احسان صالحی-منتقد
به قول یکی از بندههای شاعر خدا، ما حاضریم یک دست و یک پا نداشته باشیم، اما خود را صاحبامتیاز برخی از اشعار سعدی بدانیم. پیدا نمیکنید کسی را که شعر بشناسد و شیفتهی آثار سعدی نباشد. گلستانش سراسر پند است و بوستانش تماماً اندرز، غزلهایش مصرع به مصرع قند است و اصلاً نگویم برایتان...
سعدی شیرازی را «شیخ اجل» مینامند، چرایش این است که از کودکی و جوانی او اطلاعاتی در دسترس نیست و تصور امثال من از او همواره مردی جاافتاده و کامل است که البته همه اهالی ادبیات متصورند و من هم.
همه آثار استاد سخن با همه زیباییهایش یک طرف، عاشقانههایش طرف دیگر، ازآنجاکه سعدی خود را از خطیبان و بهاصطلاح روحانیون زمانه خویش میدانست، به هوش بود از اول که دل به کس نسپارد، ولی معشوق را بدید و صبر و هوش از کف بداد.
ایام زندگانی سعدی با فراز و نشیبهای زیادی همراه بود و اتفاقات تاریخی بسیار مهمی در زمان حیاتش به وقوع پیوست. حمله مغولها را میتوان از مهمترین این اتفاقات دانست و پایان حکومت اتابکان را نیز آخرین.
ابو محمد به هرچه که گفت جامه عمل پوشانید و بسیار سفر رفت تا طعم پختگی را بچشد.
او در بغداد که مهمترین مرکز علوم اسلامی در آن زمان بهحساب میآمد، تحصیل کرد و پسازآن بهعنوان خطیب به مناطق مختلفی ازجمله شام و حجاز سفر کرد. در آخر هم به محل تولدش بازگشت و پایبند خاک شیراز و آب رکنآباد شد.
همانگونه که دیوان حافظ گوشه خانه خاک میخورد و سالی یکبار برای استوریهای شب یلدا از آن استفاده میکنیم، آرامگاه سعدی نیز روزانه بارها مچاله و چسب کاری میشود. اگر فرصت کردید، نگاهی به اسکناسهای ۱۰۰ هزار ریالی چروکیده کنج کیف پولتان بیندازید تا بلکه با دیدن آرامگاه این شاعر فقید، چشمتان به «ز یک گوهرند» نیز بخورد و اینقدر آدمها را بر اساس داشتن یا نداشتن این تکه کاغذ موردسنجش قرار ندهید…