امروز با توجه به اینکه بشریت اکثریت نیازهای خود را با تمسک به علم رفع میکند، چه نیازی به دین داریم؟
این سؤال دو جواب بهظاهر متعارض دارد. امروز دیگر به پیامبر جدید نیازی نیست و به همین خاطر پیامبر ما پیامبر خاتم (ص) محسوب میشود. این مبحث بهنوبه خود دو دلیل دارد؛ اول به دلیل بلوغ بشریت است که به این واسطه آدمی میتواند پاسدار اصول دیانتی پیامبر باشد و دوم اینکه اصول دیانتی پیامبر یک اصول جهانشمول و کامل است که میتواند پاسخگوی نیاز بشر باشد. لذا امروز نیازی به ظهور پیامبر جدیدی نیست؛ اما آیا این بدان معناست که ما به دین و دینداری نیاز نداریم؟
آدمی به کمک علم و فناوری توانسته است شیوهها، ابزارها و روشهای فراوانی را برای خود تولید کند؛ اما در این میان خطایی هم رخ داده و آن عبارت است از «درآمیختن هدف با فایده»؛ ما فواید علم و تکنولوژی را بهمثابه همان هدف زندگی دانستهایم. هدفپنداری در این موضوع، منجر شده که به این تفکر و روش بسنده کنیم. درنهایت آدمی چشم باز کرده و خود را بیگانه از خود، طبیعت و هستی یافته است؛ چراکه این دین است که به نیازهای وجودی ما پاسخ میدهد و نه علم؛ علم میتواند نیازهای بیولوژیک و سایکولوژیک ما را پاسخ دهد. اینکه چه میزان کار کنم، استراحت کنم و ... این موارد نیازهای روانشناختی ما هستند؛ اما انسان «نیاز وجودی» هم دارد. دقت کنیم که این نیاز، نیاز دینی و متافیزیکی هم نیست. کدام علم را سراغ داریم که بخواهد نیازهای وجودی بشر را پاسخگو باشد؟ علم درنهایت نیازهای روانشناختی و زیستشناسی ما را جواب میدهد. کافی است انبوهی از کتابهایی را که فلاسفه از دیار پیشرفت علم نوشتهاند، نگاه کنید. آنها بارها نوشتهاند که تکنولوژی به ما قدرت بخشید؛ ولی هویت را از ما سلب کرد. به اعتقاد من، به لحاظ فلسفی، اجتماعی و سیاسی کلمه «یا» تله بزرگی است که در آن گرفتار شدهایم: «یا دین یا هنر»، «یا عدالت یا آزادی»، «یا دین یا علم» و ... . در خصوص درج این «یا» ها چه کسی میتواند ادعا کند که ازلحاظ منطقی درست فکر میکنیم؟ درواقع ما در تلهای سقوط کردهایم. دین به یک سری از نیازهای بشر و علم هم نیازهای دیگری را جواب میدهد.
آیا رابطه بین اخلاق و علم تزایدی است؟
معتقدم که اخلاق مثل فیزیک است؛ در این حیطه سکولار و غیرسکولار نداریم. اخلاق یک قاعدهی زرین دارد: «آنچه را برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم و همچنین آنچه را برای خود نمیپسندیم برای دیگران نپسندیم.» سؤال این است که کجای این قاعده، دینی و کجای آن سکولار است؟ پیامبر (ص) آمدند که ما را به سمت اخلاق دعوت کنند؛ یعنی اخلاقی که زیست بشری ما را تنظیم کند. قاعده زرین همانگونه که نزد کنفوسیوس وجود دارد، به همان سبک و سیاق هم در انجیل و قرآن آمده است. اینگونه نیست که فکر کنیم اگر از اخلاق دینی رها شویم به اخلاق سکولار میرسیم. پیامبر (ص) فرمودند که من میخواهم اصول اخلاقی را به کمال برسانم؛ نه اینکه آن را تأسیس کنم. این بسیار مهم است. ما میدانیم که همه باید زیست اخلاقی داشته باشیم. این زیست اخلاقی، سکولار و غیر سکولار ندارد. بین اخلاق و علم نیز هیچ رابطه تزایدی نیست. علم، اخلاق تولید نمیکند و لذا نمیتوان گفت فلان اخلاق، علمی است. بشر توانست به نیاز بزرگی که انبیاء دعوت کردهاند توجه کند و پاسخ مثبت بدهد. اخلاق را وقتی در سطح عمومی طرح میکنیم، سکولار و غیر سکولار ندارد. یکی از نمودهای خوب تمدن بشر امروزی در بسیاری از کشورها، قصه اخلاق است. وقتی در مورد اخلاق دقیق میشویم، گفتمان اخلاقی آنها فرمول و الگوی مشخصی دارد. این الگو این است: «انسانی که کنشگر است، به دلیل کنشگریاش، نسبت به محیط ۳۶۰ درجه اطراف خود، مسئولیت اخلاقی دارد و باید آن را رعایت کند.» احترام به حریم خصوصی یک آموزه است که این آموزه، سکولار و غیر سکولار ندارد. این یک حق انسانی است که انبیاء این حق انسانی را تبیین کردهاند. یادمان باشد که ما دو مفهوم متفاوت «دین» و «دینداری» داریم. دینداری مساوی با دین نیست؛ چراکه در هر دینی انواع دینداریها وجود دارد.
چرا باوجود دین اسلام، هنوز مشکلات بشری بخصوص در جوامع اسلامی رفع نشده است؟
البته اینکه ادعا شود که از زمان ظهور اسلام تا به امروز، جوامع اسلامی روی خوش به خود ندیدهاند و مشکلات عدیدهای داشتهاند، سخن دقیقی نیست. به هر طریق بخواهیم یا نخواهیم، اسلام یک تمدن است. تمدن یعنی فرهنگ بالنده و ماندگاری که در بستر طولانی تاریخ بتواند خود را متجلی کند. هر جا که تمدنی حاکم بوده مطمئناً پیشرفت هم صورت گرفته است. اسلام توانست تمدنی برای بشر ایجاد کند و این مسئله مهمی است. تمدن عناصری دارد که مهمترین عنصر آن، فرهنگ و دانش است. اسلام برای بشر در این ۱۴۰۰ سال داشتههای فراوانی را آفرید. بهعنوان نمونه توسعه فرهنگی، دانش و اقسام ارتباطات را ایجاد کرد. اسلام توانست انگارهها را تغییر دهد. بهعنوانمثال انگارهای که نسبت به زن وجود داشت، تغییر کرد. اسلام در جایی تجلی یافت که دختران زندهبهگور میشدند. اسلام این انگاره را تغییر داد. لذا این تفکر که اسلام نتوانست پیشرفت و تغییر مثبتی ایجاد کند، درست نیست. اگر حادثهای که مغول بر سر ما آورد، ایجاد نمیشد، تمدن اسلامی اکنون وضعیت بهتری داشت. از طرفی وحشیگری این مغول را چه کسی تغییر داد؟ امثال خواجهنصیرالدین طوسی بودند که آن تغییر بزرگ را ایجاد کردند و نهایتاً دیدیم که مغول به اسلام گرایش یافت.
اکنون بعد از ۱۴۰۰ سال، اسلام برای بشر امروز چه دارد؟
اسلام (نه گونههای دینداری و جریانهای مختلف مثل داعش و گروههای تندرو و خشونتطلب) طبق محتوا و آموزههای موجود، پیام صلح برای بشریت دارد. پیامبر ما پیامبر صلح است. اسلام از سلام میآید که همان اهداء صلح است. اسلام برای بشر امروز معنابخشی ایجاد میکند. این دین به ما میگوید که انسان تکبعدی، نهایتاً به افسردگی بیدرمان میرسد. اسلام آمده تا انسان در ابعاد مختلف خود رشد کند. اسلام دینی نیست که به علم دست رد بزند؛ بلکه خواهان این است که علم با مفاهیم اخلاقی و دینی همراه باشد تا معنادار شود. انسان از این مسیر میتواند به ابعاد وجودی مختلف خود پاسخ مثبت دهد. مهمترین شگرد اسلام این است که به انسان امروز کمک میکند تا به ابعاد فراموششدهی خود، توجه کند و به دیدن تواناییهای درونی خود پاسخ مثبت بدهد.
پیامبر (ص) با توجه به خصایل اخلاقی خود چه ارمغانی میتواند برای بشر امروز داشته باشد؟
پیامبر (ص) در جامعه خود دائماً گفتگویی بین وحدت و کثرت ایجاد کردند. ایشان کثرتها و سلیقههای مختلف بشر را حذف نکردند. سلایق و کثرت جامعه، در دین به رسمیت شناخته شده است. کما اینکه پیامبر (ص) کثرتها را باقی گذاشتند؛ بنابراین ایشان اهل حذف و حصر نبودند؛ بلکه سعی میکردند از کثرت به وحدت برسند. ابتنای کثرت بر وحدت بحث مهمی است؛ حضرت رسول اکرم (ص) میفرمایند که اختلاف امت من رحمت است. این اختلاف، همان تفاوت رفتاری و گفتگو است. پیامبر همیشه سعی داشتند ضمن تضارب بین سلایق، نهایتاً راه وحدت و همزیستی را پیدا کنند. یکی از درسهای بزرگی که پیامبر (ص) برای انسان امروز دارد، همزیستی مسالمتآمیز با هر عقیده و دین است. پیامبر (ص) تا زمانی که خیانت و توطئه علیه ایشان ایجاد نشد، زندگی مسالمتآمیز را در جامعه رعایت میکردند. این ایده دلیل دارد؛ گفتوشنود و آمدوشد و همچنین تضارب آراء بین سلایق مختلف و دیدگاههای مختلف، منجر به رشد انسان میشود. از طرفی پیامبر (ص) برای رشد جامعه و بشر آمده است. هدف این است که انسان به دست خود رشد کند؛ این یعنی به رسمیت شناختن همه مزیتها و معایب انسان. به رسمیت شناختن به این معنا نیست که همه این مباحث، درست است.