پهنه فرهنگی ایران که تمدنها و فرهنگهای آن، قدمتی هفت هزارساله دارند، پیشینه یک کشور مهاجرفرست را نداشته است. همیشه اقوام و مردمان دیگر از سرزمینهای دور و نزدیک به ایران میآمده و در این پهنه ساکن میشدهاند، زیرا ایران سرزمینی مطبوع و پذیرا برای همه فرهنگها و دارای امکانات بیشمار برای همه معیشتها بوده است. در مورد اینکه سیاست ایران درباره مهاجرت چه بوده، نمیتوان گفت دولتهای ایران در چهار دهه گذشته سیاست یک دست یا حتی گفتمان یکدستی داشتهاند. مسئولان ایران در طول 30 سال گذشته عمدتاً در سخنان خود در پی ترغیب ایرانیان به بازگشت به کشور و یا دستکم ایجاد پیوند بیشتری میان آنها با کشورشان بودهاند. در دورههایی اقدامات جدیتری هم در این زمینه انجام گرفتهاند؛ اما این گفتمان و رویکرد، همیشگی، پیوسته و ثباتیافته نبوده است.
تب تند مهاجرت در 10 سال اخیر
تب مهاجرت، بهویژه در 10 سال اخیر در میان گروههای درآمدی بالا و تحصیلکردگان بالا گرفته است. دوران موسوم به تحریم در ایران که همزمان با ریاست جمهوری آقای احمدینژاد بود، بیشترین حد از تمایل را به مهاجرت به وجود آورد، اما پس از شکست آقای روحانی در حل بحرانها و ادامه تحریمها و فشارهای اقتصادی و سیاسی جهان بر ایران، این موج که در ابتدای ریاست جمهوری ایشان و رسیدن به توافق برجام تا حدی کاهش یافته بود با سرعت بیشتری تا امروز از سر گرفته شده است. دولت سیزدهم ظاهراً قصد فاصله گرفتن با غرب دارد و در مقابل تمایل روشن به نزدیک شدن به روسیه و چین نیز دارد. اگر دولت به توافق برجام بازنگردد و تجدیدنظر در سیاست خارجی و داخلی خود نکند، به مهاجرت دامن خواهد زد: لازم است به این نکته توجه داشت که اگر خود چین و روسیه وضعیت مناسبی داشتند، هزاران هزار نفر از مردمانشان هرسال روانه غرب نمیشدند.
تأثیر «مهاجرت» نخبگان بر آینده علمی کشور
در دنیایی که در آن روابط به سود غرب و قدرتهای بزرگ (بهویژه چین) شکل گرفته است، استفاده از زبان رادیکال و انقلابی و شریک شدن با کشورهایی که در نزاع با قدرتهای بزرگ هستند، هرچند ممکن است میان مردم زیر ستم آن کشورها برای ایران احترام و محبوبیت ایجاد کند، ولی متأسفانه معیار سیاست در جهان امروز اخلاق یا خواستههای اقشار محروم کشورهای فقیر نیست و سازوکارهای پیشرفت و توسعه از خلال دولتها و نه مردم میگذرد و ازاینرو نمیتوان امیدی به بهبود اوضاع داشت. در مورد رابطه با کشور متجاوزی مثل روسیه آنهم با شخصیتی چون پوتین که بارها ایرانیان را حتی به اسرائیل فروخته و خیانت کرده نفرت مردم بازهم بیشتر است، اما اگر مسئولان ما کمی واقعبینتر باشند درک میکنند که ایجاد رابطه با کشورهای غربی صرفاً ایجاد رابطه با دولتهایشان نیست، بلکه ایجاد رابطه با مردمانشان و ایجاد امکان تعامل بهتر و بیشتر و تغییر رفتارهای خصمانه آنها نسبت به ایران نیز هست؛ و همین میتواند عاملی اساسی برای کاهش تمایل به مهاجرت و بالا بردن نشاط و عشق به باقی ماندن به کشور و تلاش برای گامبهگام ساختن جامعهای بهتر باشد.
مسئولیت نخبگان
تفاوت نخبگان کشورهای توسعهیافته با ما در آن است که آنها خیالبافی نمیکنند یا شعارهای بیفایده نمیدهند، بلکه با قرار گرفتن در سیستم و تلاش برای در دست گرفتن مسئولیت در آن، از درون سعی در تغییر روند جهانیشدن به صورتی دارند که توسعه هرچه بیشتر در سراسر جهان تقسیم شود و از افزایش بیرویه مهاجرتها، جلوگیری شود. این کار را نمیتوان از هیچ سویی، با زور و سختگیری انجام داد؛ اما باید مطمئن باشیم که اگر فشارهای سیاسی کاهش یابد، فضای سیاسی بیشتر باز شود، فساد کاهش یابد، امنیت اجتماعی، شغلی و سیاسی برقرار باشد، کسی بیهوده مهاجرت نمیکند و خود را با خطرات ناشناخته یک جامعه بیگانه روبرو نخواهد کرد. واکنش طبیعی انسانها این است که زادگاهشان را دوست دارند و تمایل دارند که آنجا را آباد و در بهترین وضعیت ببینند.
تأمین نیازهای اساسی مردم
اگر بخواهیم در مسیر توسعه پیش برویم در مرحله اول باید نیازهای اساسی مردم را بر اساس واقعیت سطح ثروت کشور و نه حداقل کشورهای جهانسومی فقیر، تأمین کنیم: بهداشت، آموزش، مسکن، تغذیه سالم، امنیت و… تا چشمانداز و امید داشته باشند. سپس باید با جهان وارد تعامل مثبت و سازنده شویم، ولو آنکه با برخی از قوانین و روابط و سازوکارها مخالف باشیم. تنها با تعامل است که میتوان رفتهرفته، نظر خود را در تغییر این سازوکارها به کرسی نشاند.
زیرساختهای توسعه علمی و فناورانه
در مورد پیشرفتهای علمی نیز ابتدا باید زیر ساختارهای اساسیاش را فراهم کرد. دانشگاهها باید مستقل باشند، اساتید باید حق سخن گفتن و انتقاد داشته باشند. دانشگاهیان باید از رفاه برخوردار باشند تا بتوانند خود را بر معضلات جامعه و پیچیدگیهای فناوری متمرکز کنند و نه بر اینکه شام و نهار یا مسکن و بهداشت خود را چطور تأمین کنند. در این زمینه باید در سیاست خارجی خود نیز محتاطتر باشیم. تا زمانی که حتی دانشگاهیان و افراد علمی در سفر به ایران، با حد بالایی از شک و تردید روبرو میشوند و تا زمانی که شاهد فشار حتی بر یکی از همکارانشان در این کشور باشند، توسعه علمی و فناورانه ممکن نیست. ما باید ابتدا بین سازمانهای و دستگاههای خودمان هماهنگی و یکدستی در حرف و در عمل ایجاد کنیم و بعد به سراغ جهان برویم وگرنه هر اندازه هم پیشرفت کنیم، ثمره دهها سال کار میتواند در چند هفته دود شده و به آسمان رود، تجربه کشورهایی چون عراق و ترکیه و امروز روسیه در برابر ما است که نسبت به رفتارهایمان در جهانی که در آن امر محلی بهشدت با امر جهانی نزدیک شده محتاط باشیم.
راهکار حفظ ظرفیتهای نخبگی در کشور
پیشنهاد من برای حفظ ظرفیتهای نخبگی در کشور، سیاستزدایی در معنای منفی کلمه است. با رویکردهای ایدئولوژیک و شعارهای تند و غیره نمیتوان کار علمی کرد. کار علمی نیاز به آرامش، انعطاف، همکاری و همزیستی میان کسانی دارد که ممکن است اختلافنظرهایی را از لحاظ سیاسی با یکدیگر داشته باشند، اما وقتی به علم میرسند، این اختلافها را کنار گذاشته و همکاری میکنند. از سوی دیگر باید اطمینان داشته باشیم که در قرن بیست و یکم، بدون دموکراسی، ثبات اقتصادی و شکوفایی طبقه متوسط و بهتر شدن هر چه بیشتر وضعیت اقشار کمدرآمد جامعه و همچنین بدون رعایت حقوق اقلیتها، بدون فساد و بدون فشار سیاسی به هر شکل و در هر گستره و عمقی که باشد، بدون آزادیهای اجتماعی و سیاسی و تأمین اقتصادی و رفاهی همه مردم کشور نمیتوان انتظار هیچ توسعهای میان یا درازمدت را داشت.
رویکردهایی همچون طرح «صیانت» برای محدود کردن فضای اینترنتی به حیثیت علمی و اعتبار کشور در زمینه رشد و توسعه ضربه وارد میکنند.