گروه فرهنگ و هنر: در نبود داریوش مهرجویی آثار و خاطرات او را مرور میکنیم. مهرجویی گفته است: «سینما بدبختانه نمیتواند به رهایی برسد چون اسیر روایت و تصویر و دو ساعت زمان است، ولی من آن حس رهایی را درک میکنم و الآن دیگر دوست دارم در سینما کارهایی بکنم که خودم خوشم بیاید.» کارگردان سرشناس سینمای ایران است که سال گذشته در شامگاه ۲۲ مهر ماه به همراه همسرش وحیده محمدیفر (فیلمنامه نویس) در منزل شخصیاش در محمدشهر کرج به قتل رسیدند.
قسمتی از گفتوگویمانی حقیقی (کارگردان سینما) که در کتاب کارنامه چهل ساله داریوش مهرجویی با این سینماگر، منتشر شده و درباره «دایره مینا» است. دایره مینا فیلمی ایرانی ساخته سال ۱۳۵۳ به کارگردانی داریوش مهرجویی است. این فیلم پنجمین فیلم داریوش مهرجویی و دومین فیلم رنگی او و دومین کار مشترک او با غلامحسین ساعدی است. به علت همزمانی با تأسیس سازمان انتقال خون ایران این فیلم به مدت سه سال توقیف بود. بخشی از آن را با هم میخوانیم:
مانی حقیقی: چند وقت پیش که درباره «دایره مینا» صحبت میکردیم، گفتید که توقیف این فیلم تأثیر عمیقی روی روح و روانتان گذاشته بوده.
داریوش مهرجویی: وقتی «دایره مینا» را ساختم، میدانستم کارنامه حرفهایام شروع شده و دارم. افقهای تازهای را تجربه میکنم. توقیفش خیلی برایم گران تمام شد و سه سال چارشاخ مانده بودم که چه کار کنم. متأسفانه اینها نمیدانند مسئله سانسور تا چه حد میتواند از نظر روحی به آدم لطمه بزند و مسیر زندگی و حرفهایاش را عوض کند. زمانی هست که مینشینی و فکر میکنی این مسیر چند ساله و متفاوتی را که آمدهای محصول سلیقه یا نظر کسی بوده که پشت میزی نشسته و فکر کرده صلاح در این است که فیلم من را توقیف کند یا جلو نمایشش را بگیرد. آن آقا چرا فکر کرده از من بهتر و بیشتر میفهمد یا دلسوزتر است؟
من با دایره مینا برای اولین بار افسردگی روانی را تجربه کردم، آن هم در حالی که یک نیاز اجتماعی مهم را مطرح کرده بودم. به جای این که بابت این نگاه جامعه شناسانه و دلسوزانه تشویق شویم زرتی زدند توی کلهمان! این از خصایص عمیق ما مردم جهان سوم است که ربطی هم به حکومت و سیستم کاری ندارد؛ ما مثل کاراکترهای داستایفسکی نمیتوانیم یک چیز خوب و زیبا و کامل را تحمل کنیم و باید هر چه زودتر نابودش کنیم تا از شرش خلاص شویم. این روحیه کلی را در طول تاریخ دیدهایم هر کدام از کارهای من که کمی از سطح آگاهی مردم بالاتر بوده و تولید شناخت و دانایی میکرده، جلوش را گرفتهاند؛ همیشه فیلمها را در کمال وقاحت و بدون شرمندگی به بایگانی سپردند و بعد از دو سال یا پنج سال یا ده سال که فیلم روی پرده آمد، هیچ اتفاقی نیفتاد و آن کسی هم که باعث سانسور فیلم شده بود اصلاً از خودش خجالت نکشید که چرا کارنامه هنری یک گروه را داغان کرده و از نظر روانی به ورشکستگی کشانده. هیچ مرجع قانونی و حقوقی هم نیست که به این مسائل رسیدگی کند.
در زمان توقیف دایره مینا مشخصاً با چه کسانی طرف بودید؟
همه در جریان بودند آقای پهلبد باید اجازه میداد که جرات نکرد و فیلم را ارجاع داد به آقای اقبال که رئیس سازمان نظام پزشکی بود. بعد پای بقیه هم وسط کشیده شد و از کاه کوه ساختند. معمولاً این شکلی است که هر کس تخیلات خودش را درباره فیلم مطرح میکند و کار بیخودی بالا میگیرد. فیلم را همه دیده بودند و کسی نمیتوانست دربارهاش تصمیم بگیرد تا جایی که بالاخره فیلم را نشان خود شاه دادند. نکته بامزه این بود که سرمایهگذارهای دایره مینا خودشان هر سه از نزدیکان و قماش شاه بودند: پهلبد، قطبی و بوشهری بعد هم که فیلم را نشان دادند، همه ترش کردند، جز عده محدودی که گفتند بهبه، بابا عجب فیلمی! هم به درد مردم میخورد، هم فستیوالها ازش خوششان آمد و هم مرکز انتقال خون از ما حسابی استقبال کرد! نتیجهاش این شد که فیلم را سه سال توقیف کردند! همه اینها حاصل پارانویایی است که مردم دچارش هستند و آن را به بقیه هم تسری میدهند.