دیروز در خبرها بابک زنجانی را میدیدم، جولان میداد و بانک مرکزی را تهدید میکرد...
بسیاری مخاطبان از او حمایت و ستایش میکردند و فصل مشترک آنها این مفهوم بود که او مردی با استعدادهای اقتصادی بالاست و مثلا از نبوغ او باید برای ترمیم اقتصاد مملکت استفاده کرد و ... نمیخواهم اصطلاح "ملت مخبط" را به کار ببرم زیرا این زیاده رویست اما واقعیت آنست که او بزودی جایگاه جدید خود را در جامعه باز خواهد یافت ، بدون آنکه در حافظه اجتماعی ما به خاستگاه رازآلود این محکوم به فساد اقتصادی پرداخته شود.
بابک زنجانی فردی معلومالحال است و البته موضوع بحث ما نیست ، موضوع ، مبحث مهمتریست که در دنیای اطراف ما در حال وقوع است.دو سالی میشود که مردی با خودنمایی و آرایش چهره خاص ، که البته با ادبیات رادیکال هم سخن میگوید به صحنه سیاسی دنیا وارد شده است:
خاویر میلی رئیس جمهور جنجالی آرژانتین.داستان پر آب چشمِ کشوری که با اقتصادی بسیار نزدیک به حد ایالات متحده وارد قرن بیستم شد ، خیلی پیشتر از آنکه برزیل ، رقیب و همسایهاش ، وارد چرخه اقتصاد نوین شود.
آرژانتین در سه دهه اول سده بیست دوران درخشانی را تجربه کرد تا اینکه سر و کله تئوریهای سوسیالیستی نوظهور اروپایی در آمریکای جنوبی پیدا شد و اتمسفر سیاسی و اجتماعی آنجا را تحت تاثیر قرار داد ، و شد آنچه نباید میشد.
همزمان با جنگ جهانی دوم ، پرزیدنت پرونِ دوست داشتنی با کاریزمای "لعنتی"اش ظهور کرد و سپس پوپولیسم ، فردگرایی ، سوسیالیسم ناقص ، مریدسالاری و رفیق بازی .... و نهایتاً ، ابر تورم..
و بازی تا آمدن دولت سرهنگها در دهه هفتاد ادامه داشت.
جنگ فالکلند (مالویناس) عیار توخالی آنها رانمایاند و سیلی سخت مارگارت تاچر آرژانتین را از خواب غفلت بیدار کرد ، اصلاحات در دوره کارلوس منم شروع شد و توسط وزیر اقتصادش "دومینگو کاوالو" قهرمان اصلاحات اقتصادی آغاز شد اما ریشههای بحران عمیقتر از انچه بود که تصور میشد.
او قیمت ارز را سالها ثابت نگهداشت ، در نتیجه اقتصاد غیر رقابتی گردیده و منابع کشور بلعیده شد و بسراغ استقراض جهانی رفت و ابرتورم بار دیگر به سراغ آنها آمد.
اینک خاویر میلی آمده است ، با اره برقی معروفش..!
یک اقتصاد دان لیبرتارین که اولین نمونه عینی این اندیشه را در دنیا پیاده میکند.
اکنون پس از دو سال آرژانتین صد میلیارد دلار مازاد بودجه دارد و بعد از هشتاد سال سرگردانی برای اولین بار تورم صفر را تجربه میکند ، و تعزفهها و مالیاتها بتدریج کم و کمتر میشود. برخی او را شبیه ترامپ میدانند اما او کاملا متفاوت است.میلی یک لیبرتارین است.
ترامپ اما حتی با لیبرالها هم کنار نمی آید تا چه رسد به لیبرتارینها ، چرا که در واقع اقتصاد مورد علاقه ترامپ نوعی سرمایه داری مرکانتلیستی (استعماری-غارتی) است ، چیزی که بین قرن پانزده تا هجدهم بنای اقتصاد کشورهای اول دنیا را تشکیل میداد و تصور میشد سالهاست که مرده است (البته به لطف ترامپ دوباره در حال زنده شدن است!)
لیبرتارینیسم را میتوان نسخه افراطیتر و پیگیرتر لیبرالیسم کلاسیک دانست. این مکتب در قرن بیستم میلادی قدرت گرفت.
ضروریست که بدانیم آرمانشهر لیبرتارینیسم در صحنه واقعیت حضوری مفهومی (Conceptual) است و امکان تحقق عینی (بصورت مطلق) نخواهد داشت.
با این حال دولتهایی توانستهاند تا حد زیادی به آن نزدیک شوند ، رواندا (با توسعه عجیب و غریب خود) و موریس در آفریقا ، شیلی در آمریکای جنوبی و استونی در بالتیک نمونههایی عینی از تجربه ایجاد تعادل بین مالکیت خصوصی ، بازار آزاد ، دموکراسی و نظم اجتماعی نشان دادهاند ، که البته برخی از انها فقط لیبرتارین اقتصادی هستند و در حکومت اقتدارگرا.
دنیا بسرعت در حال تغییر است ، و عدم موفقیت در ادراک لزوم آزادسازی اقتصاد از قید مقررات سختگیرانه ، موجود موجب تضعیف ملتهاست ، ژاپن یک درس عبرت مشخص است که بیست سال است منحنی رشدش فقط یک خط صاف افقی روی دستگاه الکتروکاردیو گراف است..! و اما در باره کشور ما که هنوز در کوره راههای غبار آلود بهدنبال منجی مثل (بابک زنجانی) است ، باید گفت که با این رویه ، داشتن (گنج قارون ، صبر ایوب و عمر نوح) هم یک سانتیمتر به رشد اقتصادمان کمک نخواهد کرد. ظهور ناگهانی بابک زنجانی در رسانه و نمایش اولترا راستِ لیبرتارین نمای او در اقتصاد منجلابی ایران نعل وارونه زدن است.