مردمان ایران و هند هزاران سال است که با یکدیگر تعامل داشتهاند. فرهنگ ترکیبی ترک، فارس و هند از قرون وسطی تا زمان ورود انگلیسیها در این شبهقاره حاکم بوده است. برای یک فرد با گویش بومی سانسکریت که حدود 3500 سال پیش با یک اوستا زبانی ملاقات میکند، ارتباطات اولیه ممکن است چالشبرانگیز باشد. بااینحال، زمینه مشترک کافی بین این زبانها وجود داشته تا مردم آن زمان حداقل ایدههای اساسی را در میان بگذارند. کلمه «سانسکریت نامان» به معنی «نام» دقیقاً همخانواده اوستایی بود، درحالیکه سانسکریت پیتر و ماتر را نیز به معنای پدر و مادر میشناخت که در اوستایی پاتر و ماتر بودند. دین یکی از بحثهای موردگفتگو بود. کلمه سانسکریت برای موجود بهشتی دیوا را معرفی میکرد درحالیکه همین واژه در شکل اوستایی آن به معنای «شیطان» به کار میرفت. شاید اشارهای به رقابتهای مذهبی بین دو قوم باشد که از نظر ارتباط زبانی و قومی باهم دارای اجداد مشترک بودند. این دو زبان بخشی از خانواده زبانهای هند و ایران هستند که در حدود 4000 تا 5000 سال پیش به دوشاخه تقسیم شدند. شاخه پارسی که اوستایی به آن تعلق داشت و هندو آریایی که سانسکریت به آن تعلق دارد. امروزه زبان اوستایی تنها به عنوان یکزبان آیینی مورداستفاده در میان زرتشتیان باقیمانده است، اما تأثیر آن در میان زبانهای بازمانده ایران امروزی مانند پارسی، محسوس است. درحالیکه زبان پارسی مستقیماً از اوستایی نشأت نمیگیرد، به عنوان ارتباطدهنده اصلی بین مردمان ایرانی، ابتدا در زمان امپراتوریهای ایران جهان باستان، مانند هخامنشیان و سپس به عنوان زبان ارتباطی بین امپراتوریهای مسلمان چند قومیت که بر بسیاری از خاورمیانه، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی حکومت میکردند، رایج شد. برای صدها سال در اوایل دوران مدرن، زبان ایرانی پارسی، رسانهای غالب برای بوروکراتهای هندو در دربار مغول بود، همانطور که در خود ایران و به ویژه در دوره صفویه به عنوان نمونهای از رابطه هزارساله بین جهان پارسی و هندی به شمار میرفت. این زبان در میان نخبگان هند، در کنار زبانهای تبار سانسکریت، مانند اردو و هندی تا زمان استعمار بریتانیا در شبهقاره، زبان غالب باقی ماند. بااینحال تا اواخر زمان تولد پاکستان و هند، بسیاری از روشنفکران مسلمان جنوب آسیا به زبان فارسی مسلط بودند و برخی مانند «محمد اقبال» شاعر ملی پاکستان، آثار ادبی تأثیرگذاری را به این زبان تولید کردند. «ریچارد ایتون»، نویسنده کتاب «هند در عصر پارسی» بین سالهای 1000-1765 میلادی مینویسد: «هر دو زبان (فارسی و سانسکریت) بر پایه زبان و ادبیاتی با پرستیز بالا بنا شده بودند که به کاربران آنها موقعیت اجتماعی نخبگان را میبخشیدند. هر دو زبان به طور خاص برتری جهانی را به خوبی بیان میکردند و علیرغم اینکه هر دو سنتهای دینی را بهتفصیل به بحث و نقد مینشستند، هیچیک خود را زاده مذاهب نمیدانستند و از ادعای آنها بر چنین فرایندی فراتر میرفتند.»
امپراتوریهای بزرگ
بخش غربی شبهقاره هند، در امتداد رود سند، بخشی جداییناپذیر از اولین امپراتوری ایران بود. در زمان کوروش، بنیانگذار امپراتوری وسیع هخامنشی، ایرانیان بخشهایی از شمال شبهقاره هند را تسخیر کردند که تقریباً با پاکستان امروزی مطابقت دارد. درحالیکه این قدرت نظامی هخامنشیان بود که مردم کشورهای تابع را در جای خود نگه میداشت، معذالک اقتدار ایران صرفاً مبتنی بر تهدید زور استوار نبود. شواهد در تخت جمشید روابط صمیمانه بین اشراف هندی و فرمانروایان پارسی در هدایایی که اولی برای دومی فرستاده بود و همچنین ذکر مردمان هندی در کتیبههای مجسمههایی که در سایر سرزمینهای تحت فرمانروایی پارسیان یافت میشود، مشهود است. پس از پایان دادن به امپراتوری هخامنشی توسط اسکندر مقدونی، سلوکیان مقدونی، اشکانیان ایرانی و ساسانیان نوفارس بر سرزمینهایی که مرکز آن در قلب سرزمینهای قدیمی هخامنشیان بود و بخش اعظمی از قلمرو آن، ازجمله شمال غربی هند را شامل میشد، حکومت کردند. در قرن هفتم، ظهور اسلام بر روابط ایران و هند تأثیر داشت. پس از تسخیر ایران توسط اعراب، تعداد زیادی از زرتشتیان از ایران به هند رفتند و در مناطقی مانند گجرات ساکن شدند و به پارسیس معروف شدند. موج دوم نفوذ مسلمانان فارسیزبان عمدتاً سلسلههای ترک و ایرانی ناشی میشود که ترکیبی از فرهنگهای ایرانی، اسلامی و آسیای جنوبی را ایجاد کردند که همچنان در فرهنگ امروزی جنوب آسیا منعکس میشود. فرهنگ الهام گرفته از پارسی که در قرون وسطی در آسیای جنوبی گسترش یافت، خود از نسل فرهنگ ترکی- ایرانی بود که در آسیای مرکزی توسعه یافت. فتح موفقیتآمیز شمال هند توسط محمود غزنوی، جنگجوی ترک قرن یازدهم و بنیانگذار سلسله غزنویان، کاتالیزور اولیه برای نفوذ فرهنگی ایران در جنوب آسیا بود. فرهنگ ایرانی تحت حمایت غزنویان و همچنین امپراتوریهای بعدی مانند غوریان و ممالیک بود. در سلسلههای خلجی، توگلاک، سید و سلسله لودی، فارسیزبان رسمی و رسانه اصلی فرهنگ هنری هند مسلمان بود. به نقل از دایره المعارف ایرانیکا؛ «پس از تأسیس سلطنت دهلی در سال 1206 (اوایل قرن سیزدهم میلادی) عظمت حاکمان آن، شاعران و دانشمندان بسیاری را از ایران و آسیای مرکزی به خود جذب کرد. بدین ترتیب، گرایشهای ادبی فارسی در محیط پیچیده و چندلایه فرهنگی هند جذب و بازسازی شد.» هنگامیکه بابر شاهزاده تیموری فارسی و ترکزبان، در قرن شانزدهم به هند حمله و امپراتوری مغول را تأسیس کرد، با فرهنگی مواجه شد که از قبل عمیقاً فارسی شده بود و شاعران مشهور پارسیزبان مانند امیر خسرو دهلوی را به جامعه آن روز هند و ایران ارزانی داشته بود. فرهنگ هندو-فارسی زیر نظر نوادگان بابر مغول به اوج خود رسید و شاهکارهای معماری مانند تاجمحل در آگرا و مسجد جامع دهلینو را در میان دیگر دستاوردهای بزرگ معماری در سراسر شبهقاره به ارمغان آورد. معرفی آشپزی به شبهقاره، ازجمله غذاهای مغول، مانند بریانی، نهاری و انواع مختلف کباب، به همان اندازه مهم بود. از نظر زبانی نیز، زبان اردو از گردهمایی لهجههای قدیمی هندی تبار سانسکریت و فارسی که در دربار مغول صحبت میشد، توسعه یافت. فراوانی نقاشیهای مینیاتوری تولید شده در دوره مغول، گواهی دیگری بر نفوذ ایرانیان در جنوب آسیا است، همانطور که حجم آثار چاپی که به فارسی در دوران حکومت مغول نوشته شده است. «احسان یارشاطر» مورخ ایرانی قرن بیستم مینویسد: «شعر فارسی، اندیشهها، تصاویر و میثاق با یکدیگر، الگوی شاعران سرزمینهای شرقی اسلام بدون توجه به زبانی بوده است که به آن سرودهاند.» بنابراین هنگامیکه در قرن شانزدهم، جوامع غیر عرب شرقی جهان اسلام در سه امپراتوری بزرگ عثمانی، صفوی و مغول خلاصه میشدند، فرهنگ ادبی آنها بر اساس الگوی پارسی بنا شد.
30 مه 2022
تارنمای میدل ایست ای
برگردان و کوتاهسازی علیاصغر شهدی
Asghar.shahdi@gmail.com