به نظر شما چرا بازنشستگان و برخی مستمری بگیران نسبت به شرایط خود اعتراض دارند؟
نظام حمایتهای اجتماعی کشور به طور کلی و صندوقهای بازنشستگی به سمت یک ورشکستگی سیستمی در حال حرکت است. صاحبنظران این روند پیشروی در باتلاق را قبول دارند. اگر بخواهیم در این زمینه به کشور خدمتی کنیم باید یک تحلیل کارشناسی از وضعیت موجود ارائه کرد. البته در نظام تصمیمگیری اساسی تمایل و توانی برای ارائه تحلیل باکیفیت وجود ندارد. برخورد جزیرهای با بحران صندوقهای بازنشستگی محکوم به شکست است. برای غلبه بر این مسائل گرچه مورد به مورد کانونهای بحران را زیر سؤال قرار میگیرد اما تا زمانی که نظام تصمیمگیری کشور به یک بلوغ اندیشه نرسد و سرابی که تعدیل ساختاری به وجود آورده از بین نرود، از بنبست خارج نخواهد شد.
به نظر شما سیاستهای تعدیل ساختاری چه عواقبی برای مردم و دولت داشته است؟
سیاستهای نابخردانه ذیل عنوان تعدیل ساختاری، کانون بحران را تقویت میکند. سیاستهای تورمزا و اشتغال زدا هم کمر دولت را شکسته است و باعث شده لطمات زیادی به وضعیت معیشتی مردم وارد شود. وقتی جرقههای التهابات اجتماعی ناشی از این ابزار بیمنطق در جریان قیمت آرد و نان آشکار شد، اینها با دستپاچگی شروع کردند به بروز رفتارهای ناهنجار مالی عجیبوغریب که ضد هدف اولیه خودشان بود. دولت و مجلس به 5 روش در سند بودجه 1401 شوکدرمانی را دنبال میکنند تا کسری بودجه را سامان دهند. دولت مجبور شد تعهدات مالی سنگین و غیرمترقبه را در دستور کار قرار دهد.
به نظر شما چگونه میتوان با تولید شاخصهای اقتصادی را رشد داد؟
رفاه اجتماعی در کشور و نظام حمایت اجتماعی جدا از عناصر حیات جمعی نیست. متأسفانه نهادهای کارشناسی و نظامهای رسمی آموزشی و پژوهشی ما هرکدام به دلایلی از ورود به این مسئله پرهیز میکنند. حدود 180 سال پیش «فردریک لیست» بنیانگذار مکتب تاریخی آلمان این ایده را مطرح کرد که هر جامعهای باید تصمیم بگیرد کشور خود را میخواهد از طریق تولید اداره کند یا از طریق فعالیتهای مافیایی و غیر مولد.
تولید با فرهنگ، امنیت اجتماعی، امنیت ملی، کیفیت زندگی و توان رقابت اقتصاد ملی گره خورده است. اگر کشوری به تولید پشت کند، مافیاها بر آن حاکم میشوند. مافیا کشور را به سمت فروپاشی یا دست نشاندگی میبرد.
به طور مثال گزارشهای رسمی درباره بودجه خانوار میگوید 63 درصد درآمدهای خانوارهای ایرانی به طور متوسط درآمدهای غیر کاری است.
به نظر شما چرا شاخص خط فقر در کشور رشد کرده است؟
متأسفانه 59 درصد کل فقرای کشور شاغل و 30 درصد آنها از بازنشستگان هستند، تا زمانی که این روند اصلاح نشود جامعه روی خوش نخواهد دید. چرا تصمیم گیران از تجربههای خود درس نمیگیرند؟ 30 سال است به طمع پولدار شدن دولت، مرتب شوک به قیمت کلیدی صورت میگیرد. دولت با شوکدرمانی دچار بحران شده و در سطح کلان همه سازمانها را دچار آشفتگی میکند. در آذرماه 1389 دولت احمدینژاد شوک قیمتهای انرژی را در دستور کار قرارداد. در این اتفاق بالاترین شوک به قیمت گاز وارد و آن را 11 برابر کرد. بعد از یک سال مدیرعامل وقت شرکت گاز گفت علیرغم افزایش قیمت گاز و افزایش تولید، درآمد شرکت گاز سقوط کرده است. بلافاصله بعد از اظهارات این فرد، شرکت ملی گاز یک اطلاعیه صادر کرد که در آن گفته شده ما با گازدزدی بی سابقه مواجه شدهایم. ماجرا این است که یکی از آثار شوکدرمانی کل بدنه دولت را مستعد فساد میکند. یکی دیگر از پیامدهای شوکدرمانی این است که واکنشهای تصمیم گیران، آشفته و لحظهای میشود.مطالعاتی که در کشور شده نشان میدهد، وقتی شوکدرمانی اتفاق میفتد واکنش گروههای کالا و خدمات به این تورم یکسان نیست. شدیدترین واکنش در کاهش هزینههای سلامت و در مرتبه دوم در کاهش هزینههای آموزشی و در مرتبه سوم مردم از هزینههای تغذیه خود میزنند. اکنون در نظام حمایت اجتماعی چه از نظر کارایی و چه از نظر اثربخشی با بحران روبرو هستیم. دلالها و واردات چی ها صدای خود را به طرز غیر متعارفی بالا بردهاند و مردم و تولیدکنندهها را به سمت حاشیه راندهاند. نظام حمایت اجتماعی ناکارآمد اکثریت صندوقها را به آستانه ورشکستگی کشانده است. گزارشهای رسمی در زیرمجموعههای سازمان تأمین اجتماعی نشان میدهد در سه ساله پایانی دهه 1390 اندازه جمعیت فقیر ما دو برابر شده است. این فاجعهای که توضیح داده شد در تسخیر علم قرار دارد یعنی اگر نظام تصمیمگیریهای اساسی در کشور به علم تن بدهند، راه نجات برای برون رفت از مشکلات پیدا خواهد شد.