گاهی زبان به گلایه از خدا میگشاید که همه جوره ما را چلانده است و گاهی از دشمنان گلایه میکند که از روز اول تحلیف ایشان، خباثت کردند و چوب لای چرخ ایشان گذاشتند. در باور ایشان خدا و دشمنان همدست شدهاند تا به کشور آسیب بزنند. این گفتارها و گویهها نشان میدهد که خداشناسی و دشمن شناسی در چه مایه و تا چه پایه است. مگر از دشمن میتوان توقع دوستی و روراستی داشت و یا از خدا توقع داشت برای حل مشکلات اعجازی رو کند؟!
گزینشهای پزشکیان از وزرا تا معاونان و تلاش برای ایالتی کردن ایران با واگذاری اختیارات کامل به استانداران و نقض قول و قرارهای خود و دادن باج به جناح ورشکسته پایداری هم نشان میدهد که ایشان در اداره کشور ناتوان است. البته همه این معایب، به معنای کشف قابلیت رقیب او یا رقبای او نیست. اما نمیتوان داشتن رقیبی خطرناک مانند سعید جلیلی را نشانه کفایت آقای رئیسجمهور دانست. رفتار و گفتار پزشکیان نشان نمیدهد که او هفده سال نماینده مجلس و چهار سال وزیر بوده باشد. او اساساً ایده و انگارهای و راهبردی در زمینهای ندارد. انتظار میرفت ضعف پزشکیان با مدیران و مشاوران کارآزموده برطرف شود اما چنین نشد.
در نقطه مقابل پزشکیان، روحانی قرار دارد. روحانی تاوان گزافی برای باج ندادن به رقیب داد. سیاست خارجی و داخلی و امنیت ملی را عمیقاً میشناخت. میدانست که کار دلش را باید دستش انجام دهد و رقیب سیاسی، دست امینی برای او نیست. رقیب او با در دست داشتن صداوسیما و نهادهای خاص و برخی قوا از همه امکانات برای زمین گیرکردن او استفاده کرد. روحانی با خضوع در برابر رأی ملت که خواهان تغییر بودند پا در مسیر مصالحه با جهان نهاد و رقیب را بیسواد و ترسان و لرزان خواند اما به آنها باج نداد.
روحانی یک روحانی بود، اما جهان را جهان علل و اسباب میدانست و به تابلوی کائنات متوسل نمیشد و ناکامیها را به پای خدا نمینوشت. مانند پزشکیان، پای ثابت جلسات بی پایان با مدیران کشور نبود اما مدیری کاربلد و فرمانروا بود و میدانست باید فرمانروایی کند و نه این که فراخوان عمومی برای حل مشکلات بدهد و یا حل مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور را به مساجد و محافل عمومی تعارف کند. طبعاً روحانی هم بی عیب نبود اما نقاط قوت او فراوان بود.