مارکو کارنلوس
13 آوریل 2022
تارنمای میدل ایست ایز
برگردان کوتاهسازی و تنظیم علیاصغر شهدی
[email protected]
جنگ جهانی اول سرآغاز افول سیاسی و نظامی اروپا بود. این جنگ، ایالاتمتحده آمریکا را پس از چهار قرن تسلط بلامنازع اروپا بر جهان، بهعنوان قدرت برتر معرفی و حداقل به حیات سه امپراتوری هاپسبورگ، آلمان و روسیه پایان داد.
جنگ جهانی دوم، اروپا را به حاشیه راند. نابودی آلمان، هژمونی جهانی ایالاتمتحده را مسجل ساخت و رقابت دوقطبی آن با اتحاد جماهیر شوروی، انحلال تدریجی دو آخرین امپراتوری اروپایی بریتانیا و فرانسه را رقم زد. در نگاهی به گذشته، به نظر میرسد که در هر دو جنگ تلاشهای خوبی از سوی اروپا برای خودکشی صورت گرفته است؛ و سالنامههای آینده احتمالاً 5 اسفند 1400 (24 فوریه 2022) را بهعنوان یک نقطه عطف دیگر به یاد خواهند آورد - سالی که اروپا برای سومین بار تلاش کرد تا آینده خود را بازنویسی کند.
اتحادیه اروپا از هرگونه تلاش برای ایفای نقش دیپلماتیک در جلوگیری از جنگ روسیه و اوکراین یا ترویج راهحلی از طریق مذاکره صرفنظر کرد. این نشان میدهد که تنها تلاشهای دیپلماتیک برای مهار بحران که احتمالاً ساختار امنیتی آینده اروپا را شکل خواهد داد، توسط اسرائیل و ترکیه انجام شده است.
به نظر میرسد اتحادیه اروپا در خواب به سمت پرتگاه میرود. تنها کاری که اتحادیه اروپا انجام داده، اجرای مجموعهای از تحریمهای دیکته شده توسط ایالاتمتحده است که درنهایت اقتصاد کل اروپا را جریمه و به رقابتپذیری آن آسیب رسانده و میرساند. ازنظر سیاسی و امنیتی، اتحادیه اروپا خود را به نهاد فرعی ناتو تبدیل کرده است.
معماری جدید امنیتی
رهبران اروپایی در چندین دهه گذشته به این پیشنهاد که تهاجم خشونتبار پوتین ناشی از گسترش ناتو به شرق صورت گرفته است، از خود بیتفاوتی نشان میدهند. این جنگ خونین و ویرانگر برای دههها آثار عمیقی را در تاریخ روسیه و اروپا باقی خواهد گذاشت.
توجیهی برای آنچه اتحادیه اروپا در مورد اوکراین از سال 1393 (2014) انجام داده است - یا بهتر است بگوییم انجام نداده است - زمانی که آشکار بود وضعیت به مانند یک بمب ساعتی کار میکند، وجود ندارد. ...
امانوئل ماکرون رئیسجمهور فرانسه، بیوقفه برای تعریف یک ساختار امنیتی جدید بین اتحادیه اروپا و روسیه تلاش کرده است. او اکنون درگیر یک مبارزه فشرده برای دومین دوره ریاست جمهوری خود علیه مارین لوپن جناح راست است.
ریاست جمهوری چهار ساله دونالد ترامپ در ایالاتمتحده، شاید آخرین و بهترین فرصت برای اتحادیه اروپا بود تا راهحلی برای بحران اوکراین ارائه دهد و از بیطرفی این کشور در قبال ناتو در ازای ورود آن به اتحادیه اروپا استفاده کند. ترامپ علاقهای به سیاست اروپا نداشت و نسبت به پوتین که روابط شخصی گرمی با او داشت، آرام بود؛ اما زمانی که دولت جو بایدن در سال 2021 به قدرت رسید، هر شانسی برای توافق با روسیه محکومبه شکست بود. باوجود الحاق کریمه و خوداعلامی جداییطلبان مناطق دونتسک و لوهانسک و اینکه خلاصه کردن هشت سال گذشته در اوکراین صرفاً محصول قلدری روسیه است، سادهسازی بیشازحد خواهد بود. ...
فضای سیاسی و رسانهای در اروپا مسموم شده، لذا هرگونه تلاش برای توضیح ریشههای تاریخی و پیچیدگی درگیری اوکراین غیرممکن شده است. نقش کمکی اروپا در قبال ناتو بزرگترین مشکل آن نیست. در روزهای اخیر، رهبران آن اقدام به افزایش هزینههای نظامی به دو درصد تولید ناخالص داخلی خود کردهاند، همانطور که از مدتها پیش از سوی ایالاتمتحده و ناتو درخواست شده بود. مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا از این افزایش عظیم در هزینههای نظامی سود قابلتوجهی خواهد برد.
این هزینههای اضافی در حالی صورت میگیرد که کشورهای اروپایی به دلیل منابع عظیم بسیج شده برای مقابله با همهگیری کووید-19 و پیامدهای اقتصادی چشمگیر آن در دو سال گذشته، با بدهیهای فزاینده مواجه شدهاند.
عمل متعادلکننده سخت
اداره اقتصادهای غربی در میان این همه عوامل نامطلوب، مستلزم یک عمل متعادلکننده دشوار بین مهار تورم و اجتناب از رکود است؛ معضلی که برای اقتصاد آمریکا و اروپا بدون توجه به آنچه برای پوتین رخ میدهد، مشترک است.
برای بدتر کردن وضعیت دشوار کنونی، اتحادیه اروپا در صدد حذف روسیه بهعنوان تأمینکننده انرژی خود است. این امری آسان، سریع یا ارزان نخواهد بود. گاز طبیعی مایع تولید شده توسط ایالاتمتحده و قطر توسط کشتیهای مخصوص حمل و سپس به نیروگاههای گازی بزرگ تحویل میگردد؛ نیروگاههایی که ساخت آنها در گروی صرف هزینههای گزاف است. آنهم گازی که نه بهوفور و نه بهاندازه گاز طبیعی روسیه است؛ بنابراین اگر اتحادیه اروپا گاز خود را از قطر و ایالاتمتحده دریافت کند، مصرفکنندگان اتحادیه اروپا مجبور به پرداخت بهای سنگینی برای آن خواهند بود.
احتمال ناآرامیهای عمومی
ترکیب تورم، افزایش نرخ بهره و افزایش قیمت کالاها میتواند بر رقابتپذیری صنایع و مشاغل اروپایی تأثیر جدی بگذارد و به سهم بازار جهانی و در نتیجه ترازنامه آنها آسیب وارد کند. در این میان، رهبران اروپایی چشمانداز اطمینانبخشی به مردم ارائه نمیکنند؛ وضعیتی که میتواند به ناآرامیهای عمومی در روزهای آینده دامن بزند.
اتحادیه اروپا بهجای برنامهریزی جهت ایجاد موازنه در ادعاهای ابرقدرتهای رقیب از طریق ترویج نظم جهانی چندجانبه به نفع همه اقتصادها، بهویژه اقتصادهای نوظهور، هماکنون واضح است که چنین فرصتهایی را از پنجره بیرون انداخته است و آینده خود را فقط به واشنگتن گره زده که بهزودی ممکن است همین منافع هم قابلتشخیص نباشد.