مرتضی کاظمی-طنز نویس
ازآنجاکه پارتی و پارتیبازی در مملکت ما جایی ندارد و همه کارها خودبهخود و با سرعت نور انجام میشود، این متن برای خارج نوشته شده تا گرهای از کار اجنبیها باز شود؛ اما چون زبانمان خوب نبود اول فارسیاش را چاپ میکنیم تا مترجمان دلرحمی پیدا شوند و آن را به همه زبانهای دنیا ترجمه کنند تا کارشان پیش برود. تصور کنید باید کار مهمی را با موفقیت انجام دهید، در این صورت چند راه بیشتر ندارید:
بیخیال شوید
اگر فردی هستید که دوست دارید به اصول اخلاقی و مقررات پایبند باشید و کارتان بهصورت عادی و مثل بقیه انجام شود، در این صورت نیازی به کار خاصی ندارید چون یا باید بهراحتی آب خوردن قید کارتان را بزنید یا اینکه با سرعت لاکپشت کارتان انجام میشود. مثلاً فرض کنید که به دنبال داروی فلان برای مادربزرگ گوگولیتان هستید. با پایبندی به قوانین و اصول اخلاقی و بعد از ثبتنام در سامانه فلان و بهمان، دارو زمانی پیدا میشود که نهتنها مادربزرگ بلکه تمام فرزندان او هم به دیار باقی شتافتهاند. پس برای اینکه خودتان و دیگران را راحت کرده و استرس الکی نگیرید تا جایی که میتوانید بیخیال دارو شوید و خود و اطرافیانتان را به دستان پرمهر تقدیر بسپارید.
آشنا بسازید
هر چه قدر دایره ارتباطاتتان گستردهتر باشد، کارهایتان زودتر راه میافتد. از کوچکترین بهانهها برای برقراری ارتباط استفاده کرده و حتی از یک چوب خشک هم دوست و آشنا بسازید. شغلها و مهارتهای اطرافیان را دقیقاً بررسی کرده و در بانک اطلاعاتیتان ذخیره کنید. از نانوای محل گرفته تا کسی که در شرکت تهیه غذای یوزپلنگ منقرض شده کار میکند، به هیچکس رحم نکنید و اطلاعات آنها را برای روز مبادا به دست آورید. یک ضربالمثل ونزوئلایی میگوید: «یا خودش کارتان را راه میاندازد یا بالاخره کسی را میشناسد که این کار را انجام دهد.»
چشمک بزنید
فرض کنید در مطب پزشکی گیر کردهاید و صف آنقدر طولانی و در هم بر هم است که اگر بخواهید متمدنانه رفتار کنید تا سال 2500 هم نوبتتان نمیشود. بهجای حرص خوردن سمت منشی رفته و از یکی از هزاران راه وارد شده و کارتان را جلو بیندازید. مثلاً بگویید: «سلام عزیزم! خوبی! دکتر فلانی سلام رسوند و گفت اینو بهت بدم» و سررسیدی با چند چک مسافرتی به او بدهید! مطمئن باشید کارتان راه میافتد، اگر هم جواب نداد بغض کرده و بگویید: «دوقلوهای شیرخوارهام رو تنها گذاشتم خونه! خوابیدن! تو رو خدا یه کاریش بکن»؛ و یا بگویید: «همسرم رو سپردم به همسایه! مشکل اعصاب داره! تو رو خدا بذار برم تو!»
شرمنده کنید
اگر برای انجام کارتان نیاز به کمک کسی دارید که خیلی وقت است از او خبر ندارید و حتی شمارهاش را پاک کردهاید! هر طور شده، شمارهاش را گیر آورده و با او تماس بگیرید. نیم ساعت اول مکالمه از او بخواهید تا حدس بزند شما چه کسی هستید! درباره بیمعرفتیاش بگویید: «تا ما ازت خبر نگیریم، شما که خبر نمیگیری! گوشیمو دزدیدن! شمارتو نداشتم، ولی چون دوستت داشتم بالاخره پیداش کردم» و خلاصه اینکه جوری شرمندهاش کنید که تا مدتها از عذاب وجدان بیمعرفتی و آشغال بودن خودش حالش به هم بخوره. در آخر کارتان را به او بگویید. اگر آدم باشد، برای جبران بیمعرفتیاش هر کاری برایتان خواهد کرد.
پنهانکاری کنید
درنهایت اینکه برای در امان ماندن از شر مزاحمان تا جایی که میتوانید از خودتان، شغل و محل کارتان و حتی توانمندیهایتان چیزی نگویید. حتی اگر در محل کارتان آشنا و فامیل دیدید، آنها را بهجا نیاورده و از کنارشان بیتفاوت رد شوید. شاید کمی بیرحمانه به نظر برسد، اما به این فکر کنید که حتی اگر در شرکت ساخت موتور هواپیما هم کار کنید، روزانه چند نفر تماس گرفته و از شما میخواهند برایشان بلیت نیمبهای قطار تهیه کنید. حتی پدر و مادرتان را هم واسط قرار میدهند که: «پسرم برای این نوه کبری خانم زن همسایه، یه بلیت قطار بگیر دیگه! ثواب داره!»