در طول دههها، سیاست ایالات متحده در قبال شرق آسیا بر پایهی الگویی شکل گرفت که در ادبیات سیاسی از آن با عنوان «انگلو-آمریکا» یاد میشود؛ الگویی که ریشه در اتحاد تاریخی واشنگتن و لندن داشت و بر سه اصل بنیادین استوار بود: رهبری لیبرال، تعهد متقابل و حفظ ثبات منطقهای از طریق همپیمانیهای پایدار. در پرتو همین سیاست، کرهجنوبی از حمایت گستردهی آمریکا در زمینههای نظامی، اقتصادی و سیاسی بهرهمند شد و حضور دهها هزار نیروی آمریکایی در خاک آن کشور بهعنوان ضامن بازدارندگی در برابر کرهشمالی تثبیت گردید.
اما با روی کار آمدن دونالد ترامپ و شعار مشهور او «اول آمریکا»، همهچیز تغییر کرد. ترامپ برخلاف سلفان خود، اتحادها را نه بهعنوان پیوندهای استراتژیک، بلکه نوعی بدهبستان اقتصادی و سیاسی تلقی میکرد. او معتقد بود واشنگتن سالها هزینهی امنیت کشورهایی را پرداخته که خود توان دفاع و سرمایهگذاری در امنیتشان را دارند. از نظر ترامپ، زمان آن رسیده بود که متحدان دیرینه نیز بهای واقعی حضور و حمایت آمریکا را بپردازند. همین نگاه معاملهمحور، اساس سیاست خارجی جدید ایالات متحده در شرق آسیا شد؛ سیاستی که بهزعم بسیاری از تحلیلگران کرهای، به معنای فاصلهگیری از سنت دیرپای انگلو-آمریکایی بود.
ترامپ در سخنانش بارها گفت: «چرا باید برای امنیت کشورهایی هزینه کنیم که خودشان توان پرداخت ندارند؟ اگر کرهجنوبی میخواهد ما در کنارشان باشیم، باید هزینهی بیشتری بپردازد.» این جمله، خلاصهی نگاه تازهای بود که اتحاد را نه یک وظیفهی اخلاقی، بلکه یک معاملهی مشروط به سود و منفعت میدید. همین نگرش سبب شد روابط واشنگتن و سئول وارد مرحلهای تازه شود؛ مرحلهای که در آن منطق اقتصادی جای تعهد استراتژیک را گرفت.
در سوی دیگر، ترامپ حتی با دشمن دیرینهی آمریکا، یعنی کیم جونگاون، با نگاهی متفاوت برخورد کرد. او نهتنها از تهدید و فشار صرف فاصله گرفت، بلکه در اقدامی بیسابقه با رهبر کرهشمالی دیدار کرد. نشستهای سنگاپور و هانوی در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ نماد تغییری بنیادین در سیاست واشنگتن بودند. هرچند این دیدارها به توافقی پایدار منتهی نشدند، اما پیام روشنی در خود داشتند: در دوران ترامپ، دشمن هم میتواند طرف معامله باشد.
در همین چارچوب، سیاست ترامپ نسبت به کرهجنوبی نیز تغییر یافت. دولت او بارها از سئول خواست سهم بیشتری از هزینههای حضور نیروهای آمریکایی را بپردازد و در کنار آن، سرمایهگذاری مستقیم بیشتری در اقتصاد آمریکا انجام دهد. نقطهی اوج این سیاست در سفر رئیسجمهوری جدید کرهجنوبی، آقای لی، به واشنگتن نمایان شد؛ جایی که سئول اعلام کرد بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در ایالات متحده انجام خواهد داد. ترامپ این اقدام را «هدیهای از سوی مردم کرهجنوبی به آمریکا» توصیف کرد تعبیری که ماهیت واقعی نگاه او را به اتحادها نشان میداد: حمایت در برابر امتیاز.
از نگاه نخبگان و مؤسسات پژوهشی کرهای چون «آسان»، «سجونگ» و «مرکز اتحاد کره»، سیاست ترامپ نقطهی عطفی در روابط آمریکا و شرق آسیا بود. آنها بر این باورند که این رویکرد هرچند برای واشنگتن منافع اقتصادی کوتاهمدتی به همراه داشت، اما در درازمدت موجب فرسایش اعتماد متحدان و تضعیف نظم منطقهای شد. روزنامهی «هانگیوره» نیز در تحلیلی نوشت: «سیاست معاملهمحور ترامپ، اگرچه در ظاهر از منافع آمریکا دفاع میکند، اما در عمل بنیان اتحاد را میفرساید و احساس بیاعتمادی را میان متحدان تقویت مینماید.»
بااینحال، برخی تحلیلگران در سئول این تحولات را فرصتی برای بازتعریف نقش کرهجنوبی در نظم جدید جهانی دانستهاند. از نگاه آنان، دوران اتکای مطلق به آمریکا رو به پایان است و سئول باید بهسوی استقلال بیشتر در سیاست دفاعی و اقتصادی حرکت کند؛ تحولی که شاید در آینده توازن قدرت در شرق آسیا را بهکلی دگرگون سازد.
بهاینترتیب، دوران ترامپ در شبهجزیره کره را میتوان نماد گذار از اتحاد به معامله دانست. او سیاست خارجی آمریکا را از مسیر سنتیِ تعهد و اعتماد بیرون کشید و بر پایهی منطق هزینه و فایده بازتعریف کرد. در کوتاهمدت این سیاست دستاوردهایی ملموس برای اقتصاد آمریکا به همراه داشت، اما در بلندمدت، میراثی از بیاعتمادی، تردید و بازنگری در مفهوم اتحاد بر جای گذاشت. سیاستی که نظم قدیمی شرق آسیا را به چالش کشید و بهروشنی نشان داد که در قرن بیستویکم، حتی دوستی و اتحاد نیز در منطق واشنگتن، قیمتی دارد.