مانی سپهری: وقتی صحبت از ادبیات اروپای شرق در دوران سلطۀ کمونیسم به میان میآید ایوان کلیما و میلان کوندرا، دو نویسنده چک که هردو از چهرههای شاخص منتقد توتالیتاریسم و نظام کمونیستیاند، از نخستین نامهایی هستند که به یاد میآیند. این دو نویسنده از جمله نویسندگانیاند که زندگی در چکسلواکی سابق تحت سیطره کمونیسم را تجربه کردهاند و ماهیت توتالیتاریسم و تأثیرش بر انسانهای تحت سلطۀ آن همواره از دغدغههای اصلیشان بوده است. از دیگر ویژگیهای این دو نویسنده این است که دغدغههای سیاسیشان به سیاست محدود نمیماند و به وجوهی فلسفی و هستیشناختی پیوند میخورد.
رمان «عشق و آشغال» ایوان کلیما از جمله آثاریست که دغدغههای پیشگفته را بهخوبی میتوان در آن دید. این رمان که اولین بار در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی منتشر شده است، رمانیست که در آن تجربۀ زندگی تحت سیطره توتالیتاریسم و زندگی اجتماعی در چکسلواکی آن دوران به مسائل فلسفی و وجودی گره خورده است و از این منظر میتوان گفت که «عشق و آشغال» علاوه بر نقد اجتماعی، سویههایی اگزیستانسیالیستی هم دارد.
راوی «عشق و آشغال» روشنفکریست در وضعیتی مشابه خود ایوان کلیما و دیگر روشنفکران هموطنش در دوران سلطۀ کمونیسم؛ روشنفکری که هم مینویسد و هم بهدلیل شرایط بستۀ سیاسی مجبور است کار یدی انجام دهد که از جملۀ آنها رفتگری و جمعآوری زبالههاست. پرداختن روشنفکران به کارِ گل، مضمونیست که در بخشی از رمان «بار هستی» میلان کوندرا نیز به آن گریزی زده شده است.
در رمان «عشق و آشغال» کلیما اما تقابل کار روشنفکری و کار یدی در مرکز داستان قرار دارد و کلمیا آن را پایهای برای ترسیم زندگی روشنفکران در جامعهای خفقانزده قرار داده و زیست روشنفکری در سایه سرکوب را از خلال این مضمون به تصویر کشیده است.
راوی «عشق و آشغال» نویسنده و روشنفکری میانسال است که آثارش ممنوعالانتشار و مشمول سانسورند. برای همین است که برای امرار معاش، رفتگری میکند. روزهای این مرد در خیابانهای پراگ و میان زبالهها و شبهایش به نوشتن و عشق و روابط انسانی میگذرد. تقابل میان زندگی روزانه و زندگی شبانه روشنفکران، ضمن اینکه بیانگر واقعیت زیستن در پراگ دوران کمونیسم است، استعارهای هم هست برای نشان دادن دوپارهگی زندگی در نظامی بسته که در آن یک زندگی زیرزمینی در تضاد با زندگی آشکار در جریان است؛ همانطور که ادبیات در عصر کمونیسم، به ادبیات رسمی و دولتی و حزبی و ادبیات زیرزمینی موسوم به «سامیزدات» تقسیم میشد.
«عشق و آشغال» یک داستان خطی و کلاسیک نیست. این رمان آمیزهایست از تأملات و خاطراتی که حول سه محور زندگی روزانه در میان زبالهها، عشق و روابط شخصی و فلسفه و سیاست میگردد. راوی رمان، روزها در کنار همکارانی از طبقات گوناگون اجتماعی به رفتگری میپردازد و روزش را میان زبالهها و با بوی زباله سر میکند، که این برآمده از بخشی از تجربۀ شخصی خود کلیما در دوران زندگی در پراگ است. راوی از طرفی به زنی دلبسته است و این دلبستگی، راه گریزی از ملال زندگی روزمره هم هست. او همچنین درگیر مفاهیمی چون معنای آزادی، مسئولیت هنرمند، نقش نویسنده در جامعۀ بسته و رابطۀ میان زیبایی و زباله است. پرسش اصلیای که از خلال تأملات راوی مطرح میشود این است که آیا وقتی آزادی بیان وجود ندارد، نوشتن همچنان واجد معناست؟
رمان، در نهایت، پاسخی قطعی به این پرسش نمیدهد. اما آنچه کلیما در این رمان نشان میدهد این است که همانطور که زبالهها بخشی جدانشدنی از شهر هستند، عشق هم بخشی جدانشدنی از زندگی است و حتی در دل سرکوب و ابتذال، امکان بقا وجود دارد و میتوان معنایی برای زندگی متصور بود.
«عشق و آشغال» از نمونههای شاخص ادبیاتیست که در اروپای شرقی دوران کمونیسم، علیه سانسور و سرکوب شکل گرفت. کلیما در این رمان، تجربه شخصیاش را به تجربهای عام و جهانشمول پیوند زده است و داستانی پدید آورده که در عین پرداختن به وضعیت و دورهای خاص، قابل تعمیم به مسائل بنیادین و وجودی آدمی است و با نگاهی انسانی به تأمل در موقعیت روشنفکر در عصری تاریک میپردازد. «عشق و آشغال» به دلیل همین وجه فلسفی و انسانیاش از زمان تاریخی مشخصی که رویدادهای رمان در آن اتفاق میافتد و نیز از پراگ که مکان وقوع این رویدادهاست فراتر میرود و مسائلی را پیش میکشد که انسان در هرکجا و هر زمان و تحت هر شرایطی ممکن است بهنحوی با آنها درگیر باشد.
رمان «عشق و آشغال» با ترجمۀ فروغ پوریاوری در نشر ثالث منتشر شده است.