در گفتار عمومی ایرانی امروز، جملههایی از جنس «دولت مقصر است»، «شرایط سخت است»، یا «ما قربانی ژن و تقدیر هستیم» تبدیل به بازتاب ثابت ذهن جمعی شدهاند. پدیدهای که روانشناسان آن را «فرافکنی معرفتی» مینامند؛ یعنی جابهجایی مسئولیت از درون فرد به بیرون، در جهت حفظ آرامش کاذب و رفع احساس گناه از بیعملی. این تمایل، بهظاهر واکنشی اجتماعی است، اما در لایه عمیق، یک اختلال تاریخی است که ریشه در قرون میانی، درست پس از حمله مغول دارد.
در سیاستنامه نظامالملک قدرت سیاسی مسئول «تربیت مردم» است، نه مقصر نابسامانی. در عرفان از سنایی تا عطار، هر خطا تعبیر به «کوتاهی سلوک» است نه دخالت تقدیر. حتی در شعر حماسی از فردوسی تا دقیقی، واژه «بخت» در کنار «کوشش» معنا دارد؛ بخت بهتنهایی تعیینکننده نیست. جهان و انسان در این افق، رابطهای دوسویه دارند: اگر جهان ناسازگار است، انسان موظف است آن را به سازگاری و معنا بازگرداند.
جامعهای که چنین میاندیشد، نیازی به فرافکنی ندارد؛ زیرا اخلاقش بر اساس فرضِ قدرت عمل فردی و جمعی شکل گرفته است.
فروپاشی روانی پس از مغول
قرن هفتم هجری، نقطه انفجار تاریخی ایران است. حمله مغول، نهفقط شهرها بلکه «تصور کنترل انسان بر سرنوشت» را ویران کرد. ویرانی مادی، از طریق زبان ادبی به ویرانی معنا تبدیل شد. از این پس، ادبیات فارسی دیگر صدای کنشگر نیست، بلکه صدای واگذارشدهای است که با جهان ستمگر دست به گریبان است.
در این دوران در ادبیات، به نوعی انتقال از اخلاق اراده به اخلاق شکایت برمیخوریم. انسان دیگر نمیگوید «چرا کوتاهی کردم»، بلکه میپرسد «چرا تقدیر با من بد است؟». این تغییر ظریف، آغاز انحطاط روانیای است که چند قرن بعد در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بازتولید میشود.
عصر مدرن و نوسازی ظاهری
در قرون جدید، با مواجهه ایران با غرب، فرافکنی شکل ظاهراً عقلانیتری به خود گرفت. دیگر نه تقدیر الهی بلکه «استعمار»، «دولت»، یا «ژن» مقصر تلقی میشد: جامعهای که اراده فردی را تعطیل کرده و همه چیز را به گردن عوامل بیرونی میاندازد. ملت در جایگاه «ناظر معترض» قرار گرفته، نه «فاعل تغییردهنده». رسانهها، شبکههای اجتماعی و حتی نظام آموزشی، این ذهن قربانیمحور را بازتولید کردند.
پیوند با افسانه مواد مخدر
ایدهای که مواد مخدر بررسی میشود، یکی از امتدادهای همین فرافکنی است. این تصور که «مواد کنترل اراده را در دست میگیرند» در واقع ادامه همان خط فکری است که انسان را قربانی میداند، نه فاعل. علم قرن بیستم این باور را با آزمایشهای متعدد رد کرده است. از جمله بروس الکساندر با آزمایش «جامعهزیستی موشها» یا «آزمایش اثر محیط اجتماعی بر اعتیاد (Rat Park Experiment) نشان داد اعتیاد نتیجه انزوای اجتماعی است، نه قدرت جادویی ماده.
بنابراین، اعتقاد به «کنترل ذهن توسط نیروهای بیرونی»، چه به گردن دولت باشد و چه تقصیر ماده، همان امتداد تاریخی ضعف اراده است. جامعهای که به جای پذیرش اختیار، باور دارد که نیروهایی بیرون از او تصمیم میگیرند، از نظر الهی و اجتماعی فاقد معنای مسئولیت است. وقتی مسئولیت از میان برود، هم تکلیف دینی و هم امید جمعی فرو میپاشد.
چرخه فرافکنی از خانواده تا سیاست
امروز این چرخه در سطح خرد و کلان بازتولید میشود. در خانواده، والدین شکست تربیتی را به گردن مدرسه میاندازند، مدرسه تقصیر را به گردن نظام آموزشی، و نظام آموزشی سیاستگذار را میکوبد. در سیاست، مردم ناکامی را به گردن حاکمیت میاندازند و حاکمیت بیعملی مردم را مقصر میداند. هیچکس درون خود را محل اصلاح نمیشناسد.
رکود جمعی
روانکاوی اجتماعی ایران نشان میدهد که این الگو در طول زمان به احساس بیقدرتی آموختهشده (learned helplessness) منجر شده است؛ یعنی عادت به بیتأثیری. همین عادت، هسته رکود جمعی را میسازد، همان رکودی که در اقتصاد،آموزش و تولید فکر میبینیم.
راه برونرفت
بازگرداندن اراده به جایگاه حقیقیاش راه برون رفت از قربانی است. این وظیفه، نه شعاری روانشناسانه بلکه اصلاحی فلسفی و دینی است. بازسازی اراده یعنی:
*آموزش دوباره مفهوم مسئولیت در خانواده و مدرسه، نه از طریق موعظه، بلکه از طریق تجربه عملی.
*حذف زبان فرافکنی از گفتار عمومی؛ مثلاً به جای «نمیگذارند»، گفتن «نکردیم».
*بازنگری در نظام دینی عمومی؛ تأکید بر اینکه بر اساس قرآن و فلسفه اسلامی، انسان مختار است و تکلیف، مبتنی بر همین اختیار معنی دارد.
*تقویت خودآگاهی فرهنگی نسبت به ریشه تاریخی این ضعف روانی؛ یعنی یادآوری اینکه حمله مغول آغازِ فسیلشدن اراده جمعی بوده، نه تقدیر الهی.
چه باید کرد؟
در چنین بازسازیای، جامعه ایرانی میتواند از حالت «ناظر رنجکشیده» به وضعیت «فاعل اصلاحگر» بازگردد؛ وضعیتی که پیش از قرن هفتم در اخلاق و ادبیاتمان جاری بود.
جامعهای که از «گلهگزاری از بیرون» دست بردارد، تازه میتواند وارد مرحله تحلیل واقعیت شود. همان لحظهای که ایرانیان پیشامغولی میدانستند: تقدیر، نه مانع که میدان آزمایش اراده است.
به تعبیر دقیق، بازسازی اراده یعنی بازگشت از «زاری» به «کنش». بازگشت به همان جایی که فرهنگ ایرانی پیش از قرن هفتم ایستاده بود: جایی که انسان مسئول خویش بود، نه قربانی جهان. در آن نقطه، اخلاق دوباره زنده میشود، دین معنا مییابد، و جامعه از چرخه بیقدرتی خارج میگردد.
برای بازسازی اراده ملی، باید به معنای اصیل واژهها برگردیم. صبر، کنش درونی مقاوم است؛ گذشت، انتخاب آگاهانه برای حفظ نظم اخلاقی؛ قناعت، آزادی از طمع نه از نیاز. اگر این واژگان دوباره به جایگاه فعال خود برگردند، جامعه نیز از رکود زبانی و فکری بیرون میآید.
بر گرفته از خبرانلاین