«مائو تسهتونگ» در سال 1949 میلادی قدرت را در چین به دست گرفت و تا سال 1976 در قدرت بود. شعار او مبارزه با سرمایهداری به رهبری ایالاتمتحده و دفاع از دهقانان و کارگران بود؛ اما آنچه وی در چین انجام داد چیزی جز فقر، مردن میلیونها نفر بر اثر فقر و یا قتلعام هزاران نفر به بهانه انقلاب فرهنگی نبود. «دنگ شيائوپينگ» که از او بهعنوان معجزه چین نوین یاد میشود، پس از مرگ «مائو تسهتونگ»، بنیانگذار جمهوري كمونيستي خلق چين نقش مهمي در تغيير تاريخي چين و گرايش اين كشور بهسوی غرب و راه رشد سرمايهداري در عين حفظ شکل ماركسيسم داشته است. او اصلاحات اقتصادی را در سال 1978 (یک سال قبل از انقلاب ایران) آغاز کرد، هرچند کشتار هزاران دانشجو در سال 1989 در میدان «تیان آن مین» جزو کارنامه سیاه وی به شمار میرود؛ اما شيائوپينگ توانست با گشودن پنجره چین بهسوی غرب و کنار گذاشتن مبارزه امپریالیستی و ضد سرمایهداری و خط قرمز کشیدن بر راه و روش مائو، میلیونها چینی را از خط فقر نجات دهد، بهگونهای که در 40 سالگی اقدامات او اعلام شد که 700 میلیون چینی از زیر خط فقر خارج شدهاند. چين در زمان شيائوپينگ به سرعت به نوسازي اقتصادي گرايش پيدا كرد و اين كار را از طريق افزايش تجارت خارجي و خريد ماشینآلات صنعتي از ژاپن و غرب به انجام رساند. او استراتژی را تدوین کرد که چین نباید در طول حداقل نیم قرن با ایالاتمتحده بهصورت نظامی درگیر و سر شاخ شود. در قالب این استراتژی چین اکنون قدرت دوم اقتصادی جهان شده، بهگونهای که این موضوع غرب، مقامات و مردم آمریکا را نگران کرده است. تجارت دوجانبه چین و آمریکا تا قبل از جنگ اوکراین حدود 700 تا 750 میلیارد دلار در سال بود. این رقم اکنون کاهش یافته است؛ اما رقم بالای تجارت چین با آمریکا حدود یک دهه است که مردم آمریکا، مقامات و قانونگذاران را نگران کرده است. غرب میپندارد که اژدهای زرد قصد دارد دنیا را ببلعد، به همین دلیل استراتژی مهار چین طراحی شده و در حال اجرا است. این سیاست هم در دوره «ترامپ» اجرا شد و هم در دوره «بایدن» در حال اجرا است. فرق روسیه با چین این است که روسیه همواره در تلاش است تا از طریق برتری نظامی ابرقدرت جهان شود، ولی در مقابل چین قصد دارد با اقتصاد، تولید و تصاحب بازارهای جهان سیطره جهانی داشته باشد. چین در عرصه جهانی بازیگری است که هرکجا سود باشد به آنجا میرود. این کشور اکنون بر سر دوراهی همراهی با غرب یا تقابل با آن قرار گرفته و باید یکی را انتخاب کند. غرب فشار میآورد تا جلوی رشد اقتصادی چین را بگیرد، در مقابل چین مقاومت میکند و بدش نمیآید که از ابزار نظامی علیه امریکا هم بهره گیرد. «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا سهشنبه گذشته علیرغم اعلام مخالفت و هشدارهای متعدد پکن وارد تایوان شد. واکنش چین به سفر نانسی پلوسی به تایوان تند و بیسابقه بود. چین به آمریکا درباره این سفر «اولتیماتوم» داد. خبرگزاری اسپوتنیک در گزارشی با اشاره به این سفر آن را در راستای ریختن بنزین روی آتش توصیف کرد که واشنگتن در قبال پکن ایفا میکند. این رسانه به نقل از معاون رئیس مرکز مطالعات سیاسی و راهبردی آورده است: «این سفر به مانند بازی با آتش و تلاش آمریکا برای تحریک چین و ریختن بنزین روی آتش است و هدف رسیدن به اهداف راهبردی امریکا است.» بااینوجود «نانسی پلوسی» با اسکورت چندین جت جنگنده به تایوان رفت و ارتش چین برخلاف تهدیدهایش جرأت نکرد هواپیمـای او را هدف قرار دهد. روسیه روز 5 اسفند سال گذشته به اوکراین حمله کرد. نویسنده روز 7 اسفند در همین ستون نوشت که «پوتین در تله غرب افتاده است». پیشبینی که پس از گذشت نزدیک به 6 ماه درست از آب درآمد. غرب، اوکراین را فدا کرد تا پوتین و روسیه را از پای درآورد. اکنون نیز آمریکا با دهنکجی به پکن، با سفر پلوسی به تایوان، چین را تحریک کرده تا به تایوان حمله نظامی کند و مثل پوتین در تله بیافتد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد فاتحه چین مثل روسیه خوانده خواهد شد. چین تایوان را جزئی از خاک خود میداند و بر بازگشت مسالمتآمیز آن به خاک اصلی تأکید دارد. آمریکا با اینکه تایوان را از نظر سیاسی به رسمیت نمیشناسد، اما حامی اصلی این جزیره در برابر پکن است. مقامات تایوان معتقدند که حمله روسیه به اوکراین این حس را در میان آنها تقویت کرده که هر لحظه ممکن است هدف حمله چین قرار بگیرند. مهم اینکه «نانسی پلوسی» گفت که هدف سفرش به تایوان دفاع از دموکراسی است. نویسنده به دستگاه دیپلماسی توصیه می کند که در منازعه فزاینده که بین ایالات متحده - روسیه و چین که جریان دارد سیاست بی طرفی اتخاذ کند. زیرا ممکن است این 3 ابر قدرت برتر جهانی دیر یا زود با یکدیگر درگیر شوند ،اگر چنین شود امنیت ملی و منافع مردم ایران به خطر خواهد افتاد.