لوگو
1404 پنج‌شنبه 27 شهريور
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • سخن‌گاه
  • اقتصاد
  • شهروند
  • بین الملل
  • فرهنگ و هنر
  • سلامت
  • علم و فناوری
  • ورزش
  • خواندنی‌ها
  • آرشیو روزنامه
1404/06/16 - شماره 2583
نسخه چاپی
نویسنده و روزنامه‌نگار استرالیایی:

فارسی روح مرا لرزاند

از میانِ همه زبان‌هایی که می‌شناسم، فارسی همان زبانی‌ست که بی‌واسطه با من سخن می‌گوید و شیوه‌ای تازه برای بودن پیشِ رویم می‌نهد.به گزارش ایبنا، شادی خان سیف نویسنده و روزنامه نگار پاکستانی-استرالیایی در یادداشتی که در گاردین منتشر شده به ویژگی‌های زبان فارسی پرداخته است. این متن با ترجمه ترانه مسکوب در اختیار ایبنا قرار گرفته است که در ادامه می‌خوانیم:
همواره در دل، حسّی ژرف از سپاس داشته‌ام که توان سخن گفتن به بیش از یک زبان را نصیبم کرده است؛ نعمتی که مرا توانا ساخته تا میان فرهنگ‌ها پل بزنم، با مردمانی از جهان‌های دور و نزدیک پیوند بگیرم و در هر کجا که بوده‌ام استرالیا، آلمان، پاکستان یا افغانستان احساسِ تعلق بیابم. هر زبانی که آموخته‌ام، دریچه‌ای تازه برای نگریستن به جهان به رویم گشوده است. با این‌همه، هیچ زبانی چون فارسی زبانِ عارفان و عاشقان روح مرا نلرزانده است.
سفرِ من به سوی زبانِ فارسی بیش از آن‌که شبیهِ فراگرفتنِ آگاهانه  مهارتی نو باشد، به گشودنِ دهلیزی نهان در درون می‌مانْست. فارسی برایم نه فقط درهایی به سوی اندیشه‌ها و شیوه‌های نوِ تفکر گشود، که راهی به عمیق‌ترین عواطف باز کرد. برای نخستین بار، زبانی یافتم که تنها در پیمایشِ زمان و مکان یارم نبود، بلکه مرا یاری می‌کرد هر لحظه را ورای کارکردِ صرفاً عملی‌اش «احساس» کنم و بیان کنم.
آشناییِ من با فارسی دو سه سالی بیش نیست؛ در کابل بود، با پندارهایی ساده‌دلانه و لبخندی که گاه تصنّعی می‌شد وقتی افغانانِ فارسی‌زبان شوخی می‌کردند و من از قافله عقب می‌ماندم. پس از سال‌هایی پرسه در پاکستان و سپس اروپا، در سرزمینی قدم می‌زدم که زبانِ دومِ رسمی‌اش برایم ناشناخته بود زبانِ مادریِ من پشتو بود. شیفتگی‌ام به فارسی از آن روز آغاز شد که بی‌آن‌که به کلاس و دستورِ زبان بیندیشم، به ساده‌ترین و طبیعی‌ترین وجه در گفت‌وگو با دوستان، در موسیقی و سینما، و در شعر آن را در خود جذب کردم. آنچه فارسی را یگانه می‌کند، ظرافتِ فرهنگیِ تنیده در تار و پودِ آن است و فراوانیِ تعبیرهایی سرشار از ریزه‌معانیِ عاطفی. نمونه‌اش همین تعبیرهای روزمره: «نوشِ جان»  یعنی «گوارای وجودت»  به هنگامِ خوردنِ خوراک؛ «گُل گفتی»  یعنی «سخنت چون گل زیباست»؛ «دلَت شاد باد»؛ یا «خاکِ پای توأم» در اظهارِ حرمت و محبت به بزرگان و آموزگاران. شاید در گوشِ بیگانه رسمی و دور از روزمرّه بنماید، اما این‌ها در فارسی نان‌ونمکِ هر روزند. از سلام و تعارف تا ژرفای هُرم‌ناکِ شعرِ کلاسیک، فارسی سرشار از وزن و آهنگ و لطافتِ معناست؛ زبانی است که موسیقی در لحنش جاری‌ست و حکمتی در آوایش. از نغمه‌های بالیوود تا کوهستان‌های افغانستان، از دره‌های ایران تا ارکیده‌های آسیای مرکزی و تا دروازه‌های اروپا در ترکیه، پژواکی از خود می‌بَرَد. حتی ساده‌ترین عبارت‌ها انگار از تاریخ و احساس می‌غُنْد و می‌تَپد؛ گویی هر واژه تپشی چندسده‌ای در سینه دارد. در فارسی برای احساس‌هایی که سال‌ها در خود داشته‌ام و هرگز نامی بر آن‌ها نگذاشته بودم، بیان یافتم؛ استعاره‌هایی که سفرِ مرا آینه شدند، جمله‌هایی که حسِ «خانه» دارند، و شعرهایی که یکراست با جان سخن می‌گویند. برایم فارسی بیش از ابزارِ ارتباط است؛ شیوه‌ای تازه است برای «بودن»، «دوست‌داشتن»، «به‌یادآوردن» و «خواب‌دیدن». 

 

Facebook Twitter Linkedin Whatsapp Pinterest Email

دیدگاه شما

دیدگاه شما پس از بررسی منتشر خواهد شد. نظراتی که حاوی توهین یا الفاظ نامناسب باشند، حذف می‌شوند.

تیتر خبرهای این صفحه

  • پیروزی نویسندگان علیه هوش مصنوعی
  • حراج گنجینه «جین آستن»
  • میراث سند در ترانه‌های محلی
  • اهمیت لنین در پرسشگری رادیکال
  • فارسی روح مرا لرزاند
  • فیلم دی‌کاپریو برای گشایش جشنواره فیلم‌های برزیل
لوگو
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • تعرفه آگهی
  • نمایندگی‌ها
  • شناسنامه
  • مرامنامه
  • آرشیو
  • RSS

1401© :: کلیه حقوق قانونی این سایت متعلق به روزنامه ستاره صبح بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است.