یک معمار و مرمتگر با انتقاد از ساختار فعلی مرمت در کشور گفت: وزارت میراث فرهنگی نه بودجه کافی دارد، نه قراردادهای اصولی میبندد، و نه مشاور تخصصی در روند اجرا دارد. اگر این روند ادامه پیدا کند، تا ۱۵ سال آینده حتی قادر به شناسایی بافت تاریخی تهران هم نخواهیم بود.
به گزارش ایسنا، بناهای تاریخی، این حافظههای زنده سرزمین، سالهاست که قربانی مرمتهایی شدهاند که نهتنها به حفظ و احیای آنها کمکی نکرده، بلکه گاه به تخریب، تغییر هویت و حتی نابودی کامل اثر منجر شدهاند، مرمتهایی که بدون حضور استادکاران خبره، بدون مطالعات دقیق تاریخی و بدون مصالح مناسب صورت گرفته و نتیجهاش چیزی نبوده جز نابودی آنها. این در حالی است که کارشناسان، معماران، مرمتگران و حتی مردم محلی، بارها نسبت به پیامدهای مخرب این نوع مداخلات هشدار دادهاند.
در بسیاری از پروژهها، بهویژه در شهرستانها و شهرهای دارای بافت تاریخی، نهتنها نظارت اصولی بر روند مرمت وجود ندارد، بلکه تصمیمگیریها گاه به دست افرادی سپرده میشود که نه تخصص مرمت دارند و نه دغدغهی هویت تاریخی. پروژههایی با برچسب «مرمت» آغاز میشوند، اما در عمل، خروجی آنها چیزی جز تخریب عناصر اصیل، الحاق سازههای ناهماهنگ، یا تبدیل خانه تاریخی به یک بنای صرفاً توریستی و بیریشه نیست.
در راستای این گفتوگوها، محمدرضا نیکبخت، معمار و مرمتگر، درباره وضعیت مرمت در ایران به ایسنا گفت: ما اصولاً در چند حوزه فعالیت مرمتی داریم؛ یک بخش از فعالیتهای مرمتی تحت نظر وزارتخانه میراث فرهنگی است که طبیعتاً کارشناسان خودش را دارد و کار تخصصی انجام میدهد. این تخصص بیشتر در حوزه مرمت اشیاء است، ولی در مرمت بناها هم فعالیتهایی دارند. منتها ساختارها و نظامهای اجرایی که برای وزارتخانه تعریف شده، بیشتر بر پایه قرارداد است و از آنجایی که معمولاً این قراردادها امانی بسته میشود و خود وزارت اجرا میکند، عملاً مشاور مرمتی در این فرآیند حضور ندارد یا حضور کمرنگی دارد. در نتیجه، دانش سازمانی نیاز به تقویت جدی دارد و از سوی دیگر، سرمایهگذاری قابلتوجهی هم در این حوزه صورت نمیگیرد. در واقع قراردادهایی که بسته میشود، قراردادهایی با قیمت پایین و اعتبار کم است و به همین دلیل کار مرمتی به صورت جدی اتفاق نمیافتد.
نیکبخت افزود: بخش دوم، مرمتهایی است که توسط بخش خصوصی انجام میشود، بهویژه در شهرهای تاریخی مثل کاشان، یزد، اصفهان، نطنز، حتی در مناطق آذربایجان. در این مناطق، مالکان بناها خودشان اقدام میکنند، تیم میآورند، معمار میآورند و بر اساس دانشی که دارند کار مرمت را انجام میدهند. بعضی وقتها این بناها ثبتشده هستند و بعضی وقتها هم خیر، ولی معمولاً با نگاه بهرهبرداری و تغییر کاربری، کار مرمت انجام میشود. کیفیت این نوع مرمتها متفاوت است، برخی با حضور معماران سنتی و بدون مشاوره انجام میشود، برخی دیگر با طراحی معماران و مشاوره مرمتگران.
او ادامه داد: ما عملاً برای هیچ پروژهای بودجه کافی اختصاص نمیدهیم و بیشتر پروژهها از همین زاویه دچار مشکلاند. البته تنها مسأله بودجه نیست، نگرش هم مهم است. الان موجی در جامعه معماری ایران راه افتاده است که معطوف به احیای بناهای ارزشمند مدرن است؛ بناهایی که ۶۰ تا ۸۰ سال پیش یا قبل از انقلاب ساخته شدهاند. برخی معماران، با رویکردی آرتمحور، وارد مرمت این بناها میشوند و طراحیهای جذابی روی آنها انجام میدهند. این کارها از منظر فردی خوباند و معماران خوبی پشت آن هستند اما متاسفانه این نگاه، «بافتمحور» نیست، پروژهمحور است. هر بنا بهشکل جداگانه و مستقل بازطراحی میشود. اگر این روند ادامه پیدا کند، ما در یک بازه ۱۰ تا ۱۵ ساله حتی قادر به شناسایی بافت تاریخی تهران نخواهیم بود. چون هر معمار میخواهد هنر خودش را در مجلهها و مسابقات نشان بدهد و در نتیجه، بناهای تاریخی و خانههای قدیمی تبدیل میشوند به محل بروز سلیقههای فردی و این خطرناک است. این معمار با تاکید بر اینکه باید نگاه خود به بافتهای تاریخی و بناهای تاریخی را بهروزرسانی کنیم، گفت: استفاده از این بناها با کاربریهای جدید میتواند مفید باشد اما به نظرم، بافت تاریخی باید در اولویت باشد، نه هنر. اگرچه هنر در معماری میتواند مفید واقع شود، اما به همان اندازه هم میتواند خطرناک باشد؛ چرا که ممکن است اسناد تاریخی و اصالت بنا را تحت تاثیر قرار بدهد. اگر قرار باشد بافت تاریخی به صحنه هنرنمایی معماران تبدیل شود، نتیجهاش شهری شبیه شهربازی خواهد بود، نه شهری با هویت تاریخی. بنابراین، هنر به همان اندازه که میتواند خلاقیتزا باشد، در بافتهای تاریخی میتواند ضد مرمت هم عمل کند.