این حکمت، بعدها در فلسفهی اشراق به دست سهروردی در پیوند با فلسفهی اسلامی شناخته ونمایان شد.
خسروان، یعنی پادشاهان وملکان، وحکمت خسروانی، حکمتی است الهام گرفته از عرفان وسلوک پادشاهان ایرانی.
سهروردی در کتاب المشارع والمطارحات در بارهی حکمت خسروانی میگوید: آنها حکیمانی بودندکه با عقل وشهودعقلی به حقیقت رسیدند.
سهروردی بر آن است که تصوف بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، منصور حلاج، ابوسعید ابی الخیر، ابوالعباس قصاب آملی و..... الهام گرفته از میراث کهن حکمای خسروانی بوده است.
ارسطو خاستگاه حکمت را یونان میدانست، سهروردی اما بر آن است که خاستگاه حکمت، کاملاً ایرانی است ومنشا آن، حکمت ایران باستان بوده است. به عبارتی حکما وفلاسفه یونان، از حکمت ایران باستان، یعنی از حکمت خسروانی تأثیر و الهام گرفتهاند.
فلاسفهی یونان، اصالت را به" وجود" دادند اما سهروردی اصالت را به " نور " داد. لذا حکمت سهروردی حکمت خسروانی ونوری نامیده شده است.
حکمای ایران باستان سالها قبل از فلسفهی یونانی و برای اولین بار در آیین مهر وزرتشت از " نور" سخن گفتهاند. لذا حکمت سهروردی نوعی بازآفرینی و الهام گرفتن از فلسفهی ایران باستان است. به همین سبب اورا فیلسوف محیی یعنی احیا کننده مینامند. زیرا او فلسفهی ایران باستان را احیا کرده است.
فیلسوفان در تعریف نور گفتهاند: "الظاهر بذاته ومظهر لغیره" نور ذاتاً روشن وبه دیگر اشخاص واشیا روشنی میبخشد. شیخ اشراق با الهام از آیهی قرآن کریم که میفرماید: (الله نور السماوات والارض) خداوند نور آسمانها وزمین است. خداوندرا " نورالانوار" نامیده است. در حکمت سهروردی تمام موجودات پرتو یافته از نور الانوار هستند.
نور در واقع " وجود " است آنچه با نور ظاهر وآشکار میگرددمستنیر نامیده میشوند. خود نور را نمیتوان دیدبلکه آنچه میبینیم از اشیا وموجودات، انها مستنیر هستند، یعنی در پرتو نور آشکار شدهاند.
خداوند بدلیل آنکه نور است، از شدت آشکارگی وظهور، پنهان است.
نور نیز از شدت ظهور، پنهان است وقابل رویت نیست. وصرفا انعکاس و پرتو آن از طریق اشیا مستنیر قابل رویت است.
غربیها ویونانیها معتقد بودند که انها از 2500 سال قبل، فلسفه داشتهاند، ودیگران فلسفه وحکمتی نداشتهاند.
انها غیر یونانیها را " بربر "مینامیدند." بربر " یعنی متوحش وسفیه، و معتقد بودند که " بربرها" فاقد فلسفه بودهاند، در حالی که سهروردی بر آن بوده است که اثبات نماید " ایران باستان مهد فلسفه " بوده است، وبسیاری از فیلسوفان یونانی نظیر افلاطون، تحت تأثیر فلسفه ایران باستان بودهاند.
امروزه آشکار است که بخشهای مهمی از اندیشهی افلاطون از حکمت وفلسفه ایران باستان، الهام گرفته است.
همانطور که گفته شد خسرو یعنی پادشاه وفلسفه خسروانی یعنی فلسفهی پادشاهان، اما نه هر پادشاهی، بلکه پادشاهی که دارای فره ایزدی است. مانند کیخسرو که به ندای قلبش مبنی بر رها کردن حکومت وپرداختن به انفسیت ودرون پاسخ گفت. ودر عین اقتدار، حکومت را رها کرد وبه عزلت گزینی وخودسازی و.... پرداخت.