آیدین باقری - پژوهشگر اجتماعی
«من زاده شدم بی آنکه بدانم چرا،
زیستم بی آنکه بدانم چطور، میمیرم بی آنکه
بدانم چرا و چطور»
پیر گاساندی۱
مجموعه رضایی شعبده بازی هست و نیست. خواهم گفت چرا، با چه رسانهای مواجهایم؟ مجموعهای دوباره عکاسی شده با دستکاریهایی به اندازه از مجموعه عکسِ (احتمالا گوشه آلبوم جا خوش کرده) جا مانده که به جا یافت شده است. میگویم شعبدهبازی هست چون ما را میخواند به دیدن، اما قلب و خاطره تصویری ما را تیر باران میکند. میگویم نیست چون نه ادا و اطوار دارد نه چیزی را بَزَک کرده و میخواهد به ما قالِب کند. عکسها در زمانهای درست ما را فرود میآورد در میانه جنگ ایران و عراق که هنوز میتوان برای آن اندوهگین بود و زجر کشید. فریمها سر راست از سوگ و تشریفات سوگ میگوید، چهرههای در هم کشیده، شکسته در حالِ بدرقه عزیزانشان و به ماتم نشسته را نشانمان میدهد، اتمسفری که مرگ و مرگبَرها در حال پیشی گرفتن از زندگی و زنده بادهاست. حتی شاید بتوان آن را جشنِ ماتمِ باشکوهی خواند که تمامِ اجزا در هم جواری بینقصی منظری را ساختهاند که با تمامِ توان از نیست بودن میگوید. ما فاجعه را یک بار در زمان جنگ هشت ساله زیستهایم و دیگر بار هنگام راویتهایش، اکنون به لطف مجموعه هنرمند برای سومین بار میشکنیم، در بزنگاهی که هنوز در آتشبسِ جنگ دوازده روزه به سر میبریم، وضعیتی شکننده و ناپایدار که خود را به تمامی ساحتهای زندگی روزمره ما تحمیل کره است. از شکستن که میگویم بازیادآوری روزها و شبهایی است که همه چیز معلق میماند. شکستن را باید شکل یا قِسمی از انفعالِ ناگزیر فهمید آنجایی که مردمان به واسطه سردرگمی ناتوان از تغییر میمانند. بازیادآوریها لزوما از رهگذر به جاماندههای (آرشیوهای) رسمی نمیگذرد. بخشِ اعظمی از آنها یا ثبت نشدهاند یا هیچ زمانی امکان ظهور و بروز در متنِ گفتمانهای رسمی ایدئولوژیک پیدا نمیکنند، آنها هم که باقی ماندهاند میشوند آنچه در این نمایشگاه میبینید. هنرمند هم در بخشی از بیانیه خود به آن اشاره کرده است: «مواجهه من با یک بایگانی شخصی نقطهی آغاز این مجموعه است؛ بایگانی عکاسی که در مقاطعی از جنگ هشت سالهی ایران و عراق، از قربانیانِ جنگ و مراسمِ خاکسپاری و سوگواری آنها، عکاسی کرده بود». این خاطراتِ مردمی و به صوت بَدل نشده که خوش بینانه آسیب نمیبینند و بدبینانه سر از سطل زباله در میآورند را میبایست آن سنگری دانست که روایتهای آینده را خواهند ساخت، روایتهایی که میخواهد بدون سهم خواهی در یا برای قدرت تنها برای «مردم» بماند. اما آنچه که نهایت از مجموعه نورِ سیاه میفهمم، بازگشت به گذشته چنانِ امرِ نوستالژیک نیست تا حتی تبدیل به ابزاری شود برای آنکه به مخاطب بگوید: ما این روزها را که میبینید تاب آوردهایم، جنگِ دوازده روزه که پیشکش ... این گریزِ تصویری هنرمند به بقایایِ عکسهای خانوادگی بیشتر پرسش زاست. اینکه چرا شبحِ مرگ و دلهره مدامِ فقدان شَر خود را از این آب و خاک حتی در اکنون کم نمیکند از آن دسته پرسشهایی است که یقه ما را میگیرد و ول نمیکند. گویی فقدان را نه در نبود تنها و خاطرات، تابوت گرفتنها و ... بلکه در فقدانِ رویا پردازیِ بازگشتِ به زندگی جستجو کرد. بازگشت به زندگی همان مغفول مانده چرخهای است که در صنعت فرهنگسازی رسمی جایی برای اُطراق کردن پیدا نمیکند. صنعت فرهنگسازی رسمی همواره گفته است مرگ چنانِ فضیلتی جاودانه و نامیراست و بالطبع از فقدان گفتن مهملات است.
با چنین رویکردی ما میمانیم و هجومِ خاطرات انهدام که روحمان را میتراشد و از بَدِ حادثه کافی است این خاطرات نه در فضای خلاء که با از نو زیستن در میانه جنگ تداعی شود، آن وقت با دهانی پُر خون، صورتی مات و مبهوت، آهِ جان سوزی میکِشیم و با روحی سنگین و خسته از مُدام جنگیدن در منظره در ظاهر دست نیافتنی زندگی کردن مَحو میشویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.Pierre Gassadi :ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی(۱۵۹۲-۱۶۵۵)