بسیاری از واژههای رایج در جامعه، مکاتب فلسفی، نحلههای سیاسی، ادیان و حتی علوم بهروشنی تعریفنشده است یا بر سر تعریف آنها مناقشهها است. برخی از تفاوت نظرها بر سر تعریف واژهها، شقاقهای تاریخی ایجاد کرد و اختلاف در معنا به جنگها و خونریزیها کشیده شد. بهعنوان نمونه ناروشنی تعریف «طبقه» در مارکسیسم، منجر به رویارویی بین مارکسیستهای سنتی روس و تجدیدنظرطلبان چینی شد؛ دو معنایی واژه «ولایت» در میان مسلمانان، منجر به شقاق بین تسنن و تشیع شد. در سالهای 1980 بین وکلای شرکتهای بیمه و بیمهگزاران اختلاف شدید رخ داد که آیا بیمار مرگ مغزی زنده است یا مرده؛ این اختلاف بر سر زیان شرکتهای بیمه بود تا از هزینههای سنگین برای بیماران رهایی یابند (Banja, 2009). تا آن زمان پندار رایج این بود که تفاوت زنده از مرده معلوم است، ولی در پاسخ به «زنده چیست»، آن پندار پیشین رنگ باخت. وقتی از چیستی واژهها بحث میشود به یاد قدیس آگوستین میافتم که گفت: «کسی از من پرسید که زمان چیست، پیش از آن معنای زمان را میدانستم». خیلی از واژهها چنیناند: «پیچیدگی چیست؟»، «شهر چیست؟»، «انسان چیست؟» و «بحران چیست؟»، «کنترل چیست؟» و هکذا. چه دعواها بر سر این واژهها است! وفاق یکی از واژههای بسیار رایج پس از انتخابات ریاست جمهوری 1403 بوده است. در پایگاه دادههای گوگل از آغاز، در طی 26 سال جمعاً 9،880،000 بار واژه «وفاق» رایج در فارسی، عربی، اردو، پشتو و کردی بوده است (میانگین 380،000 بار در سال). ولی فقط در ماه گذشته 1،780،000 بار، در هفته گذشته 323،000 بار و در یک شبانهروز (2024.11.20) 40،200 بار واژه وفاق وارد آن پایگاه دادهها شده است. یعنی دولت چهاردهم سبب شده است که واژه وفاق حدود 40 برابر بیشتر از گذشته، گفته و نوشته شود. رئیسجمهور، دولت چهاردهم را «دولت وفاق ملی» نامید. آیا این باران تند واژه وفاق تداوم خواهد یافت؟ رئیسجمهور و دولتیان که بسیار از واژه وفاق برای تصمیمات، حرکات و سکنات خود بهره میگیرند، تعریفی از وفاق ارائه ندادهاند. در این میان، بیشتر تأکیددارند که وفاق چیز خوب و لازمی برای کشور است. به نقل از رئیسجمهور است: «دولت چهاردهم ایجاد وفاق را مبنای کار خود قرارداد تا با غلبه بر اختلافات، همه ظرفیتها و توانمندیهای کشور را در مسیر حل مشکلات همافزا کند.» در تعریف شناسی، هر تعریف باید در سیستم تعاریف، با سایر تعاریف همخوان باشد، یعنی ارائه تعریف مقید به تعاریف دیگر است. ازاینرو تعریف کردن کاری آسان نیست. شاید نتوان بر رئیس و اصحاب دولت خرده گرفت که چرا تعریفی برای وفاق ارائه نمیکنند. ولی در تعریف شناسی، هرگاه نتوانند واژهای را «تعریف» کنند، آن را «توصیف» میکنند. توصیف کردن از قیدوبندهای تعریف کردن، رها است. «توصیف» عباراتی است که درباره چیزی ابراز میشود. از مطالب پراکنده درباره وفاق از رئیسجمهور، دولت و حامیان میتوان سرنخهایی از «توصیف» وفاق و انتظاراتشان از تحقق وفاق بیرون کشید. در این نوشته تلاش بر این است که اولاً وفاق و عوامل آن، تبیین سیستمی بشود؛ ثانیاً نظریهپردازی در زمینههای مناسب برای وفاق ارائه شود و به لغزشها و پرتگاههای ناروشنی وفاق پرداخته شود. بالاخره، جایگاه وفاق در فرآیند گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب
ارائه شود...