پرسشهایی کهنه و بیپاسخ همچون مهی پایدار بر فراز مدیریت شهری سایه انداخته اند: چرا شهرداری این کلانشهر، بهجای آنکه میدان تخصص و مهارت باشد، آینهدار سیاست و معبر قدرت شده است؟ چرا سرنوشت شهری که میلیونها انسان در آن میزیند،چند بار به دست کسانی سپرده شده که بیش از آنکه فرزند دانش شهرسازی و مدیریت شهری باشند، محصولی از دل سیاستورزیاند؟ این پرسشها تنها موارد شک و تردید نیستند؛ انعکاس تجربههاییاند که در سالهای گذشته بارها و بارها تکرار شدهاند. نامهایی چون احمدینژاد، قالیباف و زاکانی بر صندلی شهرداری نشستند، نامهایی که در سپهر سیاسی شناختهشدهاند اما در سپهر علم مدیریت شهری، سایهای کمرنگ یا غایب، این حس در میان شهروندان قوت گرفت که شهرداری نه انتخابی حرفهای، بلکه امتیازی سیاسی است.
گویی مدیریت شهری، این علم پیچیده و چندبعدی، در برابر وزنِ سیاست سبکتر شمرده میشود.
در میانه این روایت، نقش شورای شهر همچون شعری نیمهتمام است؛ آیا این شورا واقعاً صاحب اختیار است یا تنها سکوییست در میانه میدانِ قدرت، جایی که تصمیمها جای دیگری گرفته میشود و شورا وظیفهای جز تصویب و همراهی ندارد؟ آیا انتخاب شهردار محصول اراده نمایندگان شهر است یا پاسخ به انتظارات و فشارهایی که بیرون از سالن جلسات شورا ریشه دارند؟
اگر روزی شورا (به راستی مستقل و بهطور کامل به عنوان نماینده مردم) شهرداری متخصص، توانمند اما بدون همراهی با بازیهای قدرت برگزیند، آیا حاکمیت دست حمایت خویش را بر شانه او خواهد گذاشت، یا نبودِ این حمایت، شهردار را در میدان پرسنگلاخ اداره تهران تنها خواهد گذاشت؟
گرچه تا حدی پاسخ این پرسش ماجرای شهردارانی است، که در میانه راه آنان را گرفتار بحرانهای سیاسی، قضائی، رسانهای یا امنیتی کردند، اما این پرسش به طور جدی همچنان فرا روی شورای شهر تهران خود نمایی میکند: که آیا شهرداری تهران بدون حمایت یکپارچه قدرت میتواند بر چالشهای پیشِرو غلبه کند، یا آنکه صحنه مدیریت شهری چنان سیاسیسازی شده که هر حرکت خارج از مدار سیاست، خطرناک و پرهزینه میشود؟ و اکنون، در آستانه انتخابات شوراها و بحثهایی چون «انتخابات تناسبی»، نگرانی جدیدی هم سر برمیآورد: که آیا ساختار جدید، شورا و شهرداری را چندپاره و در بنبست تصمیمگیری گرفتار نخواهد کرد؟
آیا این شهرِ بزرگ، در میانه تعارض جریانها، از داشتن شهرداری کارآمد محرومتر نخواهد شد؟ این زنجیره طولانی پرسشها، تنها نقد یک روند نیست؛ اعترافی تلخ است نسبت به رویکردی نادرست رویکردی که در چهار دهه گذشته، در سکوت و عادت، شورا را به نهادی تشریفاتی و کماثر بدل کرده و شهرداری تهران را از ساحل علم و تخصص دور و به نهادی سیاسی کار بدل ساخته است. اما آیا امکان بازگشت از این مسیر نادرست وجود دارد؟
پاسخ این پرسش جدی در خود شهر نهفته است. شهری که اگرچه بسیاری از قواعدش با سیاست گره خورده، اما هنوز صدای شهروندانی را در خود دارد که خواهان شفافیت، کارآمدی و تخصصاند. اصلاح این رویکرد، ممکن است؛ به شرط آنکه هوای تازهای در شورا دمیده شود، قانونگذاری بهسوی تضمین استقلال شورا پیش برود، و تصمیمگیری درباره مدیریت شهری از مدار سیاست به مدار تخصص منتقل گردد.
تهران، این شهر بیقرار، بیش از هر چیز محتاج گفتوگویی صادقانه است گفتوگویی که از پرسشهای اینچنینی آغاز میشود و به بازنگری در ساختار قدرت، شفافیت انتخاب شهردار و تعریف دقیق مسئولیتپذیری نهادها ختم میگردد. رفع ابهامها تنها با پاسخ دادن به آنها ممکن نیست؛ بلکه باید ساختارهایی ساخت که این ابهامها دیگر زاده نشوند. این نوشتار، دعوتیست به همین بازاندیشی: بازاندیشی در شهری که اگرچه هر روز بزرگتر میشود، اما هنوز در جستوجوی آن است که «چگونه» و «به دست چه کسی» باید اداره شود؟ تا شاید روزی، شهردار تهران نه انتخاب قدرت، بلکه انتخاب شهر باشد.