با وجود اینکه دولت سیزدهم اعلام کرده که سیاستش نزدیکی به همسایگان است چرا پس از جنگ غزه ایران با برخی کشورهای منطقه دچار تنش شد؟
یک ضرب المثلی وجود دارد که می گویند شنیدن کی بود مانند دیدن! دولت سیزدهم از ابتدای آغاز به کار خود اعلام کرد که روابطش را با همسایگان گسترش میدهد اما در عمل به نظر میرسد برخیها تصمیماتی میگیرند که خلاف این رویکرد دولت است.در ارتباط با مسئله پاکستان و اربیل هراق به رغم اینکه ایران دارای توافق امنیتی با هر دو کشور بوده است اما مشاهده میشود گرههای موجود بین دولتها با دست باز نمیشود و برخی متوسل به دندان میشوند.
به نظر میرسد در برخی مواقع برای گسترش روابط، میدان تصمیم گیری میکند. اقدامی که پاکستان در واکنش به ایران انجام داد به اعتبار امنیتی ایران لطمه وارد کرد. مهم این است که از طریق دیپلماسی، گفتگو و روابط معقول حقوقی بتوان مسائل را حل و فصل کرد. حتی اگر مسئله امنیتی است. با وجود اینکه تهران با اسلام آباد و بغداد توافق امنیتی دارد اما مشاهده میشود از طرق دیگری مسائل بین کشورها دنبال میشود. اینگونه رفتار در دنیای امروز بازدارنده نیست و نتیجه مطلوب ندارد.
کسانی که فکر میکنند فقط از طریق سخت افزار میتوان مسائل را حل کرد در اشتباه هستند.
با توجه به اینکه ایران اعلام کرده سیاست صلح را در خاورمیانه دنبال میکند چرا برخی کشورهای غرب در واکنش به تنشهای منطقه انگوشت اتهام را به سمت ایران نشانه میروند؟
ایران بارها اعلام کرده که به لبنان و محور مقاومت در منطقه کمک میکند و تا حد لزوم حمایتهای سیاسی میکند. مواردی هم اعلام شده که ایران کمکهای تدارکاتی و مستشاری انجام داده است. برخی کشورها این اقدامات را شاهد گرفتند و بر اساس این مستندات گفتهاند ایران در تصمیمات عملیاتی محور مقاومت مشارکت داشته است.
به نظر میرسد موضع گیری نادرست برخیها این گمانه را تقویت کرده که ایران در ماجرای 7 اکتبر (15 مهر) هم مستقیم و هم توسط سید حسن نصرالله دخالت داشته است. در صورتی که رهبری به صراحت در دانشگاه افسری گفتند که ایران ضمن حمایت از مردم مظلوم غزه اما نقشی در عملیات طوفان الاقصی نداشته است.
به نظر شما مواضع و عملکرد ایران همپوشانی دارد؟
ایران تلاش میکند بگوید به اقتضای شرایط موجود واکنش نشان میدهد. آنچه دیگران عمل میکنند به آنها پاسخ خواهد داد. در حالی که اگر با مراقبت بیشتر این کار صورت بگیرد نتیجه بهتری خواهد داشت. به طور مثال تا پیش از حمله طوفان الاقصی آمریکا تا حدود زیادی از منطقه خارج شد. ترامپ سربازان آمریکایی را از عراق و افغانستان خارج کرد. اما پس از حمله یمن به کشتیهای عبوری از دریای سرخ پای نیروهای نظامی آمریکا و همپیمانانش به منطقه مجدد باز شد.
به نظر شما برای بازدارندگی علیه اسرائیل باید از مسیر دیپلماسی عبور کرد یا از مسیر میدان؟
خبر توافق احتمالی حماس و اسرائیل به نظر میآید تأثیر رأی دیوان لاهه بوده است. از 17 قاضی حاضر در جلسات دادگاه 15 قاضی به محکومیت اسرائیل رأی دادهاند. این 15 نفر به نحوی جنایت و نسل کشی اسرائیل را تأیید کردند و از تل آویو خواستهاند تمهیداتی را فراهم کند که به این امر پایان داده شود.
با وجود اینکه دادگاه در سیکل تحقیقات درباره مصداقهای نسل کشی نیوفتاد اما رأی را به گونهای صادر کرد که قابل تجدید نظر نباشد و اعتراض اسرائیل به رأی را به رسمیت نشناخت. با وجود اینکه رأی تعهد آور نیست اما جو بین المللی را علیه اسرائیل بسیج کرد. پیش از این نیز تظاهراتهایی در کشورهای مختلف علیه اسرائیل برگزار میشد. این نتایج مطلوب از مسیر دیپلماسی شکل گرفت.
میدان آن جنایتی بود که اسرائیل در غزه انجام داد. این رژیم بیش از 26 هزار نفر را در غزه کشت که حدود 70 درصد این جمعیت را زنان و کودکان تشکیل میدادند. عمده زیرساختهای غزه و بیمارستانهای این شهر را نابود کرد. بنابراین این آثار اقدام در میدان از سوی اسرائیل است.
آن چیزی که اسرائیل را وادار کرده که کمی عقب نشینی کند و پای میز مذاکره برای توقف جنگ بیاید بخشی از آن مقاومت بوده که اسرائیل نتوانست به یک پیروزی مطلق برسد اما افکار عمومی دنیا بیش از هر چیزی بر اسرائیل فشار وارد کرد. با وجود اینکه ایران هزینههای زیادی برای حمایت از مردم غزه پرداخت کرد اما نتوانست مانند شکایت آفریقای جنوبی از اسرائیل بر تل آویو فشار بیاورد.