این روزها با چند نفر دربارهی آیندهی دین میگفتیم. میپرسیدند: «چرایی زندگی» چه اثری بردینباوری خواهد داشت؟ گفتم: با این جریان فزایندهی بیدینی، دینگریزی، دینستیزی، از یکسو جریان فزاینده و توفندهی دانستن، آگاهی و ارتباطات از سوی دیگر اگر انسان آینده به هر انگیزهای، به دینی روی و باور بیاورد آن دین فراتر از دایرهی عملگرایانه «چگونگی فقه کنونی» خواهد بود، فراتر از «چگونگی و چرایی نزدیکبینانهی» ارزشهای اخلاقی امروزین خواهد بود.
انسان دینباور فردا، در عین «بهره بردن از چگونگی بودن و شدن برتر، از هرکجا در پی چرایی«هستی چرایی» زندگی بر مبنای آن خواهد بود. انسان دینباور فردا - «خواستن و داشتن، شادی و سوگ، رنج و لذت»خود را و - «هر نفسی که میکشد»، «هر واژهای که میگوید»، «هر قدمی که برمیدارد» با «چرایی هستی» و «چرایی زندگی» همسو خواهد کرد. تصویری که از «دین فردای باورمندان جویندهی چرایی هستی و زندگی» دارم، دینی است: به قوت شخمخورده، بسیار دانههای باور نو در آن روییده بسیار هرزهای کهنهی ان، از ریشه کنده. به تعبیر ریاضی، دین فردا مانند یک «پوش» (envelope) خواهد بود بر منحنی نوسانهای آن روییدنها و کندنهای راه جستوجوی چرایی. دین فردا، دینی است - نونمود بایافتها و دریافتهای نو به نو، بر محور خدا، با نگاه تبرک به وجود، باارزشمداری انسان، شیفته به پاکی فراگیر، آسان و آسانگیر، چشمپوش و پرگذشت، جزییاتگریز و بیهودگیپرهیز. هر دینی که نتواند پاسخهای قانعکننده و پذیرفته برای «چرایی هستی» و «چرایی زندگی» عرضه کند، از این برتریها به دور خواهد بود. دین ناتوان فردا، دیر یا زود به «فرقهی منحط عوام» بدل خواهد شد.