موز، بنزین، قفل، صابون. برای من که تخصص و علاقهام زبان و زبانآموزی و مقایسههای زبانشناختی است، شنیدن کلمههای بالا در زبان امهاری، یعنی زبان کشور اتیوپی، بسیار جالب و شیرین است. به بنزین، بنزیل هم میگویند، مثل ما کردها.
امروز روز دوازدهم سفر کولهگردی من به اتیوپیست. چند روز است که در میان قبایل بدوی ساکن جنوب این کشور در منطقهای به نام دره اومو Omo Valley دارم سیر میکنم. برای اینکار حتما باید راهنمای محلی میگرفتم. تورهای بازدید از قبایل معمولا با خودروهای آفرود انجام میشوند و روزی تا دویست دلار هزینه برای گردشگران خارجی میتراشند.
برای کنترل هزینهها، ماجراجویی بیشتر، و علاقه شخصی به سفر با موتورسیکلت، از یک راهنمای محلی درخواست میکنم که با موتورش چهار روز مرا بین قبایل بگرداند. اسم راهنمای من کاچه است و اصالتا از قبیله بانا. با زبان سه تا از شانزده تا قبایل این منطقه هم آشنایی دارد. از کاچه میخواهم برنامهای مکتوب به من بدهد تا هم بدانم چه در پیش دارم هم تعهد او به اجرای کامل برنامه بیشتر شود. در این فصل کمتوریست، هزینهای که میدهم بسیار در برابر تورهای مرسوم این منطقه ناچیز است. تازه، قرار است تور من بهقولی فولبورد باشد، یعنی شامل هزینه اقامت و غذا و ورودیهها و سوخت و همه چیز. کاچه هم، از من زرنگتر، برای کم کردن هزینه سفر و عایدی بیشتر، ضعیفترین رستورانها و هتلها را انتخاب میکند. سفارش دادنهای این راهنمای جوان هم بسیار دیدنیست. من که به دنبال دریافت پروتئین بیشترم، معمولا غذاهای گوشتی سفارش میدهم و کاچه، به بهانه روزههای ارتودکسی سفت و سختش ولی درواقع برای سبکتر کردن صورتحساب، سبزیجات سفارش میدهد. یکبار که بخشی از غذای من مانده بود، بدون هیچ رخصتی یا فوت فرصتی، ظرف دستخورده مرا کشید جلوی خودش و با قاشق خود من شروع به خوردن باقیمانده غذایم کرد. البته بیشتر غذاهایمان را با کاچه اشتراکی سفارش میدهیم. در اتیوپی، صمیمیت حین غذاخوردن به حد غایت میرسد! افراد حاضر سر سفره، فارغ از تعداد، غذا را در یک مجمع بزرگ و با دست راست میخورند. دست چپ ناپاک محسوب میشود. یکبار در رستوران مقداری از غذایمان ماند. کاچه با سر اشارهای کرد به کودکانی که چند متر آنسوتر به ظرف ما زل زده بودند. هجوم آوردند به میزمان. صحنه لقمه گرفتن باولع آنها از ذهنم پاک نمیشود. بدون اغراق در چند ثانیه باقی غذا را بلعیدند. پدیده دیگری که توجهم را جلب کرد، نگاه متفاوت این مردمان به کار و پیشه است. با یکی از محلیها که انگلیسیش بد نیست همکلام میشوم و از شغل و تخصصش میپرسم. میگوید موتورسوار است! یعنی داشتن موتور و سواری آن کار محسوب میشود، حتی اگر فقط هرازگاهی گردشگر خارجیای بیاید که این آقا او را بگرداند و پولی بستاند. به کاچه میگویم تو کارت چیست، میگوید اگر توریست بیاید راهنماست، اگر نیاید تخصص و تمرکزش صفحه اینستاگرامش است! صفحه اینستاگرامی این گرامی را دنبال میکنم، کمتر از پانصد فالوور دارد!
نکته جالب بعدی امنیت نسبتا بالا در این کشور است، امنیتی که از حد تصورم بیشتر است. باید اعتراف کنم که ترسان و لرزان پا به این کشور گذاشتم. اصلا از قصد اتیوپی را نخستین مقصد آفریقاییام انتخاب کردم که بهزعم خودم شروع آفریقاگردیام با چالشیترین کشور منطقه باشد. تا الان که واقعا هیچ مشکل یا ناامنیای نداشته و ندیدهام. البته که در اینجا هم حسابی گردشگر خارجی را دست میاندازند، برانداز میکنند، متلک میاندازند، سوت میزنند و اصوات دیگر ایجاد میکنند و... اما خیلیها سلام میکنند یا از همه جالبتر میگویند یویویویو، که نوعی چاقسلامتی صمیمی و محلیست. چندباری هم به من با صدای بلند گفتهاند «آی لاو یو»، که مطمئنم تنها جمله غیرامهاری بوده که میدانستهاند. اما در این مدت هرگز کسی برای آسیب یا سرقت یا هر جرم خشن دیگری به من نزدیک نشده است. درکل، امنیت برای گردشگران قابلقبول و نرخ جرایم خشن پایین است. مردمان اینجا بسیار مهربانند. حتی در قبایل هم کافی بود به چهرههای درهم رفته و اخمو و بهظاهر خشن لبخندی بزنم تا به من «یویویویو»ی جانانهای تحویل دهند. امشب با کاچه و دوست صمیمیش روی صندلیهای پلاستیکی یک رستوران محلیِ کمنور و نمور لم دادهایم و با انگشتان دست پاکیزهترمان از ظرف مشترکمان لقمهای میگیریم و نوشیدنی محلی از یک پارچ مشترک مینوشیم. میدانم، دلتنگ این صحنهها و صمیمیتها خواهم شد.
@meisam_hedayat