در کنار این بیلبورد دوستداشتنی که با مهر «شما هم دعوتید» تزئین شده، پیامهایی نظیر «ورود خانوادهها آزاده»، «ورود عاشقا آزاده»، «فیلمبرداری آزاده» و «ورود بچهها آزاده» نیز دیده میشوند. اینها فقط جمله نیستند؛ کنار هم، یک داستان را روایت میکنند. داستان شهری که در حال پوستاندازی است.
در جامعهای که بسیاری از برنامهها، جشنها، یا فضاهای عمومی اغلب به صورت نانوشته از زبان خانواده سخن میگویند و گاه ناخودآگاه «مجرد بودن» را در حاشیه قرار میدهند، حالا جملهای مانند «ورود مجردها آزاده» حکم یک بیانیه مدنی دارد. گویی این کمپین میخواهد به ما بگوید: تو، بدون نیاز به عضویت در هیچ گروهی، دعوتی؛ همینطوری که هستی.
این پیام میتواند متعلق به یک رویداد فرهنگی یا اجتماعی باشد که بهطور آگاهانه تلاش میکند از همه اقشار دعوت کند؛ بیقضاوت، بیمرز. شاید یک جشنواره شهریست که میخواهد نشان دهد شهر، فقط متعلق به خانوادهها یا زوجها نیست. شاید هم از سوی یک برند جوانپسند طراحی شده که مفهوم «آزادی در سبک زندگی» را در شعار خود گنجانده.
برخی گمانهزنیها این کمپین را به پروژههای هنری مشارکتی نسبت میدهند؛ پروژههایی که از مردم میخواهند فارغ از هر پیشفرضی، در ساختن یک تجربه دستهجمعی نقش داشته باشند. اما حتی اگر این گمانهزنیها درست نباشد، همین که «ورود مجردها» بهعنوان یک شعار مستقل روی بیلبورد آمده، نشان میدهد سازندگان این کمپین خوب میدانند جامعه چطور طبقهبندی میشود و حالا دارند آن طبقات را در هم میریزند.
ممکن است همه ما به یک مهمانی بزرگ دعوت شده باشیم. مهمانیای که نه با حلقه ازدواج، نه با شناسنامه و نه با تعریفهای سنتی سنجیده میشود. شاید تنها ورودی این جشن، یک چیز باشد: بودن، آن هم بیپیرایه.