طی یک سال گذشته جنوب غرب آسیا با چندین نقطه عطف راهبردی مواجه شد. این روند با حمله هفتم اکتبر حماس به سرزمین های اشغالی در داخل مرزهای رژیم صهیونیستی شروع شد و تا کنون با سقوط اسد در دمشق اخرین حلقه آن تکمیل شده است. کسی هنوز به درستی نمی داند که این قطار در دمشق متوقف می شود یا ادامه این قطار ممکن است در سایر پایتخت های منتسب به محور مقاومت تحت حمایت تهران نیز کشیده شود. در این بین وضعیت امنیتی کشور نیز در مرحله فعلی مخصوصا با به قدرت رسیدن ترامپ چندان روشن نمی نماید.
به جرات می توان گفت که خاورمیانه از سال 1979 که همزمانی پیروزی انقلاب اسلامی ایران و امضا پیمان کمپ دیوید و در نتیجه تغییر مسیر و روند پیمان ها و ائتلاف های منطقه ای را موجب شد این حجم از نقاط عطف راهبردی در یک بازه زمانی بسیار کوتاه را شاهد نبوده است. خود این حجم از فشرده سازی و همزمان سازی تحولات راهبردی و راهکنشی در سطوح مختلف منطقه ای در بازه زمانی بسیار کوتاه یک ساله که حتی فرصت تصمیم گیری مناسب را نیز از تصمیم سازان و تصمیم گیران تهران گرفته است را می توان به عنوان یک نقطه عطف راهبردی در تحولات منطقه ای دانست که ای بسا روند چهل ساله منطقه ای را برای همیشه یک سره تغییر دهد.
در همین راستا دیرزمانی است بسیاری از کارشناسان و نظاره گران به مقامات جمهوری اسلامی ایران هشدار می دهند که فریفته میزان نفوذ در اقصی پایتخت های منطقه ای نشده چرا که این میزان نفوذ عموما با هزینه های بسیار بالای مادی سیاسی و جانی حاصل شده است که نوعا توانایی بازتولید سرمایه اولیه سپرده گذاری شده را نیز ندارد چه برسد به تامین سودهای مورد انتظار. در این میان از سال های پیش هشدارهای مکرری داده شده است مبنی بر استراتژی دشمنان ایران با هدف تبدیل نفوذ منطقه ای تهران به فرسایش ژئوپلیتیک منطقه ای و در نهایت تبدل این فرسایش ژئوپلیتیک منطقه ای به فرسایش سیاسی - اجتماعی داخلی که در نهایت بنیان امنیت داخلی کشور را مورد هدف قرار می دهد. در حقیقت واشنگتن در تمام سال های گذشته سعی داشته است که از انرژی خود تهران به منظور بهره برداری علیه نه تنها علائق امنیت ملی تهران بلکه ضد بنیان های امنیتی تهران استفاده کند و پله پله زمینه ها و ساختارهای مورد نیاز را تامین کرده است.
به هر صورت سرعت سیر تحولات و تطور روندهای منطقه ای آن قدر زیاد بوده است که اکنون بدون تردید تصمیم گیران تهران را در تنگنای اتخاذ یک تصمیم راهبردی به منظور کاهش هزینه ها قرار دهد. تهران هنوز از ضربه تخریب حماس و حزب الله التیام نیافته بود که با سقوط بشار اسد مرکز ثقل سازه امنیتی منطقه ای خود را نیز از دست داد. بشار که حال به دلیل درگیری روسیه در اوکراین و نابودی بخش اعظم توان عملیاتی حزب الله در لبنان و عدم توانایی تهران در انتقال نیرو به سوریه در کمتر از دو هفته ساقط شد، به دلیل عدم توانایی متحدان این کشور در بازسازی سوریه به روشی مطمئن دارای ارتشی فاقد قدرت اطمینان و پایداری بود. در نتیجه شرایط منطقه ای و داخلی سوریه به اندازه ای مناسب بود که با یک هل و با کمترین درگیری حکومت بشار نیز به پایان راه خود برسد.
در یک مطالعه عمیق و تفصیلی باید اذعان کرد که ایالات متحده و رژیم صهیونیستی از رویکرد تاثیر محور هم در سطح استراتژیک و هم در سطح تاکتیکی به خوبی و با موفقیت علیه تهران استفاده کرده اند. در این راستا در سطح تاکتیکی اسرائیل با استفاده از همین رویکرد به نبرد ضد شورش در جنوب علیه استراتژی حماس و جهاد اسلامی پرداخت و موفق شد با حداقل تلفات و هزینه و در کمترین زمان راهبرد حماس را به منظور دفاع از غزه با شکست مواجه کند و در جبهه شمال نیز با نابود کردن ساختار کنترل فرماندهی حزب الله برای مدتی نامشخص حزب الله را از بازی خارج کند.
به وضوح مشاهده می شود که فرسایش ژئوپلیتیک منطقه ای و تا حدی فرسایش سیاسی - اجتماعی داخلی ایران که بخشی ناشی از برتری اطلاعاتی طرف مقابل بر دروندادهای داخلی و منطقه ای تهران و برخی از اشتباهات سیاست گذاری تهران ناشی است زمینه های سست شدن پایه های سازه امنیتی منطقه ای ایران را در طول یک دهه گذشته فراهم کرده، اما این سست شدن به اندازه کافی برای نابودی این سازه کارساز نبوده است. این در حالی است که امریکایی ها با فراهم کردن زمینه های توافقات منطقه ای نظیر توافق صلح ابراهیم ضربات راهبردی محسوسی را به استراتژی منطقه ای تهران وارد کرده اند. در این میان سرعت تحولات به اندازه ای بالا بوده که تهران مخصوصا با توجه به ضعف های مشهود اقتصادی، اطلاعاتی و امنیتی و نیز اختلال در ارتباطات منطقه ای که خود ناشی از ضف های اساسی ایران در حوزه های گفته شده است قادر به هماهنگ سازی خود با روند تحولات نبوده و در نهایت از مسیر تحولات جا مانده است.