بهقلم: مصطفا صباغ، روزنامهنگار
تاریخ اگرچه مقولهای تکرارپذیر نیست و در گذر زمان تحول نهفته است، اما از آنجایی که حوادث تاريخی میتوانند علل وقوع مشابهی داشته باشند، این گزاره آموزنده از سوی متفکران بسیاری نقل شده که تاریخ همواره تکرار میشود. تاریخ پرفرازونشیب ایران نیز از سربداران گرفته تا مشروطهخواهان و از حسنک وزیر تا امیرکبیر، شاهد وقوع رخدادها و ظهور شخصیتهایی بوده که خاستگاه یا سرنوشت مشابه داشتهاند. جملهای منسوب به هگل، فیلسوف سرشناس آلمانی هست که میگوید: «همهی رویدادها و شخصیتها در تاریخ گویی دوبار رخ میدهند.» از این منظر شاید بتوان دو تن از چهرههای مهم تاریخ معاصر ایران را آنگونه که پیشتر هم صورت گرفته، همارز و همسنگ یکدیگر ارزیابی کرد. اگر بپذیریم که بخش عمدهای از شهرت و محبوبیت سیاسی «محمد مصدق»، مدیون درایت و نقشآفرینی او در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی ایران و درنتیجه به بار نشستن یکی از مهمترین نهضتهای سیاسی تاریخ ایران یعنی ملیشدن صنعت نفت بوده است، آنگاه برای تصدیق گزاره «تکرار تاریخ» باید در میان شخصیتهایی به جستوجو پرداخت که در صحنهی دیپلماسی و سیاست خارجی کشور روی کار آمدهاند. بنابراین بیراه نبود که از زمان به جریان افتادن یکی دیگر از وقایع سیاسی مهم تاریخ معاصر، یعنی مذاکرات هستهای ایران با قدرتهای جهانی (برجام) که بهنوعی جدیترین رویارویی دیپلماتیک ایران و آمریکا پس از انقلاب بود، نام و تصویر «محمدجواد ظریف» در کنار نام و تصویر مصدق قرار گیرد. دو چهرهای که دستبرقضا هر دو در آخرین روزهای ماه میانی تابستان، عرصه داغ سیاست را ترک کردند؛ مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ظریف در ۳۱ مرداد ۱۴۰۰. اگرچه در فاصله این هفت دهه، سرزمین ایران آماج حوادث و رخدادهای گوناگونی بوده و زمینه فعالیت این دو شخصیت تفاوتهای اساسی با یکدیگر داشته است، اما آنچه در هر دو دوره ثابت بوده، اهمیت و تاثیر کیفیت «دیپلماسی» بهعنوان مهمترین عامل قدرت ملی و تامینکننده منافع کشور در عرصه بینالمللی بوده است. محمدجواد ظریف در سال ۱۳۹۲ در شرایطی بر صدر یکی از باثباتترین وزارتخانههای بعد از انقلاب تکیه زد که سابقه ۲۵ ساله فعالیت او در سازمان ملل متحد و یک دهه تصدی معاونت بینالملل وزارت امور خارجه، نویدبخش دوران تاثیرگذاری دیپلماسی ایران در نظام بینالملل بود. بهعلاوه، دولتی که او در آن بر سر کار آمد، رویکرد اصلیاش تعامل و گفتوگو با جهان و شکستن سد تحریمهای بینالمللی بود. بدین ترتیب ظریف به یکی از معدود چهرههای سیاسیای تبدیل شد که در بهترین زمان ممکن در جایگاه اصلی خود قرار گرفته بود و حمایتهای مقامات سیاسی کشور را نیز به همراه داشت. موضوعی که در تثبیت چهره او در میان مردم که این موارد را در حافظه تاریخی خود کمتر به خاطر داشتند، بیتاثیر نبود. تاثیرگذاری ظریف بر افکار عمومی و رسانههای داخلی با توفیق او در به ثمر رساندن مذاکرات برجام تکمیل و او به یکی از محبوبترین وزرای خارجه تاریخ ایران در بین مردم تبدیل شد. شاید به جرات بتوان گفت که قبل از ظریف، هیچگاه دستگاه دیپلماسی ایران و وزرای خارجه کشور اینگونه زیر ذرهبین رسانهها و توجه افکار عمومی نبودند. نگارنده رخداد دیگری در عرصه سیاست خارجی ایران به جز برجام را به خاطر ندارد که مردم برای آن همانند یک پیروزی بزرگ ورزشی مثل صعود به جامجهانی فوتبال به خیابان بیایند و شادمانی کنند. پیوند عمیق و کمنظیر مردم با دستگاه دیپلماسی در پی توافق برجام و دستاوردهای سیاسی و اقتصادی آن، چنان رویینتنی به دولت روحانی بخشید که او توانست دوباره در انتخابات به پیروزی برسد. اما گویی وزارت خارجه، چشم اسفندیار بود! هرچند ظریف تلاش کرد با تجربه، تخصص و تبحر خود، یکتنه در مقابل جریانهای متخاصم در داخل و خارج بایستد و آنها را عاصی کند، اما بدخواهان این مرد بزرگ کاری کردند که تیر مراد از کمان او بر هدف ننشیند و او از چشم مردم بیفتد. این درست همان تراژدیای بود که دامن مصدق را گرفت و حالا تاریخ به طرز بیرحمانهای برای ظریف هم آن را تکرار کرد. او که میتوانست با تجربهی گرانسنگ خود در استیفای حقوق ملت در عرصه دیپلماسی، اقبال خود را برای جلب رای مردم محک بزند، آنقدر مورد هجمه قرار گرفت که عطای ریاستجمهوری را به لقایش بخشید و راه عزلت برگزید. محمد مصدق معتقد بود «وزن اشخاص در جامعه به قدر شدایدی است که در راه مردم تحمل میکنند.» با این معیار میتوان ظریف را یکی از وزینترین سیاستمداران ایرانی نامید که در آیندهی نزدیک نمیتوان مشابهش را یافت. آقای ظریف دلمان برای لبخندهای پیروزمندانه و کلام مقتدرانه شما تنگ میشود!