قاره آفریقا، بهویژه در دو دهه اخیر، به مکانی تبدیل شده که قدرتهای جهانی و منطقهای به شدت در آن رقابت میکنند. با منابع زیرزمینی غنی، جمعیت جوان، موقعیت ژئوپلیتیک حساس و بازار مصرف رو به رشد، آفریقا از یک حاشیهنشین تاریخی به یکی از میدانهای اصلی رقابت اقتصادی و نفوذ جهانی تبدیل شده است. اما پرسشی که در این میان مطرح میشود این است که آیا این حضور خارجی در آفریقا در راستای توسعه واقعی است یا به نوعی استعمار اقتصادی نوین در حال شکلگیری است؟ بررسی رفتار سه بازیگر اصلی چین، ایالات متحده و کشورهای خلیج فارس نشانههایی از یک رقابت پیچیده و چندبعدی را نشان میدهد که فراتر از یک دوگانه ساده «استثمار یا توسعه» است.
چین: شریک توسعه یا تله بدهی؟
چین یکی از پررنگترین بازیگران اقتصادی در آفریقاست که نقشی تعیینکننده در تحول اقتصادی قاره ایفا کرده است. پروژههای عظیم زیرساختی چین«از جمله ساخت بندر، راهآهن، نیروگاهها، و مناطق صنعتی»در آفریقا نه تنها در راستای اهداف تجاری پکن بلکه به عنوان فرصتی برای کاهش شکافهای زیرساختی در بسیاری از کشورهای آفریقایی دیده میشود. بسیاری از دولتهای آفریقایی این پروژهها را به چشم یک فرصت طلایی برای توسعه اقتصادی و مدرنیزاسیون میبینند. پکن خود را شریک توسعه معرفی کرده و اعلام میکند که هدفش رشد اقتصادی آفریقاست.
اما منتقدان میگویند که مدل چینی نوعی وابستگی مالی و اقتصادی به چین ایجاد میکند. وامهای عظیم دادهشده به کشورهای آفریقایی به نوعی میتواند به تله بدهی تبدیل شود؛ کشوری که مقروض میشود ممکن است مجبور شود امتیازات بلندمدت همچون استفاده از بنادر و مناطق تجاری را به چین واگذار کند. این نگرانیها قابل توجه است، اما باید توجه داشت که سرعت و مقیاس پروژههای چینی جذابیتی ویژه برای کشورهای آفریقایی ایجاد کرده است، زیرا بسیاری از این پروژهها در مقایسه با طرحهای غربی، سریعتر اجرا میشوند و دستاوردهای ملموستری دارند.
آمریکا: تقویت حکمرانی و اصلاحات اقتصادی
در برابر حضور گسترده چین، ایالات متحده با رویکردی متفاوت وارد رقابت در آفریقا شده است. سیاست آمریکا بیشتر بر تقویت نهادها، اصلاح حکمرانی، ایجاد ظرفیتهای نهادی، آموزش و همکاریهای امنیتی متمرکز است. واشنگتن در تعاملات خود با آفریقا بیشتر بر شفافیت، دموکراسی و اصلاحات اقتصادی تأکید دارد و از ابزارهای مالی کمتری استفاده میکند. اما مشکل اینجاست که مدل آمریکایی به سرعت نتیجه نمیدهد و کشورهای آفریقایی به دلیل نیاز فوری به پروژههای زیرساختی بزرگ، این رویکرد را کمتر ترجیح میدهند.
اگرچه آمریکا در آفریقا نفوذ سیاسی قابل توجهی دارد، اما از نظر اقتصادی جایگاه پایینتری نسبت به چین دارد. با این حال، رقابت چین و آمریکا در آفریقا فراتر از مسائل اقتصادی است و بخش عمدهای از آن به یک رقابت ژئوپلیتیک میان دو ابرقدرت جهانی مربوط میشود. حضور چین در آفریقا میتواند موازنه قدرت جهانی را تغییر دهد، بنابراین ایالات متحده نه تنها نگران تأثیرات اقتصادی چین است، بلکه این رقابت را بخشی از یک بازی بزرگتر برای حفظ موقعیت خود در عرصه جهانی میبیند.
کشورهای خلیج فارس: حضور با هدف بلندمدت
در کنار چین و ایالات متحده، کشورهای حاشیه خلیج فارس، بهویژه قطر، امارات و عربستان، در سالهای اخیر حضور پررنگی در آفریقا داشتهاند. این کشورها بهویژه در بخشهای کشاورزی، امنیت غذایی، انرژی، لجستیک و بنادر سرمایهگذاری کردهاند. برخلاف چین که عمدتاً از مدل وامدهی استفاده میکند، کشورهای خلیج فارس تمایل بیشتری به سرمایهگذاری مستقیم دارند. این رویکرد باعث میشود نگرانیهای مربوط به بدهی و تلههای مالی کمتر مطرح شوند. انگیزههای اصلی این کشورها برای سرمایهگذاری در آفریقا شامل تأمین امنیت غذایی، تنوعبخشی به داراییها و ایجاد عمق راهبردی است. پروژههای کشاورزی در سودان، اتیوپی، اوگاندا و تانزانیا، سرمایهگذاریهای انرژی در غرب و جنوب قاره، و توسعه بنادر در شاخ آفریقا نمونههایی از این حضور گسترده هستند. برخلاف برخی از مدلهای اقتصادی چین و آمریکا، حضور کشورهای خلیج فارس کمتر با مشکلات بدهی و وابستگی همراه است و بیشتر بر ایجاد ظرفیتهای بلندمدت و پایدار متمرکز است. رقابت چین، ایالات متحده و کشورهای خلیج فارس در آفریقا، نشاندهنده اهمیت راهبردی این قاره در نظم جهانی آینده است. اگر آفریقا بتواند رقابتهای خارجی را به فرصتهای داخلی تبدیل کند، میتواند از یک قاره حاشیهای به یکی از محورهای اصلی اقتصاد جهانی تبدیل شود.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی