راهکار دیپلماتیک و چالش مداخله نظامی در بحران ونزوئلا
در ماههای اخیر، تحولات سیاسی و نظامی در ونزوئلا تحت تأثیر سیاستهای دولت ایالات متحده قرار گرفت. آغاز حملات هوایی آمریکا به قایقهای مشکوک در دریای کارائیب، که ادعا میشد برای قاچاق مواد مخدر از ونزوئلا استفاده میشوند، در ابتدا ظاهری از تلاشهای مقابله با قاچاق و جرم سازمانیافته داشت، اما به تدریج به یک کارزار گسترده برای تغییر رژیم تبدیل شد. دولت ترامپ، با استراتژیهای متفاوت و در برخی موارد متضاد، نشان داد که هدف نهایی او تغییر ساختار حکومتی در کاراکاس است. این استراتژی با تمرکز بر افزایش فشارهای نظامی و امنیتی، نشان میدهد که واشنگتن قصد دارد مادورو را از قدرت برکنار کند، هر چند این مسیر پر از چالش و ریسک است.
از ابتدای دولت ترامپ، سیاستهای واشنگتن نسبت به ونزوئلا به سمت سختگیری و تهدیدهای نظامی متمایل شد. اعزام نیروی نظامی، استقرار ناوگان سطحی و زیردریاییها در سواحل جنوبی آمریکا، پرواز بمبافکنهای قدرتمند مانند بی ۵۲ و بی ۱ بر فراز منطقه، و قرار دادن ناو گروه هواپیمابر «جرالد آر. فورد»، نشان دهنده تمرکز و اراده آمریکا برای نشان دادن قدرت است. این اقدامات، در کنار افزایش تهدیدهای مالی و اهدای جایزههای بزرگ برای سر مادورو، نشان میدهد واشنگتن قصد دارد فشار حداکثری بر دولت ونزوئلا وارد کند. با این حال، تجربه تاریخی نشان میدهد که چنین اقداماتی، در صورت شکست، ممکن است اوضاع را پیچیدهتر و جنگ داخلی را تشدید کند.
در داخل کاخ سفید، بحثهای دوجانبه درباره استراتژیهای آینده در جریان بود. برخی مقامات، از جمله وزیر خارجه و طرفداران تغییر رژیم، معتقد بودند که تکیه بر فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک بهترین راه است. در مقابل، گروهی دیگر، به سرنوشت شکستخورده مداخلات نظامی و تلاشهای پنهانی در دهههای گذشته اشاره میکردند و هشدار میدادند که این نوع سیاستها معمولا نتیجه معکوس دارد. نمونههای تاریخی، مانند تلاشهای آمریکا برای حمایت از مخالفان در لیبی و عراق، نشان داده است که مداخلات نظامی و عملیات مخفی عمدتا منجر به بیثباتی، جنگ داخلی و کشتار شهروندان میشود. در ونزوئلا، این خطرات بیشتر احساس میشود، زیرا کشور دارای ساختار نظامی قدرتمند، مناطق جغرافیایی متنوع و گروههای مسلح متعدد است. تلاشهای آمریکا برای حمایت از مخالفان داخلی، مثل معرفی خوان گوایدو به عنوان رئیسجمهور موقت، در کنار عملیاتهایی چون «گیدئون»، نشان دادند که واشنگتن در پی تغییر رژیم از طریق راههای غیرمسلح است. اما این استراتژیها، تاکنون ناکام بوده و حتی منجر به تقویت حمایت داخلی از مادورو شده است. به علاوه، حمایتهای بینالمللی و داخلی از مادورو، همراه با پایداری نسبی نیروهای نظامی، نشان میدهد که تغییر قدرت در ونزوئلا تنها از طریق تغییر درونی و با همکاری مردم ممکن است. در این زمینه، درک جغرافیا و ساختار اجتماعی کشور اهمیت دارد؛ کشوری با مناطق کوهستانی، جنگلی و مرزهای نفوذپذیر، امکان فعالیت گروههای شورشی و مسلح را افزایش میدهد و کنترل کامل بر تمام مناطق را دشوار میسازد. از نظر اقتصادی، منابع نفتی عظیم ونزوئلا، عاملی مهم در سیاستهای خارجی و داخلی این کشور محسوب میشود. مذاکره بر سر دسترسی آمریکا به ذخایر نفتی، میتواند راهکار دیپلماتیک و اقتصادی برای حل بحران باشد. پیشنهاداتی مبنی بر باز کردن پروژههای نفت و معدن به شرکتهای آمریکایی، و کاهش وابستگی به چین، نشان میدهد که مسیر گفتوگو و همکاری ممکن است در مقایسه با عملیات نظامی، نتیجهبخشتر باشد. در عین حال، تکرار تاریخ نشان میدهد که عملیات نظامی و تهدیدهای مستقیم، در نهایت، نتیجهای جز بیثباتی بیشتر و ریسکهای انسانی و اقتصادی سنگین نخواهد داشت.