رضا دستجردی: «ناسیونالیسم و مدرنیسم» اثر آنتونی دی. اسمیت جامعهشناس انگلیسی و از بنیانگذاران مطالعات ملیگرایی، از مهمترین آثار در حوزه مطالعات ملت و ملیگرایی در اواخر قرن بیستم به شمار میرود. این اثر که با ترجمه کاظم فیروزمند و بههمت نشر ثالث منتشر شده، تلاش دارد بهطور نظاممند و انتقادی، به بررسی پارادایمهای نظری درباره ملتها، خاستگاه و مفهوم ملیگرایی بپردازد. کتاب با تأکید بر گذار از رویکردهای کلاسیک به نظریههای پستمدرن، نهتنها به روایتسازیهای متکثر درباره ملیگرایی پرداخته، بلکه سیر تحول این پدیده را در پرتو تغییرات سیاسی و اجتماعی جهان مدرن ترسیم میکند.
اسمیت مقدمه کتاب را با روایتی از ماجرای نقاشی بنجامین وست، هنرمند قرن هجدهم آغاز میکند که تابلو معروف «مرگ ژنرال ولف» را نه با لباسهای کلاسیک یونانی-رومی، بلکه با جامههای مدرن سربازان بریتانیایی ترسیم کرد. این انتخاب که با مخالفت هنرمندان سنتگرا مواجه شد، بهزعم اسمیت، نشانی از انقلاب در سبک و محتوا بود و نمادی از ظهور جهانبینی مدرن، جایی که فداکاری در راه ملت و کشور جای اسطورههای مذهبی را میگیرد و ملیگرایی بهعنوان ایدئولوژی تازهنفس قرنهای هجده و نوزده شکل میگیرد. این مثال هنری، بهنحوی تمثیلی، بنیان بحث اصلی کتاب را پیریزی میکند: ملیگرایی نه صرفاً یک پدیده سیاسی، بلکه نیرویی فرهنگی، تاریخی و نمادین است که هم ریشه در سنت دارد و هم در بطن مدرنیته متولد شده است.
اسمیت با بهرهگیری از تاریخ معاصر، از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا گسترش جنبشهای قومی و ملی در آفریقا، آسیا و اروپای شرقی، نشان میدهد که ملیگرایی نهتنها از صحنه تاریخ عقب ننشسته، بلکه در بسیاری از نقاط جهان نیروی محرک اصلی شکلگیری دولتها و جنبشهای اجتماعی است. در عین حال، او به این نکته میپردازد که برخلاف دورههایی در دهههای پنجاه و شصت که تمرکز پژوهشی بر ملیگرایی بود، در دهههای بعد بهویژه در دهه هشتاد میلادی، توجه آکادمیک به موضوعاتی چون طبقه، نژاد و جنسیت معطوف شد و ملیگرایی به حاشیه رفت، اما با فروپاشی دیوار برلین و گسترش دوباره جنبشهای قومی و ملی، نظریههای ملیگرایی نیز احیا شد.
اسمیت در بخش نخست کتاب، با پرداختن به گوناگونی نظریههای مدرنیستی، آنها را به مدلهای فرهنگی (همچون نظریه گلنر)، اقتصادی (همچون مایکل هکتر)، سیاسی (چون تیلی و گیدنز)، و ایدئولوژیک (چون کیفرر و یورگنس مایر) تقسیم میکند. هر کدام از این رهیافتها کوشیدهاند بهگونهای، ماهیت و قدرت ملیگرایی را از رهگذر الگوهای مدرنیته توضیح دهند. اما نویسنده در بخش دوم، به نقدهای وارد بر این پارادایم میپردازد؛ نقدهایی که از دو جناح شکل گرفتهاند: نخست، رویکردهای درونی که از دل خود مدرنیسم برخاستهاند و دوم، نقدهای بیرونی که عمدتاً از سوی باورمندان به وجود ملتهای ازلی و هویتهای قومی پایدار صورت گرفتهاند. در این راستا، اسمیت به آثار پژوهشگرانی چون آدریان هستینگز، کلیفورد گیرتز، جان آرمسترانگ و استیون گراسبی ارجاع میدهد که با تأکید بر استمرار تاریخی، سمبلها، اسطورهها، و حافظههای جمعی، بر تداوم و دیرپایی هویتهای ملی و قومی پای فشردهاند.
اسمیت به درستی یادآور میشود که یکی از چالشهای اصلی نظریهپردازی در باب ملیگرایی، دشواری تعریف دقیق «ملت» است. او نشان میدهد که در بسیاری موارد، ملتها بیش از آنکه واقعیتی جامعهشناختی باشند، روایتهایی سیاسی و فرهنگیاند که با کمک اسطورهها، زبان، تاریخ و نمادها شکل میگیرند. در این نگاه، ملت چیزی نیست جز اجتماع متخیلی که توسط نخبگان سیاسی، فرهنگی و روشنفکری برای دستیابی به اهداف خاص اجتماعی، اقتصادی و هویتی ساخته و پرداخته میشود.
اگرچه برخی از نظریهپردازان پستمدرن، ظهور نیروهای جهانی، فراملی، و گسترش ارتباطات را نشانهای از افول ملیگرایی میدانند، اسمیت بر این باور است که نباید قدرت بازگشت و احیای این ایدئولوژی را نادیده گرفت. به اعتقاد او، ملیگرایی همچنان از نیروهای بنیادین جهان مدرن و حتی پسامدرن است که در پاسخ به تهدیدها، بحرانها و احساس بیریشگی جوامع، بار دیگر سر برمیآورد.
کتاب در فصل پایانی به تحولات جدید در رشته مطالعات ملیگرایی میپردازد؛ از نظریههای جنسیتی درباره ملت تا بررسی نسبت ملیگرایی با دموکراسی لیبرال، جهانیشدن، مهاجرت، و فناوری. اسمیت نشان میدهد که چگونه ملتها از مفاهیمی یکپارچه و همگن به ساختارهایی پیچیده، متکثر و سیال بدل شدهاند و نظریهها نیز بهجای ارائه پاسخهای کلی، به دنبال تحلیلهای موردی، تاریخی و بومیاند. با این همه، نویسنده باور دارد که هرچند احتمال ارائه یک نظریه واحد درباره ملت و ملیگرایی ضعیف است، اما میتوان از دل مجموعهای از پارادایمها، چارچوبهایی تحلیلی و کاربردی برای مطالعات تاریخی و تطبیقی فراهم کرد.
«ناسیونالیسم و مدرنیسم» در ۴۸۷ صفحه بههمت نشر ثالث منتشر شده است.
برگرفته از: ایبنا