«آتلیه چهرهنما»؛ کهنترین آتلیه زنده تهران در گذر ناصرخسرو، یادگار روزگاری است که مردم با شگفتی به عکاسی مینگریستند. زمانی که عکس گرفتن سرگرمی نبود، تجربهای بود پر از حیرت و شگفتی و هر عکس حکم جادو داشت.
در دل خیابان ناصرخسرو، یکی از کهنترین گذرگاههای تجاری تهران، هنوز ردپای یکی از قدیمیترین آتلیههای شهر به چشم میخورد؛ عکاسخانه چهرهنما. آتلیهای که در سال ۱۳۰۷ به همت سیدرضا طباطبائی تأسیس شد و نزدیک به یک قرن است که چون نگینی در این خیابان میدرخشد.
پس از بازنشستگی بنیانگذار، مدیریت آتلیه به دست پسر ارشد او، محمدجواد طباطبائی رسید. محمدجواد چندی بعد آتلیه دیگری با نام صدف را برپا کرد و اداره چهرهنما را به برادرش، منوچهر سپرد. منوچهر نیز آن را به برادر کوچکتر، محمدعلی، واگذار کرد. اردشیر فشمی سال ۱۳۶۸ به عنوان شاگرد وارد آتلیه چهرهنما میشود و فنون عکاسی و چاپ را میآموزد. سرانجام در سال ۱۳۸۰، فشمی، عکاسخانه را از خانواده طباطبائی خرید و تا امروز نگهبان و صاحب این میراث تصویری است.
خیابان ناصرخسرو در دهههای آغازین ۱۳۰۰ قلب تپنده تجارت و فرهنگ تهران بود؛ کتابفروشیها، مطبوعاتیها، داروخانهها، چاپخانهها و عکاسخانهها یکی پس از دیگری رونق داشتند. مردم با شگفتی به عکاسی مینگریستند. دوربینهای عجیب و غریب که لحظهها را بر شیشه و کاغذ ثبت میکردند، برایشان حکم جادو داشتند. عکس گرفتن سرگرمی نبود، تجربهای بود پر از حیرت و شگفتی؛ تصویری که از چهرهشان روی کاغذ ظاهر میشد، برای بسیاری باورکردنی نبود.
فشمی امروز در سه اتاق آتلیه، آرشیوی گرانبها از هزاران نگاتیو فیلم تخت را نگه میدارد؛ از همان روزهای نخستین تأسیس آقای فشمی با افتخار میگوید: همه عکسها شمارهگذاری شدهاند و او هنوز میتواند اگر نوادگانِ مشتریان قدیمی سراغ تصویری بیایند، نگاتیو آن را بیابد؛ حتی اگر مربوط به سالهای اولیهی دهه ۱۳۰۰ باشد.
او با لبخندی از روزهای پررونق گذشته یاد میکند: سال ۱۳۶۸، آتلیه همیشه شلوغ بود. سربازان، دانشآموزان، خانوادهها… همه اینجا رفتوآمد داشتند. همینجایی که حالا خلوت است، پر از صدا و جنبوجوش بود.
در آن دوران، به گفته او، ۹ خانواده از این آتلیه نان میخوردند: یک نفر صاحب آتلیه بود، دو نفر عکاسی میکردند، دو نفر مسئول روتوش بودند، دو نفر چاپ میکردند و دو نفر هم پادویی امروز اما، تنها خود او مانده است.
از او میپرسم چرا شاگردی تربیت نکرده است. سری تکان میدهد و میگوید: کاری نمانده. عکسهای پرسنلی گذرنامهای، کارتملی، گواهینامه و... به مراکز دولتی واگذار شده، مدارس عکاس خودشان را دارند، سربازان دیگر اینجا نمیآیند. مشتریها بسیار کم شدهاند. آتلیهها یکی پس از دیگری تعطیل کردهاند.
با خندهای تلخ ادامه میدهد: اگر اینجا را به کافه یا رستوران تبدیل کنم، درآمدم چند برابر میشود. اما چه کنم؟ آنقدر این کار را دوست دارم که حاضر نیستم رهایش کنم. تا جایی که توان داشته باشم ادامه میدهم.
فشمی معتقد است آغاز دهه ۱۳۸۰ و ورود عکاسی دیجیتال، نخستین ضربه جدی به آتلیههای قدیمی بود. بسیاری از عکاسان که عمری با ظهور و چاپ آنالوگ سر کرده بودند، نتوانستند خود را با دنیای دیجیتال و نرمافزارهایی چون فتوشاپ وفق دهند. برای کسی که سالها در تاریکخانه با نور و مواد شیمیایی سر و کار داشت، کار با دوربین دیجیتال و رایانه چندان آسان نبود. همین موضوع، سبب شد بسیاری عطای کار را به لقایش ببخشند و آتلیهها یکی پس از دیگری خاموش شوند.
او به ایرنا میگوید: عکاسی آنالوگ، هنری صبورانه و دقیق بود؛ اما جهان دیجیتال، مردم را کمطاقتتر کرده است. در روزگار عکاسی آنالوگ، از مشتریان میخواستیم یک روز پس از ثبت عکس به آتلیه بازگردند. اگر اشکالی در تصویر بود، دوباره عکاسی میکردیم و نهایتاً پنج روز بعد عکسها را تحویل میدادیم. اما امروز نخستین پرسش مشتری این است که آیا میتواند عکس را در پانزده دقیقه تحویل بگیرد یا باید سراغ جایی دیگر برود.
حالا در میان همه این خاموشیها، عکاسخانه چهرهنما همچنان روشن است؛ به عشق صاحبش و به یاد روزگاری که عکاسی برای مردم، جادویی واقعی بود.