اقلیما صغیری، دختر این هنرمند در پی تماس ایسنا، این خبر را تایید و بیان کرد که پدرش دیروز بر اثر ایست قلبی در بیمارستان پیوند ابن سینای شیراز از دنیا رفته است. ایرج صغیری هنرمند پیشکسوت تئاتر بوشهر در چند ماه گذشته ابتدا به دلیل بیماری عفونی در بیمارستان سلمان فارسی بوشهر بستری شد و بعد از آن برای ادامه درمان به بیمارستان شیراز منتقل شد.
او طی هفتههای گذشته در بخش آی سی یو و سی سی یو تحت درمان بود تا اینکه امروز صبح از دنیا رفت.
ایرج صغیری متولد اول آذر ۱۳۲۵ در بوشهر، بازیگر، کارگردان، نمایشنامهنویس و داستاننویس، دارای نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو موسسه هنرمندان پیشکسوت بود. این هنرمند در دهه ۵۰ با تولید نمایش «قلندرخونه» در معرفی تئاتر و آیینهای نمایشی بوشهر به ایران نقش بزرگی ایفا کرد. صغیری با بازی در نقش «ابوذر» در تئاتری که با همکاری داریوش ارجمند و نظارت علی شریعتی در دانشگاه فردوسی و حسینیه ارشاد اجرا شد، توانست مهارت خود در بازیگری را نیز به نمایش بگذارد.
هجویه غمانگیز سرمایهداری
نقدها برای جدیدترین فیلم پارک چان ووک با عنوان «انتخاب دیگری نیست» که به تازگی در جشنواره فیلم ونیز برای اولین بار به نمایش درآمد، مثبت بود و منتقدان یک صدا به تمجید این فیلم پرداختند. به گزارش مهر، کارگردان کرهای فیلمهای «پیرپسر»، «کنیز» و «تصمیم به ترک» با طنزی سرگرمکننده و هذیانی درباره آشفتگی، رقابت ونیز را به طرز تاریکی روشن کرد. فیلم «انتخاب دیگری نیست» جدیدترین فیلم پارک چان ووک که اقتباسی آزاد از رمان «تبر» نوشته دونالد ای. وستلیک است، داستان مردی میانسال به نام مان سو را روایت میکند که پس از اخراج غیرمنتظره از شرکت کاغذی که ۲۵ سال در آن کار کرده بود، مصمم به دنبال کار میگردد. پارک این فیلم را بر مبنای فیلمنامهای نوشته لی کیونگ می، دان مککلار و جاهیه لی کارگردانی کرده و بیونگ هان (بازیگر «من شیطان را دیدم») و سون یجین (بازیگر «آخرین پرنسس») بازیگران اصلی آن، پارک هی سون، لی سونگ مین، یئوم هی ران، چا سونگ وون و یو یئون سوک دیگر بازیگران فیلم هستند. در حالی که گفته شده این فیلم احتمالا بهترین فیلم جشنواره تاکنون است، واقعا تحسین بیشتر منتقدان را برانگیخته و از آن به عنوان یک کمدی خیرهکننده یاد شده که در حد یک مستر کلاس در هرج و مرج کنترلشده است. در ورایتی فیلم چنین توضیح داده شده است: در ابتدا، مان سو همه چیز دارد. این را میدانیم چون وقتی خانوادهاش شامل همسرش میری (سون یجین)، پسر نوجوانش سی وان (کیم وو سونگ)، دختر کوچکش ری وان (چوی سو یول) و ۲ سگ گلدن رتریورشان را برای «یک آغوش یک دقیقهای» در باغ سرسبز و دلپذیر خانه محبوبش جمع میکند - در حالی که شکوفهها هوا را زیبا میکنند- او به بالا نگاه میکند و آه میکشد و میگوید: «من همه چیز دارم». این کوچک بودن عمدی است اما در عین حال مؤثر نیز هست: یک مرد باید فقط به اندازهای از نعمتها برخوردار شود که بتواند قدرشان را بداند اما مان سو آنقدر قدر همه نعمتهایش را میداند که ما فورا مجذوب او میشویم. ما هرگز واقعا او را رها نمیکنیم، با وجود همه کارهای آشکارا وحشتناک، مسخره و اغلب وحشتناکی که قرار است انجام دهد. مان سو دههها در مدیریت یک کارخانه کاغذسازی کار کرده که ناگهان اخراج میشود. در خانه، میریِ زیرک با خوشرویی هزینههایشان را منطقی میکند، کلاسهای تنیس و کلاس رقص را لغو میکند و حتی سگها را برای زندگی با والدینش میفرستد. همه چیز باید برود، به جز درسهای ویولنسل ری وانِ کوچولوی بااستعداد و عجیب و غریب. سختترین بخش ماجرا: آنها تصمیم میگیرند خانهای را که مان سو از خریدنش بسیار مفتخر بود، بفروشند. خانه دوران کودکی او بود (شاهکاری از طراحی صحنه استثنایی ریو سونگ هی، با تمام پیچ و خمهای عجیب و غریب و گوشههای فوکوس عمیق و نقاط دیدبانی پشت بام) و دارای یک گلخانه دستساز دوستداشتنی که مان سوی عاشق گیاهان بیشتر اوقات فراغت خود را آنجا میگذراند.