طاهره مهری: مشروطه در تاریخ سیاسی ایران نقطهای یگانه است؛ لحظهای که برای نخستینبار بخشهایی از جامعه از جایگاه «رعیت» به «شهروند» ارتقا یافتند و مفهوم «مردم» بهعنوان سوژهای فعال در سیاست ظهور کرد. گفتوگوی محمدرضا جوادی یگانه و علی راغب درباره کتاب مشروطه همگان: نقدی بر بابینمایی انقلاب مشروطه، بازخوانی دوباره این لحظه و چالشهایی است که طی سالهای اخیر پیرامون تفسیر آن شکل گرفته است؛ چالشهایی که تنها جنبه تاریخی ندارند، بلکه امروز نیز در میدان سیاست اثرگذارند.
نویسندگان کتاب تأکید میکنند که از اواخر دهه ۱۳۸۰ جریانهایی در داخل و خارج ایران کوشیدهاند مشروطه را به آیین بابی یا بهائیت نسبت دهند؛ اقدامی که ریشه آن نه در تحلیل علمی، بلکه در تمایل به مصادره یا تخریب یک جنبش مردممحور نهفته است. به گفته آنها، هر دو طیف چه برخی نویسندگان بهائی و چه گروهی از جریانهای بنیادگرای داخلی با اهداف متفاوت اما ابزاری مشابه، تلاش کردهاند مشروطه را به یک جریان فرقهای تقلیل دهند. طیف نخست میکوشد با پیوندزدن انقلاب مشروطه با بهائیت، مدرنیتهخواهی این فرقه را برجسته کند. طیف دوم، با تاکید بر «بیگانگی» و «غیر اسلامی بودن» مشروطه، در پی بیاعتبار کردن این جنبش و دفاع از ایدههای مشروعهخواهانه است.
از نظر جوادی یگانه و راغب، پیامد این بابینمایی بسیار فراتر از یک بحث تاریخی است. این روند به نوعی پروژه بزرگتر «تقبیح مشروطه» و «شکستخوانی آن» تبدیل شده که ترسی دائمی از حرکت جمعی در جامعه امروز ایجاد میکند؛ ترسی که بر نگرانیهای بنیادین درباره آزادی و برابری دو مطالبه اصلی مشروطه سایه میاندازد. آنها تأکید میکنند که بیش از ۱۲۰ سال پس از انقلاب مشروطه، جامعه ایران هنوز با همان دو مسأله «حریت» و «مساوات» درگیر است و بسیاری از اعتراضات کنونی در امتداد همین دغدغهها قابل فهم است.
اما استدلالهای مدافعان بابینمایی چیست؟ بهطور کلی سه محور دارد: نخست، معرفی بسیاری از سخنگویان و نظریهپردازان مشروطه چون ملکالمتکلمین، سید جمالالدین واعظ، فروغی و… بهعنوان بابی یا بهائی؛ دوم، ادعای همسویی آموزههای باب و بهاءالله با آرمانهای مشروطیت؛ و سوم، ارجاع به اتهاماتی که مخالفان مشروطه در زمان وقوع جنبش علیه مشروطهخواهان مطرح میکردند. به گفته نویسندگان کتاب، این استدلالها بیشتر بر جدل و برچسبزنی استوار است تا پژوهش علمی. بسیاری از منابع مورد استناد فاقد پیوند نظری روشن میان ایدههای بابی و اصول مشروطهخواهیاند و اغلب، تناقضها و سادهسازیهای آشکار در آنها دیده میشود. جوادی یگانه و راغب تأکید میکنند که مشروطه در ذات خود یک انقلاب اجتماعی-سیاسی بود؛ انقلابی که از مطالبههای محدود و طبقاتی آغاز شد، اما بهسرعت به تغییر ساختار سلطه و برهمزدن نظم مبتنی بر فرهایزدی انجامید. مهمتر از آن، زنان برای نخستین بار به شکل جمعی وارد صحنه عمومی شدند و مفهوم «مردم» در میدان سیاست جایگاهی پیدا کرد که پیشتر سابقه نداشت. بنا به تعبیر آنها، «مشروطه لحظه زاده شدن مردم از دل رعیت است»؛ لحظهای که بنیانهای مشارکت سیاسی مدرن در ایران شکل گرفت. اهمیت پرداختن به مشروطه امروز نیز کمتر از گذشته نیست. بهویژه از ۱۴۰۱ به بعد، گروههایی از اپوزیسیون که خود را «مشروطهخواه» معرفی میکنند و برخی ایدئولوگهای حکومتی که بر مشروعهخواهی تأکید میورزند، هر دو از مشروطه بهعنوان ابزار نزاع سیاسی استفاده میکنند. در این میدان، مشروطه نه فقط یک واقعه تاریخی بلکه صحنهای برای بازتعریف هویتهای سیاسی و مشروعیتسازی ایدئولوژیک شده است. با وجود انبوه پژوهشهای تاریخی درباره مشروطه، نویسندگان معتقدند بسیاری از جنبههای اجتماعی آن همچنان مغفول مانده است. در دانشگاهها نیز مشروطه بیشتر موضوع تاریخپژوهی بوده و کمتر مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته است؛ تا جایی که آنها ادعا میکنند تا پیش از ارائه درس «جامعهشناسی مشروطه» در ۱۴۰۲، این واقعه هرگز بهطور جدی وارد حوزه علوم اجتماعی نشده بود.
آن دو توصیه میکنند که خوانندگان غیرمتخصص تنها به کتابهای خلاصهشده یا روایتهای پادکستی اکتفا نکنند. هر منبعی حامل سوگیریهای خاص خود است و تنها با مقایسه روایتهاست که میتوان تصویر دقیقتری از این برهه تعیینکننده به دست آورد. در میان منابع معتبر، کتاب تاریخ انقلاب مشروطه ایران اثر ژانت آفاری نمونهای است که روایتی تحلیلی و غیرایدئولوژیک ارائه میدهد. مشروطه همچنان یک مسئله زنده است؛ زیرا پرسشهای آن هنوز بیپاسخ ماندهاند. از همین رو، بازخوانی مشروطه تنها رجوع به گذشته نیست؛ احیای لحظهای است که «مردم» برای نخستین بار خود را بهعنوان بازیگران اصلی تاریخ ایران اعلام کردند.
برگرفته از: ایبنا