نسل جدید پیرو نسل قدیم
پژوهشهایی که من در زمینه مطالعات نسلی در ایران انجام دادهام، نشان میدهد یک نوع همگرایی بین نسلها از طریق ارزشهای مدرن، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی، نهاد خانواده و جامعه مدنی به وجود آمده است. یعنی درواقع نسل جدید آن چیزی را انجام میدهد که نسل قدیم درخواستش را دارد و بهنوعی در امتداد آن است. اگر نسل دهه ۵۰ و ۶۰ از یک نوع یکسانسازی و جامعه وحدتگرا به لحاظ سیاسی تبعیت میکرد، ولی میل به جامعه متکثر داشت، نسل جدید نیز تحققبخش همان تمایل است. یا اگر نسل قدیم علیرغم میل باطنی خود موسیقی «لسآنجلسی» را پس میزد، نسل امروز لزومی به این کار نمیبیند.
پژوهشهای من نشان میدهد که نسل میانی در جامعه ایرانی کارگزار اصلی تحولات اجتماعی بوده و نسل جوان در اختیار او برای بازیگری قرار دارد. نسل مسن و کهنسال نیز از «بازیسازی» نسل میانی حمایت میکند. شواهد نشان میدهد که در عرصههای گوناگونی نظیر موسیقی، مصرف، علم، مشارکت، مهاجرت و حوزههای عمومی این مسئله وجود دارد.
مهاجرت در ایران پدیده نسل جوان نیست، بلکه به نسل میانی هم مربوط میشود، کسانی که خود در جوانی اقدام برای مهاجرت نکردند، حالا هم خود و همنسل جوان را ترغیب به مهاجرت میکنند. در مورد تحصیل، ازدواج و عدم فرزند آوری و روابط جنسی و...نیز همین طور است.
«شکاف اجتماعی» نه شکاف نسلی
اتفاق مهمی که در جامعه ایران افتاده است که میتوان نام آن را «شکاف اجتماعی» نهاد. در توضیح بیشتر این مسئله میتوان گفت که ما چندین جامعه درون ایران داریم. جامعه ما از بالا تا پایین شکافهای متعددی خورده است و همین شکافها هستند که میتوانند تحولات اجتماعی را توضیح دهند.
مثلاً معمولاً مشارکتکنندگان در انتخابات به سه دسته اصولگرایان، اصلاحطلبان و جمعیت خاکستری تقسیم میشوند. بنابراین، سه جامعه در این مواقع کنار همزیست میکنند و سه نوع کنش سیاسی انجام میدهند. علاوه بر شکافهای سیاسی اینچنینی، شکافهای دیگری هم در جامعه به وجود آمده که ممکن است آنها را تحت عنوان «خودی» و «غیرخودی» نامگذاری یا در تقسیماتی چون مذهبی و غیرمذهبی، غربزده و سنتی تقسیمبندی کنند.
افراد حاضر در تجمع شیراز را باید نماینده بخش مهمی از جامعه دانست که در نقطه مقابل جمعیتی قرار دارند که سرود «سلام فرمانده» را میخوانند. پس حداقل میتوان گفت آنچه در جامعه ایران به لحاظ عمل فرهنگی وجود دارد، دوگانه است.
مواجه با جامعهای چند پاره
آنچه در شیراز مشاهده کردیم محدود به نوجوانان یا جوانان نیست، بلکه مسنترها نیز اگر شرایط برایشان مهیا باشد در این نوع تجمعها شرکت میکنند. چنانچه برای مراسم «سلام فرمانده» که در استادیوم برگزار شد، فقط جوانان نبودند و کودکان و مسنترها نیز حضور داشتند. جامعه ایران شکافهای متعددی از حیث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خورده است و با جامعهای چند صدپاره مواجه ایم. بنابراین میبینیم که در هر دوره اتفاقات مختلفی برای بخشی از جامعه ظهور میکند. اتفاقی که رخداده، نادیده گرفتن شکافهای اجتماعی است. متأسفانه آقایان این موضوع را به مسئله اخلاق و فرهنگ تقلیل داده و یا مدعی میشوند که نهادهایی در کشور کار خود را به درستی انجام ندادهاند و زمانی که تقصیر را به گردن غربزدگی میاندازند، میگویند غربزدهها انسانهای بیدینی هستند. درنتیجه موضوع به امری غیراخلاقی تقلیل میدهند. همچنین حجم یا دایره غیرخودیها در جامعه به سرعت در حال افزایش و بدنه اجتماعی همسو باسیاستهای حاکمیت در حال تضعیف شدن است. رشد تعداد منتقدان و معترضان باعث شده تا سیاستهای کنترلی و نظارتی آن گونه که باید کارایی نداشته باشند. نهتنها کنترل اقشار و اصناف مختلف در کشور ممکن نیست، بلکه آنها قواعد و هنجارهای خود را نیز به بخش رسمی تحمیل میکنند. بنابراین، اتفاق دیگری در جامعه در حال رخ دادن است ولی یک عده تلاش میکنند با غربزده خواندن بخشی از جامعه از واقعیت فرار کنند.
فرزندان اینها به همان سبکی از زندگی روی آوردهاند که مورد نکوهش خودشان است. لذا بدون پذیرش وضعیت فعلی نظام اجتماعی نمیتوان قدمی پیش برد. نباید چنین برداشت کرد که گروهی وارد جامعه شدهاند تا جامعه را به انحراف بکشانند اینها مردم همین کشورند و مسئله اصلی تن ندادن بخشی از جامعه به قواعد موجود است.
بسیاری از اجتماعاتی که برگزار میشود، برای بقای نیروهای خودی هستند و باهدف پیوستن نیروهای دیگر به آنها شکل نمیگیرد. درواقع این نوع تجمعات نمایشی هستند که صرفاً برای حفظ نیروهای خودی شکل میگیرند.
نظام تصمیمگیری، نخبگان، سیاستمداران، استراتژی ستهای این کشور باید وضعیت فعلی نظام اجتماعی را بپذیرند و کنش فرهنگی، سیاسی و مدیریتی را متناسب با آن ایجاد و طراحی کنند. نباید اینطور باشد که کلیشهها را تکرار کنیم و بر طبل چندگانه نظام اجتماعی بکوبیم. وقتی در تجمعات صرفاً از یک نوع تیپ اجتماعی دعوت میشود، ممکن است گروههای دیگر به شکل متفاوتتری حضور خود را بروز میدهند.
باید شیوههای ارتباط با جمعیت را متناسب با موقعیت طراحی کرد. اینجاست که باید عقلا به میدان بیایند نه ایدئولوگهایی که جز روش سرکوب و تهدید راهکاری بلد نیستند.
آیندهای که میتوان برای جامعه ترسیم کرد، در بزرگ شدن جامعه غیرخودیها و نحیف شدن جامعه خودیها خلاصه میشود و این بسیار خطرناک است. نباید فراموش کنیم که انتظارات، ایدهها، ساختار، مناسبات و ترکیب نیروهای اجتماعی تغییر کرده است.
راهکار
نخست، باید وضعیت و شرایط جامعه خود را بپذیریم. دوم، باید ضعفهای خود را قبول کنیم. سوم باید به ارزیابی و آسیبشناسی اوضاع روی بیاوریم. چهارم، باید شیوهها و روشهای جدیدی برای مدیریت و کنترل و نظارت و ارتباط با جامعه برقرار کنیم. پنجم، اینکه باید جابهجایی نیروهای اجتماعی اتفاق بیفتد.