جزییات تازهای از پشت صحنه قتل غزل حیدر نوا (مقتول) دختر 17 ساله اهوازی که به دست همسرش سربدیده شد را به روایت پدر مقتول و به نقل از فارس میخوانید. اجباری در ازدواج دخترم وجود نداشت و اتفاقاً شوهرش بهترین زندگی را برای وی فراهم کرده بود، دعوای زن و شوهری بین آنها پیش میآمد و گاهی به خانه ما به حالت قهر میآمد اما در حد دو سه روز بود و بعد سر خانه وزندگیاش برمیگشت. این دعواها بین زن و شوهر طبیعی است. تاکنون غزل تقاضایی برای طلاق نکرده بود. سن و سال غزل برای ازدواج کم بود و حتی زمانی که میخواستیم غزل را به عقد سجاد دربیاوریم گواهی رشد از دادگاه گرفتیم اما به لحاظ جسمی مشکل نداشت. همسر غزل؛ سجاد محل کارش در بازار است علاوه بر این اهل باشگاه و ورزش هم بود، اهل سیگار و دود و دم هم نبود. شبی که غزل خانه همسرش را ترک میکند از سر خیابان سوار پرایدی میشود که ظاهراً این پراید او را تا پایانه شهرستان واقع در سهراه خرمشهر رسانده است و غزل پولی را هم پرداخت نکرده یعنی هزینه پراید از قبل پرداختشده است. دختر من ناپدیدشده بود اما شکایت ما راه به جایی نبرد و در آخر با تماس دخترم متوجه شدیم که وی در ترکیه است. ما به ترکیه رفتیم و از ترکیه که به تهران رسیدیم حراست فرودگاه گفت چرا غزل پاسپورت ندارد درحالیکه پلیس اینترپل برگهای جهت خروج غزل از کشور ترکیه با ما داده بود با این حال مجبور شدیم برای بازجویی در دادگاه در تهران معطل شویم. پس از تأیید ورود قانونی غزل به ایران از پایانه سوار اتوبوس شدیم و جمعهشب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان امور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم اما من مخالفت کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه میبرم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری دهیم. غزل به همراه من به خانه آمد و با خودم گفتم حالا که غزل آمده، روز شنبه شکایت قبلی را از سر بگیریم و حداقل با کمک دخترم باند خرید و فروش دختران که در اهواز است را دستگیر کنند. غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیفتاد تحویل دادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم. همان روز بعد از صرف نهار از خانه بیرون زدم، بعد از رفتن ما پدر سجاد باعجله خانه ما آمده و از غزل خواسته به سرعت سوار ماشین شود تا به کلانتری بروند که در میان راه سجاد جلوی ماشین را میگیرد و آن اتفاق میافتد و غزل کشته میشود. از ابتدا تا انتهای شکایت به پلیس بینالملل را پدر سجاد انجام داد و وی قضیه فرار غزل به ترکیه را پیگیری میکرد تا اینکه زمانی که قرار بود به ترکیه برویم پدر سجاد گفت: شما به عنوان پدر دختر باید همراه من بیایی چراکه ممکن است غزل را به من ندهند، به همین دلیل در سفر به ترکیه وی را همراهی کردم، و برای اینکه به مشکلی برخورد نکنیم مترجمی از اهل ارومیه را با خودمان به ترکیه بردیم، ابتدا به آنکارا رفتیم و برخی از کارهای قانونی مثل ترجمه شناسنامهها و... در سفارتخانه انجام دادیم. بعد از طریق پلیس اینترپل پیگیر آدرس غزل شدیم، پلیس آدرس کمپینهایی که سوریها در آن سکونت داشتند به نام کمپین مرسین و تارسوس را به ما داد و پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد، البته حدود یک هفته در کمپها وادارات مختلف ترکیه دنبال غزل میگشتیم، من دخترم را بعد از چند ماه دیدم او را بغل کردم و بوسیدم سرزنشش کردم که چرا این کار را کرده و از غزل خواستم به زندگی خودش برگردد غزل هم مخالفتی نکرد و بهاشتباه خودش اعتراف کرد. غزل تعریف کرد: شبی که خانه را ترک کردم من را در تهران تحویل سه نفر دادند که ایرانی بودند که دو نفر آنها من را مورد اذیت و آزار قراردادند او گفت یک شب در تهران مانده و بعد از مرز خوی خارجشده است. آنها قاچاقچی بودند و فقط پول را میشناسند و عبد جمونگ (مرد سوری) به آنها پول پرداخت کرده بود. عبد جمونگ هم از ترس دولت ترکیه و برای اینکه کسی به وی گیر ندهد دخترم را عقد میکند و برایش عروسی میگیرد. قبل از اینکه ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد ابتدا از طریق ارسال عکس برای ما و همسر غزل ما را عصبی میکرد، به سجاد میگفت: یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد من به غزل گفته بودم با تو اینطور رفتار کند، یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد! من بهش گفتم این کار را بکند. این رفتارها خیلی ما را عصبی کرده بود، دو مرتبه با وعده اینکه اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما برمیگردانم ما هم که دستمان به هیچ جا بند نبود اعتماد کردیم و یکبار 150 میلیون تومان و بار دیگر 16 میلیون تومان برای وی واریز کردیم اما غزل را بازنگرداند. وقتی هم به او گفتیم این دختر متأهل است و بچه دارد چرا زندگیاش را خراب کردی! میگفت: غزل من را دوست دارد اگر دوست نداشت این همه راه تا ترکیه نمیآمد. اکنون او در ترکیه بازداشتشده است. من رضایت نمیدهم، خیلی ناراحت هستم و از سجاد شکایت کردم.