لوگو
1404 دوشنبه 16 تير
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • سخن‌گاه
  • اقتصاد
  • شهروند
  • بین الملل
  • فرهنگ و هنر
  • سلامت
  • علم و فناوری
  • ورزش
  • خواندنی‌ها
  • آرشیو روزنامه
1403/02/01 - شماره 2251
نسخه چاپی

اولین مصاحبه یولیا ناوالنایا همسر الکسی ناوالنی

حدود یک ماه بعد از مرگ سرسخت‌ترین منتقد ولادیمیر پوتین در زندانی دورافتاده در شمال روسیه، مجله آمریکایی «تایم» در مصاحبه‌ای پای صحبت‌های یولیا ناوالنایا، همسر الکسی ناوالنی در شهر ویلنیوس لیتوانی نشست.این اولین مصاحبه‌ای است که خانم ناوالنایا پس از مرگ همسرش انجام داده است. در طول این مصاحبه دو ساعته در شهر ویلنیوس، او توضیح داد که خانواده‌اش چگونه این فاجعه را تجربه کردند، چگونه تصمیم گرفت در بحبوحه سرکوب گسترده مخالفان در روسیه و تهاجم روسیه به اوکراین، راه مبارزه ناوالنی را در پیش بگیرد.ویلنیوس جایی است که دفتر سازمان آقای ناوالنی موسوم به «بنیاد ضد فساد» همچنان فعالیت‌های خود را در تبعید دنبال می‌کند.در ادامه، بخش‌هایی از مصاحبه او را می‌خوانید که در اول آوریل توسط تایم انجام شده و در تاریخ ۱۷ آوریل انتشار یافته است.
آخرین باری که الکسی را زنده ملاقات کردید کی بود؟
یولیا ناوالنایا: آخرین بار او را چند روز قبل از شروع جنگ در اوکراین دیدم. سال ۲۰۲۲ میلادی حدود ۱۵ یا ۱۶ فوریه بود. او هنوز در پوکروف بود، اولین زندانی که او را به آنجا فرستادند. جلسات رسیدگی به اتهامات جدید او به تازگی آغاز شده بود، همان دادگاهی که به ۹ سال حبس دیگر برای او منجر شد. ما اجازه نداشتیم خیلی با او ملاقات داشته باشیم، اما وقتی اجازه می‌دادند همیشه سعی می‌کردیم که پدر و مادرش و فرزندانمان هم بیایند و همه با هم ناهار می‌خوردیم. دم غروب آن‌ها برمی‌گشتند و من و الکسی دو روز دیگر با هم می‌ماندیم.
از آن دیدار چه خاطره‌ای دارید؟
یولیا ناوالنایا: بازی‌های المپیک زمستانی پکن در تلویزیون پخش می‌شد، مسابقات اسکیت نمایشی روی یخ بود و چند دختر از روسیه پیشتاز بودند. الکسی واقعاً دوست نداشت ورزش تماشا کند اما چون این مسابقات مهم بود، او را مجبور کردم که با من تماشا کند.
آن زمان، ارتش روسیه حدود ۲۰۰ هزار سرباز را در مرز با اوکراین مستقر کرده بود و آماده حمله بود. در این مورد به یکدیگر چه گفتید؟
یولیا ناوالنایا: البته که در مورد این موضوع هم صحبت کردیم. دنیا، غرب، آمریکا همه هشدار می‌دادند و می‌گفتند جنگ می‌شود. اما صادقانه بگویم، بیشتر احساس می‌شد که فقط برای ترساندن مردم است. به نظرم می‌رسید که روسیه همه چیز را به لبه پرتگاه برساند و سپس کنار بکشد.
چرا اینقدر مطمئن بودید که او تهاجم را آغاز نخواهد کرد؟
یولیا ناوالنایا: من فکر می‌کردم که پوتین جرأت چنین اقدامی را ندارد زیرا هیچ‌کس در روسیه از این کار حمایت نمی‌کرد. مثل خانواده ما که اقوام و دوستان نزدیک ما در آن طرف مرز هستند، خانواده‌هایی هستند که مادرشان اوکراینی و پدرشان روسی است یا برعکس. باور اینکه پوتین چنین ریسکی را بپذیرد غیرممکن بود.
الکسی هم در اوکراین خانواده دارد، درست است؟
یولیا ناوالنایا: بله، البته، پدر الکسی اهل اوکراین است.
بعد از شروع تهاجم، آیا فرصتی برای صحبت با الکسی در این باره حتی  بصورت تلفنی داشتید؟
یولیا ناوالنایا: ما امکان صحبت تلفنی با او را نداشتیم؛ شاید یکی دو بار، آن‌هم خیلی کوتاه. اما صحبت تلفنی با درون زندان وضعیت متفاوتی دارد، من فهمیدم که تماس‌های ما ضبط می‌شود و در کنارش چند زندانبان هستند. راستش را بخواهید در این تماس‌ها فرصت صحبت در مورد مسائل مختلف نیست و فقط می‌خواهی که صدای کسی که دوستش دارید را بشنوید. یک بار در تابستان، در روز تولدم، او موفق شد برای یک تماس تلفنی با من اجازه بگیرد اما همان هم نتیجه نداد. زنگ زد و گفت: «سلام سلام» و بعد قطع شد. قضیه به ماه ژوئیه برمی‌گردد. این آخرین باری بود که شنیدم سلام می‌کرد.
او دو ماه قبل از مرگش را در زندان دورافتاده قطب شمال سپری کرد. در آن مدت توانستید از طریق وکلایش چند پیام با او مبادله کنید. آیا چیزی در آن پیام‌های آخر برای شما برجسته بود؟
یولیا ناوالنایا: راستش من هنوز آمادگی این را ندارم که در مورد چنین جزئیاتی صحبت کنم. در آن زمان با الکسی همچنان یک رابطه بسیار شاد و دوستانه داشتیم. اغلب درباره آهنگ‌هایی می‌نوشت که گاه و بیگاه می‌توانست در زندان بشنود؛ یعنی زمانی که این شانس را داشت که هرازگاهی به جای سخنرانی‌های پوتین که از رادیوی زندان پخش می‌شد، یک موسیقی از رادیو بشوند. او برای من می‌نوشت که فلان آهنگ درباره من است. آخرین آهنگی که درباره‌اش نوشت خیلی غم‌انگیز بود. من هم برای او نوشتم: «بیخیال، خیلی جدی گرفتی.»
آخرین آهنگ چه چیزی را در مورد او به ذهن شما متبادر کرد؟
او همیشه خوش‌بین بود؛ حتی یک روز قبل از مرگش او را در دادگاه دیدیم که می‌خندید. او هرگز افسرده نبود. اما این دو سال اخیر واقعاً شکنجه‌اش می‌کردند. به او گرسنگی می‌دادند. آنها به او اجازه خرید غذا را هم ندادند.این احتمالاً وحشتناک‌ترین چیزی است که وقتی او را در زندان دورافتاده سیبری تصور می‌کنم به آن فکر می‌کنم.
یولیا ناوالنایا: شب قبل از آن برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ وارد این شهر شدم. صبح از خواب بیدار شدم و برای چند جلسه آماده می‌شدم. جلسه اول نزدیک ظهر بود و بعد نگاهی به گوشی انداختم. یکی از این اعلان‌های خبری ظاهر شد و دیدم تیترها درباره الکسی ناوالنی بود. این اعلان‌ها آنچنان هم غیرعادی نبود، زیرا الکسی تقریباً هر روز دادگاه داشت. بنابراین من عادت داشتم. بعد کلمه سوم را دیدم. [مکث] کلمه سوم می‌گفت که او مرده است. در آن لحظه تو اتاقم بودم و تنها.

 

Facebook Twitter Linkedin Whatsapp Pinterest Email

دیدگاه شما

دیدگاه شما پس از بررسی منتشر خواهد شد. نظراتی که حاوی توهین یا الفاظ نامناسب باشند، حذف می‌شوند.

تیتر خبرهای این صفحه

  • گوگل ۲۸ کارمند را اخراج کرد
  • عضویت دائمی فلسطین به مانع خورد
  • دیپلماسی می تواند جلوی درگیری نظامی در منطقه را بگیرد
  • اولین مصاحبه یولیا ناوالنایا همسر الکسی ناوالنی
  • خبرنامه
  • خیز هکرهای چینی برای حمله به زیرساخت های آمریکا
لوگو
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • تعرفه آگهی
  • نمایندگی‌ها
  • شناسنامه
  • مرامنامه
  • آرشیو
  • RSS

1401© :: کلیه حقوق قانونی این سایت متعلق به روزنامه ستاره صبح بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است.