مرضیه نگهبان مروی: هیروکو اویامادا، نامی درخشان در ادبیات معاصر ژاپن، با رمانهای «کارخانه» و «گودال» به عمق تاریکیهای دنیای مدرن نفوذ میکند. او با زبانی که گاه آرام و گاه گزنده است، انسانهایی را روایت میکند که در تاروپود تکرارهای بیمعنا و فشارهای اجتماعی اسیر شدهاند. اویامادا با چیرهدستی، از سوررئالیسم و روانشناسی بهره میگیرد تا فضاهایی خلق کند که در آنها واقعیت بهآرامی فرو میریزد و جای خود را به اضطراب و سرگشتگی میدهد. این دو رمان، نهفقط داستانهایی از انزوا و بیهدفی، بلکه آینهای در برابر تجربههای بشری در جهانیاند که معنا در آن گمشدهای کمیاب است.
در رمان «کارخانه» شاهد حرکت چرخدندههای پوچی در فضایی صنعتی و پر رمزوراز هستیم؛ جایی که انگار زمان درجا میزند و هدفها در مهی از ابهام گم شدهاند. اویامادا از زاویه دید چند شخصیت، از جمله یک ویراستار اسناد و یک متخصص خزهشناسی، جهانی را میسازد که در آن کار، بهجای معنا بخشیدن، به دامچالهای برای روح آدمی بدل میشود.
این کارخانه، که گویی موجودی زنده و خودآگاه است، با ماشینآلات عجیب و پرندگانی که انگار از جهانی دیگر سر برآوردهاند، فضایی میآفریند که هم آشنا و هم هراسانگیز است. شخصیتها هر یک به شکلی در دام روزمرگیهای بیثمر گرفتارند. ویراستاری که اسناد بیارزش را بازنویسی میکند، کمکم درمییابد کارش هیچ اثری بر جهان ندارد.
متخصص خزهشناسی، که برای بررسی گیاهان اطراف کارخانه به کار گرفته شده، با پروژهای روبهروست که انگار به هیچ مقصدی نمیرسد. این پوچی، با طنزی زیرکانه و تلخ روایت میشود که خواننده را به خندهای غریب و تأملی عمیق وامیدارد. اویامادا با تصاویری سوررئال، مثل پرندگانی که در آسمان کارخانه پرسه میزنند یا دستگاههایی که گویی جان گرفتهاند، حس بیگانگی را به اوج میرساند.
فضای کارخانه، بهعنوان نمادی از دنیای صنعتی مدرن، انسان را به بخشی از یک چرخه غیرانسانی بدل میکند. در این جهان، مرز میان کار و زندگی و هدف و بیهدفی، بهآرامی محو میشود. اویامادا با نثری که بهگونهای پارادوکسیکال آرام و در عین حال بیرحم است، خواننده را به دل این چرخههای بیانتها میکشد و او را با پرسشهایی ژرف درباره هویت و معنا در دنیای مدرن روبهرو میکند.
رمان «گودال» روایتی از سقوط به تاریکی انزوای خانوادگی است. در این داستان، اویامادا نگاه خود را از فضای صنعتی به جهانی روستایی و خانوادگی میچرخاند، اما همچنان در پی همان بیگانگی و سرگشتگی است. آساهی، شخصیت اصلی داستان، زنی است که همراه همسرش به روستایی دورافتاده کوچ میکند تا نزدیک خانواده همسرش زندگی کند. این کوچ، که در آغاز به نظر فرصتی برای آرامش میآید، بهسرعت به کابوسی سوررئال بدل میشود.
داستان با لحظهای سرنوشتساز پیش میرود: آساهی موجودی غریب را در طبیعت میبیند و در پی آن، به گودالی ژرف میافتد. این گودال، که انگار تنها برای او ساخته شده، نهفقط تلهای فیزیکی، بلکه دروازهای به جهانی است که در آن منطق و زمان از هم میپاشد. گودال در این رمان، نمادی نیرومند از حالوهوای روانی آساهی است.
او در این فضای سوررئال، با فشارهای نقشهای جنسیتی و توقعات اجتماعی دستبهگریبان میشود. زندگی خانوادگی، که قرار بود پناهگاهی باشد، به زندانی بدل میشود که او را از خویشتن خویش دور میکند. طبیعت اطراف خانه، با جانوران عجیب و صداهای ناشناخته، بهجای آرامش، حس تهدید و اضطراب را در او بیدار میکند.
اویامادا با چیرهدستی، از این عناصر برای نشاندادن انزای عمیق زنی در جامعهای سنتی بهره میگیرد؛ جایی که نقشهای پیشساخته، روح او را زیر فشار میگذارند. نثر «گودال»، مانند «کارخانه»، ساده اما عمیقاً گیراست. اویامادا با توصیفهای ریزبینانه از جزئیات روزمره، مانند صدای باد در لابهلای شاخهها یا حرکت جانوری در تاریکی، فضایی میسازد که هم ملموس و هم خیالگونه است. این تضاد، خواننده را به درون ذهن آساهی میکشاند، جایی که مرز میان واقعیت و کابوس بهآرامی رنگ میبازد.
بیگانگی، زمان، و فروپاشی واقعیت، مضامین مشترک دو رمان «گودال» و «کارخانه» هستند. هر دو رمان در هسته خود به کندوکاو در بیگانگی انسان مدرن میپردازند، اما هرکدام این درونمایه را در بستری جداگانه میکاوند.
«کارخانه» و «گودال» دو پنجره به جهان اویامادا هستند؛ جهانی که در آن انسانها در پی معنا، در چرخههای بیانتهای روزمرگی و فشارهای اجتماعی گرفتار میشوند. اویامادا با نثری که هم آرام و هم تکاندهنده است، خواننده را به سفری سوررئال میبرد که در آن مرزهای واقعیت و خیال درهم میشکند.
دو رمان کوتاه «گودال» و «کارخانه» در یک کتاب با ترجمه مهدی غبرائی در انتشارات نیلوفر منتشر شدهاند.
برگرفته از: ایبنا