مصرف گوشت خانوادههای ایرانی بهطور متوسط تنها ۸ کیلوگرم در سال است و سه دهک پایین جامعه فقط ۲ کیلوگرم گوشت مصرف میکنند. بر اساس آمار جهانی، ایران در میان ۱۴ کشور همسایه از نظر سرانه درآمد بر پایه قدرت خرید در رتبه دهم قرار دارد؛ پایینتر از ترکمنستان، ارمنستان، آذربایجان و حتی عراق. مسعود نیلی، اقتصاددان، هشدار داده است که فقر امروز ایران صرفاً کمبود درآمد نیست، بلکه «از دست رفتن تجربه رفاه» است؛ تجربهای که جامعه روزی آن را لمس کرده بود.
تنها در فاصله ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ بیش از ۱۰ میلیون نفر به جمعیت زیر خط فقر افزوده شدهاند. اکنون حدود ۳۱ درصد ایرانیان زیر خط فقر قرار دارند. بوی کباب یا سراب رفاه؟ ادعای عبدالکریمی درباره «بوی کباب در پارکها» بیش از آنکه نشانه رفاه عمومی باشد، بازتاب یک مشاهده سطحی است. بسیاری از کبابیها و جگرکیها برای جذب مشتری تکهای دنبه روی آتش میگذارند تا بوی آن در فضا بپیچد؛ اما این بو الزاماً به معنای افزایش مصرف گوشت نیست.
همچنین، «چهار دست خرید کردن» الزاماً نشانه رفاه نیست؛ ممکن است نشانه تورم بالا، کمیابی کالا و تلاش برای یافتن بهترین قیمتها باشد. سفرهای پرترافیک؛ نشانه رفاه یا فرار از فرسودگی؟ یکی از استدلالهای رایج در دفاع از وضعیت اقتصادی، استناد به ترافیک سنگین جادهها در تعطیلات است.
گفته میشود اگر مردم فقیر بودند، این حجم از مسافرت امکانپذیر نبود. اما واقعیت چند نکته را روشن میکند:
۱. مسافرتهای ارزان و کوتاهمدت: بخش بزرگی از سفرها به مقصدهای نزدیک و با حداقل هزینه است؛ خانوادهها اغلب در خانههای اقوام یا در خودرو و چادر اقامت میکنند.
۲. تمرکز بر تعطیلات محدود: حجم سنگین سفرها محدود به چند روز تعطیلی است؛ نه یک سبک زندگی پایدار.
۳. مصرف پسانداز یا وامهای کوچک: برخی خانوادهها برای سفر، هزینههای دیگر را قربانی میکنند یا حتی با قرض و وام سفر میروند؛ نشانه رفاه نیست.
۴. نیاز روانی به رهایی موقت: بسیاری از مردم بهدلیل فشار اقتصادی و اجتماعی، سفرهای کوتاه را تنها راه تنفس انتخاب میکنند. این نوع سفر بیشتر نشانگر فشار و فرسودگی است تا رفاه. روشنفکران، بیش از هرکس دیگری مسئولیت دارند که با استناد به دادهها و تحلیلهای متقن سخن بگویند.
طرح استدلالهایی که واقعیت آماری بحران معیشت را کمرنگ جلوه دهد، نهتنها مردم را دلسرد میکند، بلکه به گفتمانی خدمت میکند که نادیده گرفتن رنج اکثریت جامعه را عادی جلوه میدهد. در نتیجه بحران معیشت در ایران یک واقعیت آماری و اجتماعی است که با نشانههای سطحی مانند «بوی کباب» یا «ترافیک جادهها» قابل تلطیف نیست. کاهش قدرت خرید، افزایش فقر و افت جایگاه منطقهای اقتصاد ایران، همگی شواهد عینیاند. مشاهدات سطحی میتواند تحلیل روشنفکرانه را به اشتباه بیندازد و باعث شود وضعیت واقعی جامعه کماهمیت جلوه کند.