مردی بلندقد با صورتی تکیده و چشمانی عادی که از گیرایی خاصی هم برخوردار نبود. کلاهی که به نشانه احترام از سر برمیداشت و در زمان مصاحبه آن را کنار دستش میگذاشت و پالتویی بلند که آدمی را به یاد تیپهای کلاسیک ایتالیایی مینداخت. وی نویسنده آثاری نظیر «آقای پالومار»، «شبی از شبهای زمستان مسافری»، «مه دود»، «یک روز ناظر انتخاباتی»، «مورچه آرژانتینی»، «بارون درخت نشین» و... است.
کالوینو در سانتیاگو دِلاس وگاس در کوبا به دنیا آمد. سرزمینی که علاوه بر قهوههای نابش، یادآور اشخاصی نظیر چگوارا و کاسترو است. وی بین سالهای آخر دهه 1940 و مرگ نسبتاً زودهنگام خود در سال 1985 (در 61 سالگی)، یکی از متنوعترین و شخصیترین مجموعه آثار در عصر مدرن را از خود بر جای گذاشت. پدر و مادر وی هر دو گیاهشناس بودند و تأثیر آنها در طبیعتگرایی آثار وی و شناخت دقیقش از گیاهان و محیطزیست مشهود است. وی تا پنجسالگی در کوبا ماند، سپس به ایتالیا رفت و بیشتر زندگی خود را همانجا سپری کرد. این نوشته در ارتباط با رماننویسی است که بیشک در ایتالیای پس از جنگ بیشترین و ماندگارترین آثار عصر خود را خلق کرده است. طنز خالص و نگاه گاه آرام و گاه بدبینانه توأم با ساختارشکنیهای واقعگرایانه از خصوصیتهای مردی به شمار میرفت که نویسندگان پیش از او در فکر ادامه دادن راه همینگوی و رئالیسم آمریکایی بودند، اما او که قصد نداشت ادامهدهنده راه امثال الیو ویتورینی و... باشد تحت تأثیر نسل باسانی، پازولینی، گادا، گینزبرگ و...به خلق نوع جدیدی از روایت در غالب جامعهای فئودال که به سمتوسوی صنعتی شدن حرکت میکرد پرداخت؛ جامعهای که احزاب در آن نقشی پویا ایفا میکردند و نبض ارزشهای چپ و راست همچنان میزد و او بهخوبی این تنشها را در آثارش برای مخاطب بازگو میکرد. نامش «کالوینو» بود. وی زمانی مانند هر شخص دیگری که تصور میکرد حضور در احزاب به معنای زندهبودن آدمی تلقی میشود در سال ۱۹۴۳ به نهضت مقاومت ایتالیا در جنگ جهانی دوم و بریگاد گاریبالدی و پسازآن به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و پس از مدتی در اعتراض به سیاستهای نادرست کمونیستها از آن حزب کنارهگیری کرد. هرچند از سیاست و کمونیستهایی که دستانشان به خون آلوده بود برایش آبی گرم نشد، اما ادبیات چشمه جوشان زندگیاش بود.
رولان بارت، کالوینو و بورخس را به دو خط موازی تشبیه کرده است و از کالوینو بهعنوان نویسندهای پستمدرن نام میبرد. نویسندهای که همهچیز را به طنز میگیرد و جهانی سراسر ابهام و رمز و راز میآفریند و ازاینرو بر غنای داستانهایش میافزاید. شیوه داستانسرایی و نثر منحصربهفردش وی را نسبت به نسل پیشین و بعد از خویش متمایز میکند. کتاب «بارون درخت نشین» اثر ایتالو کالوینو در زمره کتابهایی است که همگان باید آن را بخوانند، چراکه کالوینو در این کتاب بهدرستی مسئولیت روشنفکری را برای درک هر روشنفکری مطرح میسازد و در این مسیر به تکنیک داستاننویسی در راستای فرم اتکا میکند و با دانستن رموز سوارشدن بر افکار مخاطب آنچه را که غایتش است، مطرح میسازد.
وی در اثر «مورچه آرژانتینی» با هجوم مورچهها به شهر و تقابل آنها با انسانها بهنوعی تز و آنتیتز را در کنار هم گنجاند؛ نبردی که در طبقات متمول حتی به بقای مورچهها نیز کمک میکرد، اما او با به خطر انداختن جایگاه انسان سعی داشت تا هشداری در مورد وضعیت وخیم جهان کنونی دهد و بهنوعی با استفاده از نماد و تمثیل در جایگاه یک پیشگو، زنگ خطر افول انسان و انسانیت را به صدا درآورد. هرچند که داستان مورچه آرژانتینی بهنوعی با رهایی مصلحتی انسانها به پایان میرسد، اما کالوینو همین رویکرد هشداری نسبت به وضع موجود جهانی را در کتابهای «مه دود» و «یک روز ناظر انتخاباتی» استفاده کرده است.کتاب «مورچه آرژانتینی» وضعیت انسان را بهعنوان موجودی ناتوان، اسیر و درمانده به تصویر میکشد. زمانی که این کتاب منتشر شد بسیاری از منتقدان به کالوینو انتقاداتی مبنی بر آنکه چرا رویکردی ناتورالیستی را در این اثر اعمال کرده است وارد کردند. آنها بر این عقیده بودند که کالوینو انسان را موجودی تحت تأثیر جبر و تقدیر دانسته است، اما اگر آن نگاه کالوینو را نسبت به زمانه فعلی (عصر کرونا) بسنجیم درک خواهیم کرد که کالوینو آنچنان هم بیراه نگفته است. طبقات اقتصادی اعم از پرولتاریا و بورژوازی همگی دستان خود را به نشانه تسلیم در مقابل کرونا بالا گرفتهاند و جهانی که بهواسطه تکثیر اپیدمیک کرونا چارهای جز سکوت ندارد و شاید اگر آن منتقدان که در آن برهه، سنگینترین انتقادات را به کالوینو وارد کردند امروز زنده بودند و با پدیده کرونا مواجه میشدند نهتنها حرفهایشان را پس میگرفتند، بلکه کالوینو را تحسین میکردند. او به لحاظ نوع سبک نوشتاری با جزئینگری بیمثال و علمی خویش به بیان جزئیترین مسائل میپردازد، اگرچه بهزعم عدهای از منتقدان این جزئینگری درجاهایی به درازه گویی منتهی میشود، اما بهواقع نگاه کالوینو آنچنان با پستمدرنیسم ایتالیایی درهمآمیخته است که بهسختی میتوان از آن دل کند.كالوينو كه آثارش بيشتر از هر نويسنده ديگر ايتاليايي به زبانهاي ديگر ترجمه شده است در دوره حياتش از احترامي كه لايقش بود برخوردار شد. او اواخر تابستان 1985 در سيينا براثر خونريزي مغزي از دنيا رفت.