اگر قرار است فردای متفاوت داشته باشیم، باید راههای جایگزین خلق کنیم. طرح مسئله دربارهی آنچه دیروز بودیم و امروز هستیم، بهمنظور نقد و تخطی و امتناع از آن، مشقِ امروز ماست. ما برای نیل به شرایط خلاق و متمایز با چالش نظری، فلسفی و مفهومی نیز مواجه هستیم. اگر قرار است روشهای مرسوم اندیشیدن را تغییر دهیم و در واکنش به چالشهای وضعیت و خودِ گذشته و اکنونمان عمل کنیم، باید درنگی نقادانه داشته باشیم و از رهگذر نوعی محاسبهی نفس کژیها، ناراستیها و زشتیهای خودِ گذشته و اکنونمان را بر دامان آفتاب بیفکنیم.
رویایتان را بسازید
طرح مسئله، صورتی از این مشقِ تاریخ امروز ماست، زیرا شیوههای مألوف تفکر و کنشگری ما در دوران پساانقلاب را به پرسش/چالش میکشد و بهما میآموزد چگونه آینده را با تصدیق ظرفیتِ مشروطسازیِ حال پذیرا شویم. بهما میآموزد - همانطور که دلوز گفت: «اگر در دام رویای دیگری گرفتار آییم، به فنا رفتهایم». اما با هوشیاری نسبت به این هشدار دلوز،«زمان آن رسیده که رویای روزی خوبتر که با ما آشتی باشد را بسازیم و توامان تلاش کنیم خود را از دامی که آنها سر راهمان قرار دادهاند برهانیم.»
کنشگری با رویا
رویا، همانگونه که فروید میگوید، «ظهور بدون اجازه میلها و آرزوهای سرکوفته با جامهی مبدل و تحت نامهای جدید»، یا بهمنزلهی «تحقق آرزوهای واپسزدهی ما در لباس مبدل» هست. «رؤیاها، با بهتصویرکشیدنِ صورت تحققیافتهی آرزوها، ما را بهسوی آینده راه مینمایانند. اما این آینده، که بینندهی رؤیا آن را بهصورت اکنون تصویر میکند، بهوسیلهی آرزوی زوالناپذیر او در قالبی مشابه گذشته شکل میپذیرد. از این منظر، کنشگری بهویژه آنگاه که در هیبت کارگزار تغییر تاریخی ظاهر میشود با رؤیا عجین است، زیرا در متن و بطن کنشگری، امیدها و آرزوهای رهایی بهصورتی تحققیافته بهتصویر کشیده میشوند و بدین طریق، ره به آینده میبرند و آینده را بهصورت اکنون تصویر میکنند. رویا میتواند جزء سازنده و برسازندهی هر کنش اجتماعی-سیاسی معطوف به تغییر باشد. به بیان دیگر، تاریخ کنشگری همان فرایند نامتناهی تحققبخشیدن به رؤیا است.
مقدمه ساختن آینده متفاوت
ساختن رویای فردای متفاوت، امروز سخت نیازمند ساختن گذشتهای متفاوت است. شاید بسان آن مردمان، که میخواهند «ارباب آینده» شوند که گذشته را تغییر دهند، ما نیز، باید تدبیر آیندهمان را از مجرای تغییر گذشتهمان، اراده کنیم. اینکه بخواهیم آیندۀ بهتری بسازییم نیکوست، اما باید نیک آگاه باشیم که این گذشته است که پر از زندگی است، ما را خشمگین میکند، تحریک میکند و برمیانگیزد، به ما اهانت میکند و وسوسهمان میکند تا آن را تخریب یا ترمیم یا تحریف کنیم. این گذشته است که آیندۀ ماست تا گذشته را متفاوت نسازیم، آیندهمان همان امتداد و استمرار گذشته است. ما همواره قطعهای از تاریخ گذشته را در تاریخ آیندۀ خویش حک میکنیم. پس، آینده از رهگذر ردگیری آثار و نشانههایش که در سرزمینِ «گذشته» و «حال» باقی گذارده است، امکان ساختهشدن دارد. به بیان دیگر، «آینده» در زمان «گذشته» و «حال» مخفی است، باید آن را یافت و سپس اراده کرد تا محقق گردد. باید از کلیشهی انتظارات که بهطور ناخودآگاه آدمیان را هدایت میکند که جستوجوگر چه باشند، چهچیزی مهم است، آنچه مشاهده میشود چگونه تفسیر گردد، پرهیز شود. این کلیشهها، یک نظام ذهنی را تشکیل میدهند که آدمیان را مستعد میسازند به شکل معینی فکر کنند، تصمیم بگیرند و تدبیر کنند. باید دانست که نظم ذهنی، شبیه یک عدسی یا پردهای است که از طریق آن، آدمی به جهان مینگرد. لذا، مقدمهی ساختن آیندهی متفاوت، عادتدادن خود به ادراک واقعیتهای آزاردهندهای است که تمایلی به دیدن و شنیدن و فهم آنان نیست.
رود زمان شتابان است
در هنگامهی تغییر، برخی از اربابان قدرت، کماکان زیستی «بر زمانی» و نه «در زمانی» دارند، اساسا گذشت سریع ایام را احساس نمیکنند و از دست دادن فرصتهای تاریخی چندان روح و روان آنان را نمیآزارد. در هر شرایط سخت تاریخی، لحظهها را در طرح و بحث مسائل حاشیهای گم میکنند و در انتظار آمدنِ «آینده»، «حال» را نیز از دست میدهند. برخی از اینان، در هزارتوی انگارههای خود سخت گرفتارند و غافل از آنند که رود زمان شتابان در حال گمشدن در افق است.
عصر تغییر
برخی دیگر، همچون مرغکان خستهی سنگینبال در کلبهی نمناک انگارههای خود به انتظار نشستهاند، خیره در افق و با خود میگویند: شاید رود زمان برگردد باز، با یک سبد پرِ پرواز، شاید، به مرام ما درآید. این عده از مردمان، چنان در چنبرهی دنیای فسرده و خامُش انتظارات خویش گرفتار آمدهاند که صدای پای زمان «حال» را که عبور از آنان را اراده کرده است، نمیشنوند. این گروه لازمان و لامکان، نمیخواهند بپذیرند که نیازمند بازسازی احساس و برداشت خود از زمان در عصر تغییرات شتابآلود کنونی هستند، عصر بتشکن به هیچ جامعهای مجال نمیدهد که عقبماندگی خود را در پرتو «بتهای ذهنی» توجیه نماید. نمیخواهند بپذیرند فلسفهی آینده، فلسفهی عدم تعیین است و شعار این فلسفه، اولویتِ تفاوت بر اینهمانی است. جهان متشکل از اینهمانیها نیست. «هر چیز همان نیست که هست»، بلکه «غیر» است زیرا گشوده به امکانِ «غیرشدن» است. ذاتها و هویتها، همواره نتیجهی یک نیروی تفاوتگذار هستند. تفاوت، نیرویی است نامتعین که هیچ تعینی بدون آن ایجاد نخواهد شد. در پرتو این پذیرش به استقبال عبور از آنچه هستند، بروند.
خلق راه های جدید
اگر قرار است فردای متفاوتی داشته باشیم، باید راههای جایگزین خلق کنیم. طرح مسئله دربارهی آنچه دیروز بودیم و امروز هستیم به منظور نقد و تخطی و امتناع از آن، مشقِ امروز اصحاب تدبیر است. آنان باید نخست تفاوت را در نگاه و دیدگشت خود تجربه کنند تا بتوانند فردایی متفاوت بسازند. آنان باید بپذیرند که گذشته سیاست و قدرت در ایرانِ پساانقلاب، سرشار از شکستها و ناکامیها و کژاندیشیها و کژکارکردیها و کژرفتاریها بوده است. جامعهی امروز ایرانی، رویای فردایی متفاوت در سر دارد. رویایی که به میلها و آرزوهای سرکوبشدهی آن، امکان ظهور و بروز دهد. رویایی که با به تصویر کشیدن صورت تحققیافتهی آرزوها، آن را به سوی آینده متفاوت ره مینماید. مهم آن است که در مسیر تحقق این «رویا» اصحاب سیاست و قدرت در نقش «یار راه» مردمان ظاهر شوند. تاریخ آینده این مرزوبوم کهن، متفاوت خواهد بود. این تفاوت تابعی از تفاوت یا عدم تفاوت در بینش و نگرشِ کنشگران رسمی و حکومتی امروز است. به اهالی اقلیم قدرت و سیاست میگویم: هنگام و هنگامهی تغییر و تفاوت لب درگاه شماست. اگر بگشایید در، به در آید، واگر نگشایید، بر در.
برگرفته از جماران