بقلم جفری دی ساکس اقتصاددان، تحلیلگر مشهور سیاست عمومی، استاد اقتصاد و مدیر مرکز توسعه پایدار در دانشگاه کلمبیا و مشاور دبیر کل سازمان ملل متحد
سیاست خارجی ایالات متحده بر یک تضاد ذاتی و نقص مهلک استوار گردیده است. هدف سیاست خارجی ایالات متحده، عبات از جهانی است که تحت سلطه ایالات متحده قرار داشته در آن قوانین تجارت جهانی و مالی را بنویسد، فناوری های پیشرفته را کنترل کند، برتری نظامی را حفظ و بر همه رقبای بالقوه تسلط یابد. تا زمانی که سیاست خارجی ایالات متحده به گونه ای تغییر نکند که نیاز به جهان چندقطبی را تشخیص دهد، منجر به جنگ های بیشتر و احتمالاً جنگ جهانی سوم خواهد شد.
تناقض ذاتی در سیاست خارجی ایالات متحده در تضاد با منشور سازمان ملل قرار دارد که همه اعضا از جمله ایالات متحده در برابر یک سیستم جهانی مبتنی بر نهادهای سازمان ملل متعهد می باشند. سیستمی که در آن که هیچ کشوری بر کشور دیگری برتری ندارد. عیب مهلک تر این است که ایالات متحده تنها 4 درصد از جمعیت جهان را دارد و علیرغم پدیدار شدن فقدان ظرفیت های اقتصادی، مالی، نظامی و فناوری لازم ادعای تسلط بر 96 درصد دیگر جمعیت جهان را دارد.
در پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده از نظر قدرت اقتصادی، فنی و نظامی بسیار جلوتر از سایر نقاط جهان بود. در حال حاضر این معادله دیگر صدق نمی کند، زیرا بسیاری از کشورها اقتصاد و ظرفیت های تکنولوژیکی خود را ساخته اند.
رئیس جمهور امانوئل مکرون اخیراً حقیقت را بیان کرد و گفت که اتحادیه اروپا، اگرچه متحد ایالات متحده است، اما نمی خواهد دست نشاندۀ ایالات متحده باشد. او به دلیل بیان این جمله در ایالات متحده و اروپا مورد حمله گسترده قرار گرفت زیرا بسیاری از سیاستمداران متوسط در اروپا برای ماندن در قدرت به حمایت سیاسی ایالات متحده وابسته هستند.
در سال 1394 ( 2015) رابرت بلک ویل، سفیر ایالات متحده، یک استراتژیست مهم سیاست خارجی ایالات متحده، استراتژی کلان ایالات متحده را با وضوح استثنایی توصیف کرد . وی نوشت: «ایالات متحده از زمان تأسیس خود پیوسته استراتژی بزرگی را دنبال کرده است که بر کسب و حفظ قدرت برتر بر رقبای مختلف، ابتدا در قاره آمریکای شمالی، سپس در نیمکره غربی و در نهایت در سطح جهانی متمرکز شده است.» و استدلال کرد که « حفظ اولویت ایالات متحده در سیستم جهانی باید هدف اصلی استراتژی کلان ایالات متحده در قرن بیست و یکم باقی بماند."
شکوفایی جدید چین می تواند برای جهان، صلح آمیز و سازنده باشد. فناوریهای موفق چین – از درمانهای حیاتی مالاریا گرفته تا انرژی خورشیدی کمهزینه و شبکههای کارآمد نسل پنج 5G – میتواند برای جهان یک موهبت باشد. چین تنها زمانی تهدید خواهد بود که آمریکا چین را به دشمن تبدیل کند. درآمیختگی خصومت ایالات متحده با نژادپرستی طولانی مدت ضد چینی که قدمت آن به قرن نوزدهم برمیگردد، این دشمنی را ایجاد میکند.
برای حفظ برتری ایالات متحده در برابر چین، بلک ویل یک برنامه بازی ارائه کرد که رئیس جمهور جو بایدن آن را دنبال می کند. از جمله اقدامات دیگر، بلک ویل از ایالات متحده خواست تا "توافقات تجاری ترجیحی جدیدی را بین دوستان و متحدان ایالات متحده ایجاد کند تا منافع متقابل خود را از طریق ابزارهایی که آگاهانه چین را حذف می کند، افزایش دهد." «یک رژیم کنترل فناوری» برای مسدود کردن قابلیتهای استراتژیک چین، ایجاد «ظرفیتهای قدرت سیاسی دوستان و متحدان ایالات متحده در اطراف چین» و تقویت نیروهای نظامی ایالات متحده در امتداد حاشیههای آسیایی علیرغم مخالفت چین باید به پیش برده شود. اکثر سیاستمداران ایالات متحده و بسیاری در بریتانیا، اتحادیه اروپا، ژاپن، کره، استرالیا و نیوزلند از رویکرد تهاجمی ایالات متحده حمایت می کنند. من چنین رویکردی را در قبال چین مغایر با منشور و صلح سازمان ملل می دانم.
چین فارغ از تحریکات آمریکا در اطراف مرزهایش حق رفاه و امنیت ملی دارد. دستاوردهای اقتصادی قابل توجه چین از اواخر دهه 1350 ( 1970 ) هم برای چین و هم برای جهان شگفت انگیز است.
در طول یک قرن و اندی از 1218 تا 1328 ( 1839 تا 1949 ) در دوره ای که با تهاجم اروپا و ژاپن به چین و جنگ های داخلی اش مشخص شده بود، این کشور به فقر شدید سوق داده شد. بریتانیا در سال 1218 ( 1839 ) با دیپلماسی قایق های توپ دار جنگ تریاک را بر چین تحمیل نمود تا بزعم خود این کشور با داشتن ملتی معتاد هرگز نتواند بر اعلیه انگلیس قیام نماید.
یکشنبه 16 آوریل 2023
تارنمای دیلی استار
برگردان، کوتاه سازی وتنظیم علی اصغر شهدی
[email protected]