محسن آزموده: همه ما ایرانیها با روایت قیام حسین (ع) امام سوم شیعیان در کربلا در سال ۶۱ هجری قمری آشنا هستیم و به کرات آن را شنیدهایم و خواندهایم. مراسم عزاداری امام حسین (ع) هر سال محرم و صفر در سراسر ایران برگزار میشود و حین برگزاری آن به زبانهای مختلف داستان کربلا تکرار میشود. با اینهمه کمتر کسی از ما با منابع کهن و قدیمی قصه قیام امام حسین (ع) و یارانش آشنا هستیم و آن را از کتابهای قدیمی خواندهایم.
تاریخ کبیر یا تاریخ الرسل و الملوک نوشته محمد بن جریر طبری، زاده ۲۲۴ هجری در آمل طبرستان و در گذشته ۳۱۰ هجری قمری در بغداد، یکی از قدیمیترین و اصلیترین منابعی است که داستان کربلا را از دست اولترین منابع روایت کرده است. ما آن را امروز به نام «تاریخ طبری» میشناسیم، کتابی عظیم که به زبان عربی نوشته شده است و خوشبختانه ترجمههایی از آن به فارسی نیز موجود است.
با اینهمه نخستین بار کتاب تاریخ طبری، در سال ۳۵۲ به قلم ابوعلی محمد بلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی به فارسی ترجمه شده است. در روایت بلعمی از طبری، برخی از مطالبی که محمد بن جریر طبری از قلم انداخته، آمده است. بنابراین میتوانیم بگوییم ترجمه تاریخ طبری با انشای ابوعلی محمد بلعمی قدیمیترین متن به زبان فارسی است که در آن داستان کربلا روایت شده است. به مناسبت فرارسیدن محرم حسینی، برای آشنایی با این روایت جذاب و شیوا با نثر فخیم و استوار بلعمی، بر آن شدیم هر روز بخشی از آن را با هم بخوانیم.
منبع ما در این خوانش این کتاب است:
قیام سیدالشهداء حسین بن علی (ع) و خونخواهی مختار بروایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی به تصحیح دکتر محمد سرور مولائی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۹
(لازم به ذکر است در نقل این روایت، رسمالخط مصحح منبع مذکور را حفظ کردهایم)
ترسم که ترا بکشند
روز سه شنبه بود سیم روز از ماه ذیالحجه از سال شست. و درین روز حسین بن علی- رضیالله عنهما- از مکه بیرون رفت، عمرو بن سعید العاص که امیر مکه بود، بیرون مکه نشسته بود، حسین را نمیگذاشت که برفتی، حسین او را گفت: لِّی عَمَلِی وَلَکُمۡ عَمَلُکُم أَنتُم بَرِیُٓٔونَ مِمَّا أَعمَلُ وَأَنَا بَرِی مِّمَّا تَعمَلُونَ (سوره یونس، ۴۱). ایشان او را راه دادند تا برفت.
و هر کس حسین را بدید گفت: به کوفه مرو و بر مردمان کوفه ایمن مباش. و عبدالله بن عباس- رضیالله عنهما- سوی او آمد و گفت: یا پسر عم، از مکه مرو و حرم خدای- عزوجل- دست باز مدار، و عبدالله بن الزبیر چنان خواهد که تو بروی، و ترا بر اهل کوفه ایمن نباید بودن که ایشان همانند که پدرت همه را بفروخت و ایشانرا بخرید و از مکه ببرید که زمین زاد او بود و از مدینه ببرید که سرای هجرت بود و کوفیانرا-برین همه- بگزید و ایشان-پنجساله- او را نیکو داشتند و بآخر بکشتندش. و برادرت حسن را، رضیالله عنه بخستند و خواستند که بکشند و خواستهی او را غارت کردن. تو بر ایشان ایمن مباش- نه بنامه و نه به بیعت و نه بسوگند. حسین گفت: کار نه چنانست که تو دانی. نامهی مسلم بن عقیل آمد که دوازده هزار مرد بیعت گرفتند و ده رسول پیش آمد از کوفیان. بعدالله گفت: اگر خواهی رفت، باش تا ماه ذوالحجه بگذرت و سال نو در آید. و اکنون وقت حج است و همهی جهان، همی به مکه آیند. چگونه بود که تو از مکه بشوی؟ حسین گفت: این کار تاخیر بر ندارد.
عبدالله بن عباس گفت: اگر میشوی، کودکان و زنان را مبر که آن مردمان ترا نه به امیری همی خوانند، ترا به حرب خوانند و خون و خواستهی تو حلال دارند. ترسم که ترا بکشند اینها را که با تو اند اسیر کنند. حسین گفت: بنگرم.
و عبدالله بن الزبیر آمد و گفت: از اینجا مرو تا با تو بیعت کنم. حسین-رضیالله عنه- سخن هیچکس نشنید و بیرون رفت و همه -سوار و پیاده و نر و ماده- چهل تن بودند. چون به منزلی رسید در بادیه که آنر معمر خوانند، کاروانی پیشآمدش- همی از یمن آمدند و خراج یمن به یزید همی بردند- حسین ایشان را بگرفت و هرچ مال بود بستد و گفت امام منم و بدین خواسته من حقترم. و هر چه اشتر بود با کاروانیان داد و برفت.
برگرفته از: ایبنا