فقر از آمار تا واقعیت
گفتهشده در ایران فقر مطلق نداریم، شبیه شوخی است. بیستم اسفندماه 1400 رئیسجمهور در مصاحبهای اعلام کرد که تا پایان سال فقر مطلق از بین میرود. در فروردین 1401 هم وزیر وقت رفاه گفت تا پایان سال فقر مطلق از بین میرود. جالب است در لایحه برنامه هفتم توسعه هم باز اشارهشده که تا انتهای برنامه فقر مطلق به صفر میرسد اما وقتی به ابعاد برنامه نگاه میکنیم میبینیم که از این برنامه کاهش فقر بیرون نمیآید. نگاه خودکفایی در برنامه هفتم توسعه وجود دارد اما این سیاست شکستخورده و همین نگاه آب و منابع سرزمینی را به خطر انداخته و اتلاف منابع را بالابرده است. این در حالی است که دنیا به سمت استفاده از انرژی سبز میرود.
مطالعات غیردولتی و حتی دولتی (وزارت رفاه) نشان میدهد که بین سه تا چهار دهک از جمعیت دچار فقر مطلق هستند. مطالعات شخصی نیز نشان میدهد که 40 درصد جمعیت ایرانی فقیرند.
فقر مطلق فقدان برخورداری از حداقل نیازهای اساسی زندگی است که این نیازها شامل اقلام خوراکی و غیرخوراکی میشود. یعنی اگر فرد باید 2500 کالری در روز مصرف کند، این میزان از کالری باید طیفی از کالاها را دربربگیرد، مواد مغذی به بدن فرد برساند و از سلامت تغذیهای برخوردار باشد. در ضمن سلامت ذهنی، روحی و روانی و فکری باید وجود داشته باشد. اگر این موضوعات مبنای مطالعات قرار گیرد 30 تا 40 درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر هستند.
اگر یک تقسیمبندی از طبقات داشته باشیم، حدود 10 درصد جزو دهک سرمایهدار و با ثروت بالا و 50 درصد جزو طبقه متوسط و 20 درصد نزدیک به فقر هستند. بنابراین 6 تا 7 دهک جامعه درگیر فقر هستند. یعنی درگیری معیشتی تا هفت دهک را دربرگرفته است. عمده طبقه متوسط یا زیر خط فقرند یا نزدیک به آن.
پیامدهای اجتماعی فقر
انزوای اجتماعی بهتبع فقر شکلگرفته که مسئلهساز است و از دل آن فساد بیرون میآید. ساختارهای فسادزا طبقه متوسط را تحت فشار قرار داده اند؛ در این ساختارها حس امید، نوعدوستی، مشارکت و تعهد آسیب میبیند و زمینه برای رانت و فساد فراهم میشود. درصد غالب مهاجرت کنندگان از کشور طبقه متوسط هستند. در بین آنها طبقه پایین درآمدی یا چهار دهک اول کم هستند چون امکان مهاجرت برای آنها وجود ندارد.
خالی شدن ظرفیت طبقه متوسط
در درون طبقه متوسط افراد دارای ثروت، دانش، درآمد، تحصیلات و نوآوری و غیره وجود دارد که اینها را با خود به کشور دیگری میبرند. وقتی چنین گروهی از کشور خارج میشود هم فرار مغزها و هم فرار ظرفیتهای سرمایهای اتفاق میافتد که این یعنی خالی شدن ظرفیت در طبقه متوسط. در شرایطی پنجتا 6 میلیون نفر از ایران مهاجرت کردهاند که جزو طبقه متوسط محسوب میشوند اما در مقابل مهاجرانی را پذیرفتیم که به لحاظ درآمدی زیر دهک چهارم قرار میگیرند و خود این جابهجایی ساختار را بر هم میریزد و آثار این درهمریختگی در جامعه مشهود است.