فریدصلواتی- دکتری مدیریت حرفه ایی- روزنامه نگار
اگر خودروهای تویوتا، بنز، بی او و... همچنان پس از سالها جزو بهترین برندهای دنیا هستند و موقع رانندگی با آنها احساس امنیت و راحتی میکنی تعجب نکن. اگر لوازم خانگی خارجیات ۲۰ سال است همچنان کار میکنند تعجب نکن. اگر میبینی در دادگاههای کشورهای غربی قو پر نمیزند متعجب نباش. اگر یک جوان غربی بعد از فارغالتحصیل شدن از مدرسه به سه زبان زنده دنیا مسلط است بدان که در جوامع خودشان یک امر عادی است. اگر میبینی اقتصاد بسیاری از کشورهای توسعهیافته روی اصول درستی پایهگذاری شده و هیچ تولیدکنندهای احساس خطر نمیکند تعجببرانگیز نیست. اگر میبینی سرانه مطالعه کشور ما در مقابل دیگر کشورهای دنیا هیچ است نباید تعجب کرد. اگر سفری به اروپا داشتی و دیدی کسی برای هر چیز کوچکی از دروغ و قسم دروغ استفاده نمیکند مسئله پیچیدهای نیست.
اگر برای شما تعجبانگیز است که میبینی سیاستمداران دنیا بر این باورند که قرار است چند صباحی بر مسند قدرت بنشینند ، کاری برای کشور و مردمشان انجام دهند و بروند و هیچگاه هم قرار نیست مادامالعمر بمانند و حکومت کنند بدان که در آن جوامع یک رفتار عادی است. اگر با تعجب دیدی جایگاه معلم و دستگاه آموزش و پرورش در غرب بر یک اصول و مبنای درستی واقعشده دلت نگیره.
هدف نویسنده از ذکر این نکات و هزاران مورد دیگر این بود که بگویم تنها علت پیشرفت آنها که آنقدر برای ما تعجببرانگیز است این است که افرادی که بر مسند امورشان نشستهاند که بر مبنای تخصصشان انتخابشدهاند. اگر شاهعباس به شیخ بهایی بها نمیداد و حرف چاپلوسان برایش ملاک بود هیچگاه اصفهان به این زیبایی ساخته نمیشد. علت بدبختی جامعه ما انتخاب مدیران تصادفی بر مسند اموراست که میتوانند در عرض چند سال کشوری چون سوئیس را تبدیل به اتیوپی کنند. جایی میخواندم که مدیران تصادفی کسانی هستند که با یک تصادف و به صورت اتفاقی، به یک پست مدیریت رسیدهاند. مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را «تهدید» میدانند و همواره احساس میکنند همه درصدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.
مدیران تصادفی، تصمیمهای پراکنده میگیرند و روند یکسانی در تصمیمهای آنها مشاهده نمیشود. گاه برای یک بخش به طرز گستردهای هزینه میکنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایهگذاری برای یک واحد را فراموش میکنند.
مدیران تصادفی، بسیار ذهن بین هستند. ازآنجاکه آنها تخصصی در حوزه مدیریت خود ندارند، معمولاً نظرشان، نظر آخرین فردی است که از اتاقشان خارجشده است.
مدیران تصادفی، تصمیمهای تکانشی میگیرند. بهسادگی افراد را جذب یا اخراج کرده و گاه بهسادگی ارتقاء یا تضعیف میکنند. آنها استراتژی بلندمدت ندارند و تصمیمهای آنها غیرقابلپیشبینی است.
مدیران تصادفی، به نظام جاسوسی بسیار علاقهمند هستند. آنها ترجیح میدهند هر یک از کارمندان، مدام اطلاعاتی از سایر کارمندان را برای آنها افشا کنند و حتی حاضرند سازمان را چاقتر کنند تا مطمئن باشند به اجزاء هر کارمند، یک ناظر وجود دارد.
مدیران تصادفی، معیار انتخاب اطرافیان خود را «وفاداری» میدانند و نه «تخصص». چراکه وجود نیروی متخصص، وجود آنها را زیر سؤال میبرد اما وجود متعهدان بی تخصص، میتواند چتر حمایتی مطمئن برای آنها باشد. مدیران تصادفی، تشنه عنوان، مدرک، تقدیرنامه و … هستند و هزینههای جدی برای خریداری این نوع اسناد پرداخت میکنند. مدیران تصادفی، سازمان را محل تفریح میدانند و نه محل کسبوکار. به همین دلیل گاه کارمندانی را در اطرافشان میبینی که هرگز نمیتوانی توانمندی خاصی در آنها یافت یا دلیل خاصی برای حضور آنها بیابید.
مدیران تصادفی از کارکنان رده پایینتر فاصله گرفته و خود را ایزوله میکنند. چون درک چندانی از وضعیت سازمان، مشکلات، دغدغهها و … ندارند و عملاً زبان مشترکی بین آنها و کارکنان وجود ندارد.
مدیران تصادفی از جلسات متعدد استقبال میکنند. در جلسههای میان کارکنان، میتوانند لغتهای جدید بیاموزند و تا حدی با کار آشنا شوند و جملاتی را در حافظهی خود، برای استفادههای آتی و توبیخ سایر کارکنان ثبت کنند.
مدیران تصادفی، کارکنان خود را فقط درزمانی که نیازمند آنها هستند، «میبینند». گاه کارمندی ماهها در محل کار دیده نمیشود. برای یک جلسه یا یک پروژه صدا زده میشود و به محض اینکه کار مدیر با او تمام شد به فراموشی سپرده میشود. برای بهبود این جامعه باید مدیران تصادفی حذف شوند.