رویکرد دونالد ترامپ به ایران در دوره اول ریاستجمهوری او، تقریباً از تمامی خطوط قرمز قابل تصور گذر کرد. در ماه مه ۲۰۱۸، علی رغم درخواستهای نومیدانه متحدان، او ایالات متحده را از برنامه جامع اقدام مشترک برجام خارج کرد. او همچنین در ژانویه ۲۰۲۰ دستور ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده برجسته ایران، را صادر کرد؛ اقدامی جسورانه که تقریباً ایالات متحده را وارد یک درگیری فاجعهبار دیگر در خاورمیانه کرد. علاوه بر این، در دو سال آخر دوره خود، بیش از ۱۵۰۰ تحریم علیه ایران اعمال کرد، بخشی از کارزار "فشار حداکثری" که هدفش نابودی اقتصاد کشور و به زانو درآوردن دولت ایران بود. با هر معیاری که بسنجیم، این جسورانهترین و عجیبترین سیاست یک رئیسجمهور آمریکا در برابر ایران، طی دهههای گذشته بود.
شواهد نشان میدهد که دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، چه در عرصه داخلی و چه بینالمللی، محدودیت های کمتری نسبت به گذشته خواهد داشت. گزینه او برای وزارت دفاع، پیت هگست، ایران را یک "رژیم شیطانی" توصیف و ترامپ را تشویق کرده است تا سایتهای اقتصادی و فرهنگی ایران را بمباران کند. نامزد احتمالی او برای وزارت أمور خارجه، مارکو روبیو، لحنی کمی ملایمتر دارد، اما نه چندان. روبیو انتقاد کرده که دولت بایدن با مقامات ایرانی مثل "دیپلماتهای بلژیکی در سازمان ملل" رفتار کرده و اخیراً استدلال کرده که "تنها" راه برخورد با تهران "تهدید بقای رژیم" است. در حقیقت، سخت است تصور کنیم که ایالات متحده چه چیز دیگری میتواند علیه ایران به کار ببندد جز یک جنگ تمامعیار. افزون بر این، دوست نزدیک ترامپ، بنیامین نتانیاهو، به نظر میرسد مصمم است تا درگیری با رقیب اصلی اسرائیل را تشدید کند. برخی از ناظران قدیمی خاورمیانه اکنون بهطور جدی نگران هستند که تحت نظارت ترامپ، رویدادهای منطقه ممکن است از کنترل خارج شود و به جنگ بیانجامد. همانطور که لئون پانتا، مدیر پیشین سیا و وزیر دفاع سابق آمریکا، اخیراً گفت: "فکر میکنم او اساساً به نتانیاهو یک چک سفید خواهد داد.
من مطمئن نیستم که چنین سرنوشتی در انتظار ما باشد. آنچه معتقدم این است که طی چهار سال آینده، درام مسموم و ظاهراً بیپایان میان ایالات متحده و ایران – که اکنون وارد دهه پنجم خود شده است – ممکن است به پرده نهایی خود برسد. این ممکن است به معنای جنگ باشد، اما هیچ دلیل اجتنابناپذیری وجود ندارد که حتما باید چنین شود. برای ترامپ، که خود را معاملهگر نهایی میداند و علاقهای به نمایش و غیرقابلپیشبینی بودن دارد، این ممکن است بههمان اندازه به شکل یک آشتی تاریخی باشد. ترامپ میتواند، تحت شرایط مناسب، رئیسجمهوری آمریکایی باشد که سرانجام به این بنبست میان ایالات متحده و ایران پایان میدهد؛ بنبستی که خاورمیانه را بیثبات کرده و از سال ۱۹۷۹ خار بزرگی در چشم رؤسای جمهور آمریکایی بوده است. دولت اول ترامپ سیاست جنگ اقتصادی علیه ایران را دنبال کرد، با این باور که جمهوری اسلامی خانهای پوشالی است که زیر فشار نارضایتی مردم خود فرو میپاشد، اما این اتفاق نیفتاد. اگر ترامپ و مشاورانش در دوره دوم خود بخواهند این رویکرد را ادامه دهند، محدودیتی برای پیشبرد آن وجود دارد. از جمله، چیز زیادی در ایران باقی نمانده که قابل تحریم باشد: بانکها، ناوگانهای حملونقل، صنعت نفت، ارتش و بسیاری بخشهای دیگر کشور قبلاً تحت تحریمهای سنگین ایالات متحده و جامعه بینالمللی قرار گرفتهاند. بااینحال، رهبران ایران راههایی برای بقا پیدا کردهاند. نادرستیِ این ایده که فشار اقتصادی شدیدتر بالاخره این نظام را از پا درخواهد آورد، بارها و بارها ثابت شده است.
این موضوع سه گزینه پیش روی دولت جدید ترامپ قرار میدهد: نادیده گرفتن ایران، جنگ با آن یا تلاش برای دیپلماسی.
نادیده گرفتن ایران هرگز جواب نداده است. رهبران انقلابی و ضدآمریکایی تهران عادت بدی دارند که در ناخوشایندترین لحظات برای رؤسای جمهور آمریکا ظاهر میشوند و تأثیر خود را میگذارند، اغلب با ایجاد هرجومرج. معروفترین مورد در سال ۱۹۷۹ بود که انقلاب ایران توجه جیمی کارتر را از مذاکرات صلح کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر منحرف کرد؛ بحران گروگانگیری بعدی نهایتاً به قیمت از دست دادن انتخاب مجدد کارتر تمام شد. در سالهای پس از ۲۰۰۳، شبهنظامیان مورد حمایت ایران جشن پیروزی جورج دبلیو بوش در عراق را به کابوسی برای نیروهای آمریکایی تبدیل کردند. اخیراً، در سال ۲۰۲۱، بایدن پس از شکست تلاشهای اولیه برای احیای مذاکرات هستهای، تلاش کرد ایران را به حاشیه براند، اما با میانجیگری چین برای آشتی عربستان و ایران غافلگیر شد؛ اقدامی که بهطور قابلتوجهی جایگاه آمریکا را در خاورمیانه تضعیف کرد.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی