سید علی موسوی خلخالی
در بسیاری از شهرهای اروپا که قدم می زنید روی دیوارها شعارهایی ضد جنگ، علیه اسرائیل و در راستای آزادی فلسطین نوشته شده است. جسته و گریخته تجمعاتی نیز در حمایت از آتشبس در غزه و لبنان و مخالفت با جنگ مشاهده میشود. البته در ماههای گذشته تجمعات مردم اروپا علیه اسرائیل و جنگ بیشتر برگزار میشد که البته با ورود پلیس و نیروهای ضد شورش با آنها برخورد میشد. گویا مردمانی که بارها و سالها طعم تلخ جنگ را چشیدهاند و فرزندانشان را در جنگهای متعدد از دست دادهاند، بهتر از سیاستمدارانی که تنها گردانندگان سیاستهای بین المللی هستند و در بحث فلسطین، چشم و گوش بسته مدافع اسرائیل هستند و صرفا به منافع اقتصادی که چه بسا کوتاهمدت هم باشد، فکر میکنند، مخاطرات عظیم جنگ را میفهمند.
طی یک سالی که از جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین گذشته و در دو ماهی که دامنه این جنگ به لبنان رسیده است، مقامات اروپایی و امریکایی فقط در حرف آن هم در مقاطعی از اسرائیل انتقاد کردهاند اما با سکوت یا بیتفاوتی به نوعی از جنگافروزیهای آن حمایت کردهاند. تنها در روزهای اخیر است که فرانسه اعلام کرده صادرات اسلحه به اسرائیل را متوقف می کند؛ که آن هم معلوم نیست واقعی باشد یا در حد حرف، چرا که بارها دیدهایم هر گاه مقامات اسرائیلی به انتقاد از مواضع اروپاییها برخواستهاند، این اروپاییها بودهاند که عقبنشینی کردهاند و در آخر به سود دولت اسرائیل کوتاه آمدهاند؛ درحالی که کشورهایی مثل آلمان و انگلیس در اروپا و ایالات متحده بیمحابا هر مقدار سلاح که اسرائیل بخواهد در اختیارش گذاشتهاند تا این رژیم آزادانه کشتار کند و ویران سازد و بجنگد.
آنچه روشن است و اسرائیل از بیان آن واهمهای از آن ندارد، گسترش جنگ به کل منطقه است تا آنجا که ایران رسما به جنگ با اسرائیل وادار شود؛ یا آن طور که سید عباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان، گفته ایران در تله جنگ بیفتد. افتادن ایران به تله جنگ امید و آرزوی اسرائیل است؛ چراکه در آن صورت اسرائیل امریکا را وادار خواهد کرد که به جنگ مستقیم با ایران کشیده شود و به دنبال آن کشورهای اروپایی نیز به این درگیری وارد شوند.
اگر تصور کنیم جنگطلبیهای اسرائیل جواب داد و دامنه جنگ گسترش یافت و در نهایت آرزوی تلآویو محقق شد و جنگی مستقیم میان ایران و اسرائیل درگرفت و کل منطقه درگیر آن شد و در پی آن امریکا نیز وارد جنگ شد، آنگاه چه خواهد شد؟! بیاییم با رجوع با تجربه عراق و افغانستان و لیبی اوضاع را تصور کنیم. در این حالت، امریکا به ائتلافسازی اقدام خواهد کرد و در پی آن کشورهای اروپایی و چه بسا ناتو مجبورند به این ائتلاف امریکایی – اسرائیلی وارد شوند. از آنجا که ایران بزرگ است و چندین برابر اسرائیل و تکتک کشورهای اروپایی است، و چون دامنه جنگ می تواند کل خاورمیانه را در بر بگیرد طبیعتا جبهه جنگ نیز به ایران محدود نخواهد شد و کشورهای دیگر منطقه از جمله عراق، سوریه، یمن، لبنان و کرانه باختری فلسطین را نیز درگیر خواهد کرد و چه بسا حتی کشورهایی مثل اردن و مصر نیز وارد جنگ شوند. در این میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز مصون نخواهند ماند و به هدفی یا جبههای برای جنگ تبدیل خواهند شد. تهدید چنین جنگ گستردهای علاوه بر کشورهای عربی منطقه، در وهله دوم کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. آیا اروپا به این موضوع فکر کرده است؟! آیا سیاستمداران اروپایی که به جنگطلبیهای تندروترین دولت تاریخ اسرائیل چک سفید امضا دادهاند، حاضر میشوند آرامش ۷۰ ساله خود را به خطر اندازند و امنیت خود را به این آسانی در معرض تهدید قرار دهند؟! در چنین حالتی و در حالی که اروپا با اسرائیل و امریکا علیه ایران همدست شود، چرا ایران همچنان باید به پایتختهای اروپایی اطمینان خاطر دهد که موشکهایش آنها را تهدید نخواهد کرد؟! آیا کشورهای اروپایی به تبعات چنین جنگی اندیشیدهاند؟! یا صرفا همانند لیبی منافع کوتاهمدت اقتصادی و رسیدن به منابع ارزان انرژی برایشان اهمیت دارد و توجهی به مخاطرات دیگر نمیکنند؟! آیا اروپایی که اکنون درگیر روسیه و جنگ اوکراین است، برای یک جنگ عظیم با ایران صرفا برای جلب خاطر و راضی کردن اسرائیل آمادگی دارد؟! آیا واقعا جلب رضایت اسرائیل به جنگی بزرگ با ایران میارزد؟!
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی