کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت اثری مهم و تأثیرگذار است که خواننده را به تفکر وادار میکند. این کتاب با طرح پرسشهای جدی و ارائه دیدگاههای متفاوت، به یکی از پیچیدهترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران پرداخته است. اگرچه هیچ زندگینامهی بینقص نیست، اما نمیتوان از اهمیت این اثر در فهم بهتر تاریخ و جامعه ایران چشمپوشی کرد.
به گزارش ایبنا، «به هتل آتلانتیک خوشآمدید آقای تختی. چیزی به پایان روز جمعه ۱۵ دی ۱۳۴۶، نمانده است که وارد هتل میشوید. تا دو روز دیگر صحنهی مرگ شما در این هتل اجرا خواهد شد.» کتاب «غلامرضا غلامرضا را کشت» که در ۴۶۹ صفحه نوشتهشده با این جمله جسورانه آغاز میشود.
کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت نوشته مهدی میرمحمدی است، اثری که از زمان انتشار تاکنون، حواشی و بحثهای بسیاری را برانگیخته است. این کتاب با رویکردی تازه به زندگی و مرگ غلامرضا تختی میپردازد و با طرح پرسشهای جدی، خواننده را به تفکر وادار میکند. این کتاب نامزد بخش مستندنگاری هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد شده است.
غلامرضا تختی، پهلوان نامداری است که در قلب مردم ایران جای دارد. او نماد پهلوانی، جوانمردی و مقاومت در برابر ظلم است. اما آیا واقعاً چنین تصویری از او صحیح است؟ میرمحمدی در کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت، تلاش میکند تا با کندوکاو در زندگی شخصی و اجتماعی تختی، تصویری متفاوت از این قهرمان ملی ارائه دهد. او به بررسی جوانب تاریک شخصیت تختی میپردازد و نشان میدهد که او نیز مانند هر انسان دیگری، دارای نقاط ضعف و قوت بوده است. این کتاب درباره غلامرضا تختی و روایتی از بودن و نبودن اوست. زندگی و مرگ غلامرضا تختی همیشه در سایهای از ابهام بوده است. دلایل مرگ او را برخی خودکشی و برخی قتل دانستهاند و کسی نتوانسته هیچکدام از این دلایل را کاملاً رد یا اثبات کند. میرمحمدی برای نزدیکشدن به پاسخ برخی از این پرسشها دست به نگارش کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت زده است.
این کتاب اثری پژوهشی برای نزدیک شدن به زندگی غلامرضا تختی، کشتیگیر شناخته شده ایرانی است. این کتاب براساس راوی دوم شخص نوشتهشده و لحظهبهلحظه ساعات منتهی به مرگ غلامرضا تختی را برای مخاطب بازگو میکند. مولف در این کتاب حکایتی متفاوت از قهرمان محبوب ملی، که با زندگی و مرگش در حافظه تاریخی ایران ماندگار شده را روایت میکند. وی بهرغم ارادت آشکاری که در اثر به جهان پهلوان تختی نشان میدهد، در عینحال بر پایه اسناد معتبر پژوهشی منصفانه و دقیقی را تبدیل به روایتی جذاب از زندگی غلامرضا تختی کرده است.
مولف در این کتاب به بررسی زندگی غلامرضا تختی و علت مرگ او پرداخته است. غلامرضا تختی نه تنها برای دستاوردهای ورزشی بلکه به دلیل شخصیت اخلاقی و احترامی که برای مخالفان خود قائل بود، بسیار محبوب است. او نمادی از فروتنی، شجاعت و انساندوستی در میان مردم ایران است و یکی از اسطورههای ورزش کشتی و شخصیت محبوب ملی بهشمار میرود.
مرگ تختی همواره موضوع بحثها و گمانهزنیهای فراوانی بوده است. برخی از نظریات حکایت از خودکشی او دارند، در حالی که دیگران بر این باورند که مرگ او نتیجه دخالتهای سیاسی بوده است. مهدی میرمحمدی، با استفاده از پژوهشهای تاریخی و شواهد موجود، به بررسی زندگی شخصی و حرفهای تختی میپردازد و سعی میکند پرده از ابهامات مربوط به مرگ او بردارد. او تلاش کرده است در کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» همه چیز مستند و کامل باشد و عکس و اطلاعاتی از چشمش دور نمانده باشد.
یکی از پرسشهای مهمی که در رابطه با کتاب مطرح میشود، این است که آیا این اثر یک روایت تاریخی دقیق است یا صرفاً یک داستانسرایی مبتنی بر تخیل نویسنده؟ میرمحمدی در این کتاب از منابع مختلفی استفاده کرده است، اما برخی منتقدان معتقدند که او در برخی موارد، به آزادی عمل بیشتری دست یافته و برخی واقعیتها را به نفع داستان خود تغییر داده است.
یکی از مهمترین محورهای کتاب، بررسی نحوه مرگ غلامرضا تختی است. آیا او واقعاً خودکشی کرده است یا توسط عوامل سیاسی به قتل رسیده است؟ میرمحمدی با ارائه شواهد و قرائن مختلف، تلاش میکند تا این معمای چند دهه را حل کند. او با بررسی شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران، به تحلیل انگیزههای احتمالی برای قتل تختی میپردازد.
کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت صرفاً یک اثر بیوگرافیک نیست، بلکه نقدی بر جامعه و سیاست آن دوران نیز محسوب میشود. نویسنده با پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوره، تلاش میکند تا نشان دهد که چگونه شرایط حاکم بر جامعه، بر زندگی و سرنوشت افراد تأثیر میگذارد.