ایران درودی که از پیشگامان نقاشی معاصر ایران بود، سال ۱۳۱۵ در شهر مشهد از پدری خراسانی و مادری قفقازی به دنیا آمد و خانهشان برخوردگاه فرهنگها و زبانهای متفاوت بود. او علاوه بر اینکه نقاشی چیرهدست و ماهر بود، دستی هم بر کارگردان، نویسندگی و نقد هنری داشت و در دانشگاه رشته تاریخ هنر تدریس میکرد. وی حدود شش دهه در فرانسه زندگی کرد و آنجا با شخصیتهای برجسته جهان هنر ازجمله سالوادور دالی آشنا شد. آثار درودی در بیش از ۶۰ نمایشگاه انفرادی و ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در ایران و جهان به نمایش درآمد. او همچنین با نوشتن و انتشار کتاب «در فاصله دو نقطه» به جرگه نویسندگان پیوست. یکی از آخرین فعالیتهای این هنرمند، حضور در نمایشگاه آثار هنرمندان پیشکسوت در فرهنگسرای نیاوران در سال ۹۸ بود. برخی از منتقدین بر این باورند که سبک وی در نقاشی به پیروی از مکتب فرا واقعگرایی (سورئالیسم) است. مناظر غالب در آثار درودی بیشتر حاشیه کویر و گلهایی است خاص با دیوارهایی شیشهای و افق که به آثار درودی فضایی خاص و عمیق بخشیده است. زندهیاد درودی در میانههای دهه 80 شمسی به ایران بازگشت و از آن زمان پیگیر افتتاح موزهای به نام خود بود تا آثارش را در این موزه برای مردم و هنردوستان به یادگار بگذارد. پیشتر اعلام شده بود ۱۹۵ تابلو از این هنرمند به شکل محضری به ملت ایران بخشیده شده و پس از آغاز به کار موزه ایران درودی در خیابان یوسفآباد تهران در آن به نمایش گذاشته میشود.هشت اثر مرحوم درودی در گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران و چند موزه در ایران و برخی آثارش در دیگر موزههای دنیا نگهداری میشود. این چهره برجسته هنر معاصر ایران در دوران اقامت در اروپا در دانشکده عالی هنرهای زیبای پاریس، مدرسه لوور پاریس در رشته نقاشی و رشته تاریخ هنر در دانشکده سلطنتی بروکسل درس خوانده و دانشآموخته شده بود.
بانویی که هرلحظه از «نور» و «امید» میگفت
بگذارید اتفاق تلخ دیروز را مثل خود او ببینیم و با همین نگاه مرور کنیم زندگی و اندیشههای زنی هنرمند را که ۸۵ سال مقاوم در برابر دشواریهای زندگی ایستاد، یکدم ناامید نشد و هرلحظه از «نور» و «امید» گفت. او هرگز از رنگ سیاه در نقاشیهایش استفاده نکرد. به گزارش ایسنا، «ایران باید زنده بماند!» (اشاره به آخرین جمله هنرمند پس از مرخص شدن از بیمارستان) و البته که میماند. او هنوز هم کارهای ناتمام بسیاری دارد که باید انجام دهد. از راهاندازی موزه تا نقاشیهایی که هرگز نکشید. در این روزگار تلخ کرونا و سالهای پایانی عمر، خصوصاً از زمانی که ناامید از راهاندازی موزهای بود که سالها آرزوی راهاندازیاش را داشت، درودی تا جان در بدن داشت، یکلحظه هم قلمو را کنار نگذاشت و روی بومهای سفید نقاشی کرد و نقاشی کرد. میگفت: «بهجای مجوز موزه، مجوز ورود به عرش را گرفتهام».
بانوی نور به نور پیوست
دلیل مرگش در صبح پاییزی هفتم آبان ماه ۱۴۰۰ ایست قلبی اعلام شد، اما واقعیت این است که ایران درودی از همان سه ماه قبل که به ویروس کرونا مبتلا شد، دیگر سرپا نشد. در همان روزهای شهریورماه که تولد ۸۵ سالگیاش را جشن میگرفتند، او در خانه و بعدها در بیمارستان با این ویروس مهلک دستوپنجه نرم میکرد و امیدوارانه در فکر بازگشت بود. چنانکه پس از مرخص شدن از بیمارستان با همان کلام قاطع و امیدوارانه همیشگیاش نوشت، «توانستم بار دیگر مرگ را شکست دهم.» با چنین مختصاتی از یک زن هنرمند و عاشق، نمیتوان تصور کرد که از زندگی و دشواریهایش خسته بود، شاید عشق به نور، درنهایت او را به این پیوند راضی کرد و به نور هم پیوست.
معجزهای که به او زنده بودن را یادآوری میکرد
هدف اصلیاش چه در نقاشی و چه در زندگی رسیدن به «نور» بود؛ او میگفت: «نور در همهجا حضور دارد. مهم این است که ما آن را در کجا جستوجو میکنیم یا در کجا مییابیم؟» این نوع نگاه درودی برخاسته از عرفان ما بود. او به مرحلهای از زندگی رسیده بود که میدانست هیچ نمیداند! درودی حتی زمانی که به بیماری سرطان مبتلا شد از آن بهعنوان معجزه زندگیاش یاد کرد؛ معجزهای که به او زنده بودن را یادآوری و هر ثانیه از زندگیاش را لبریز از عشق کرد.
عاشق ایران و تاریخ پرشکوهش بود
او به خانوادهای مرفه تعلق داشت، تحصیلاتش را در بهترین دانشگاههای دنیا گذرانده و سپس به «ایران»، بازگشته بود. به نامش افتخار میکرد چون یادآور کشورش بود؛ کشوری که تا آخرین لحظه به آن عشق میورزید و اصلاً به ایران بازگشته بود تا در خاک ایران بمیرد؛ او میگفت: «در طول زندگیام بارها ثابت کردهام که تا چه اندازه ایرانزمین، تاریخ پرشکوه آن و هموطنانم را دوست دارم. من عاشق به دنیا آمدم و عشقم به ایران و تاریخ پرشکوه آن را همواره صادقانه ابراز کردهام.» این هنرمند درجایی دیگر گفته بود: «اسم من ایران است و با انتخاب این نام وظیفه بزرگی را به من محول کردهاند. بهعنوان یک ایرانی، عشقم را با ملت ایران تقسیم میکنم و آن چیزی را که از هنر و آفرینش میدانم، به هموطنانم میگویم.» بر این باور بود که اگر در کشوری مثل فرانسه به دنیا میآمد، قطعاً این آدم نمیشد. ۶۰ سال در فرانسه زندگی کرده بود، اما همچنان یکی از افتخارات زندگیاش را به دنیا آمدن در ایران میدانست.
روایت درودی از درس بزرگی که کرونا به ما داد
بانوی هنرمند ایرانزمین تا آخرین روزهای عمر نگران مردم کشورش بود. برای او تنهایی، ضرورتی بود که خلق نقاشیهایش را رقم میزد. اصلاً در تنهایی بود که به خلسه میرفت و نقاشی میکشید و مینوشت. بااینهمه این بار در روزگار تنهاییاش سخت دلنگران یکایک هموطنانش بود؛ نگران پرستاران و پزشکانی که جانبرکف به کمک بیماران کرونایی شتافتند یا کسانی که در گرانی سرسامآور مجبور بودند برای به دست آوردن لقمه نانی از منزل خارج شوند. بااینهمه نگاهش به کرونا هم از جنس دیگری بود؛ او میگفت: «این ویروس کوچک درس بزرگی به ما داد تا بدانیم ما انسانهای این کره زمین چه در کوتاهترین فاصله یا در دورترین، به هم پیوستهایم.» او پیشبینی میکرد که «مرگ باشکوهی» خواهد داشت و درباره آن چنین میگفت: «باشکوه زندگی کردم، عاشقانه دیدم و از مشکلات زندگی گذشتم. من برای همه لحظاتم لذت بردم و قدر زندگی را لحظهبهلحظه میدانم. در این سن تا ۶ صبح نقاشی میکنم و همچنان مینویسم و از شما هم خواهش میکنم همانند من زندگی را پر از عشق و امید ببینید.»