پروفسور حسن امین
فیلسوف و حقوقدان یکی از مترجمان درجه اول ایران مریم بیات بود، مترجمی سختکوش و موفق، در رده محمد قاضی، نجف دربابندری، داریوش آشوری و حسن کامشاد و از میان زنان مترجم، مترجمی همپایه و همسان لیلی گلستان دختر ابراهیم گلستان و فریده مهدوی دامغانی دختر استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی. روز چهارم بهمن ۱۴۰۲ مرجان منتظمی دختر مریم بیات خبرم کرد که مادر نازنینش مریم بیات بی مقدمه حالش بد شده و خیلی ناگهانی در آتاوا در کانادا از دنیا رفته است. من بلافاصله به یکی از دوستان که دبیر شورای هماهنگی مسلمانان کانادا و مقیم اتاوا ست، پیام دادم و خواهش کردم که در این شرایط چون مرجان به کمک فکری و اطلاعات میدانی نیاز دارد، مستقیم یا غیر مستقیم با او تماس بگیرند، جواب دوست من یک تسلیت خشک و خالی بیشتر نبود که برمن سخت گران آمد. انتظار داشتم به حرمت دوستی، حداقل تلفن کند و به نوعی اطلاعات عمومی لازم را در آن شهر که مرکز فعالیت های گسترده اوست، در اختیار این هموطن داغدیده بگذارد. هرچه بود، مرجان توانست مراسم خاکسپاری و یادبود مادرش را چنان که شایسته و بایسته بود، در آتاوا و تورنتو برگزار کند. همه خبرگزاری های معتبر خبر پرواز او را گزارش و از او تجلیل کردند. مریم بیات، مترجمی بسیار خوب و موفق و به تمام معنی کلمه با معرفت بود.
در وقت مرگ درست هشتاد سال داشت، اما همچنان تا روزهای آخر عمر، در کار ترجمه و ویرایش بود. به قول میرداماد فیلسوف عصر صفوی: وقت مردن این حدیثم هست ز افلاطون به یاد حیف! دانا مردن و افسوس! نادان زیستن مریم بیات در ۱۳۲۲ در تهران از پدری شیرازی به نام محمداسماعیل بیات و مادری به نام فاطمه طباطبایی متولد شده بود. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان معروف و قدیمی انوشیروان دادگر (تاسیس ۱۳۱۵) و در شمار دانش آموزان ممتاز آن مدرسه گذرانده بود. مریم بیات بی آن که فرصت رفتن به دانشگاه داشته باشد، در ۱۸ سالگی با مهندس ناصر منتظمی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر شایسته به نام های مرجان و نیلوفر است و دو نوه به نام های پادرا و کیان. او تنها وقتی که دو دخترش برای ادامه تحصیل به خارج رفتند، توانست با تلاش و پشتکار رشک برانگیز، زبان انگلیسی اش را چندان تقویت کند که دست به ترجمه بزند و به عنوان یک مترجم خوب آثارش را به گونه ای آبرومند از طریق ناشران سرشناس با حق التالیف بالا منتشر کند. مریم بیات زنی هنرمند ( اهل نقاشی، خیاطی، گوبلن دوزی و البته نویسندگی) بود و عاشق کتاب و مجله. کتاب و مقاله زیاد می خواند. اطلاعات و ارتباطات اجتماعی اش گسترده بود.اما هنر اصلی اش ترجمه بود. با زبان فرانسه آشنایی داشت، اما به انگلیسی مسلط بود و از انگلیسی به فارسی ترجمه می کرد. یکی از ترجمه های خوب او، کتاب زنی از مصر نوشته جهان سادات همسر انور سادات رئیس جمهور مصر بود که با مقدمه من چاپ شده است. می گفت: شهبانو فرح ترجمه فارسی کتاب دوستش جهان سادات را دیده، خوانده و پسندیده است، فقط گفته است کاش مقدمه امین در دیباچه نمی بود، غافل از این که اگر مقدمه من در ارائه نظر منتقدان انور سادات نمی بود، کتاب از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی مجوز نمی گرفت.
من در آن مقدمه خودم را بلاگردان مترجم کرده بودم و ترجمه بی دخل و تصرف متن را فارغ از انتقادات اسلام گرایان به انور سادات توجیه کرده بودم. بعد از جنگ غزه هم در تلویزیون ماهواره ای ایران فردا کتاب را معرفی و از نقش محمدرضا شاه پهلوی در برقراری صلح اسراییل ومصر به استناد این کتاب صحبت کردم. مریم بیات مترجم توانمند و پرکاری بود. ادوار ترجمه های مریم بیات را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد: نخستین آثار او ترجمه کتاب های داستانی بودند. این کتاب ها، بیشتر داستان زندکی زنان مصمم و آزاده ای است که از فراز و فرود زندگی سربلند بیرون آمده اند. آثار دوره دوم ترجمه های بیات، داستان های ادبی است که باز هم یا اثر قلم نویسندگان زن مانند ایزابل آلنده، کنیزه مراد و لورا اسکیول ( نویسنده رمان مثل آب برای شکلات) است و یا موضوعش شخصیت یک زن قوی است همچون خاطرات یک گیشا از آرتور گلدن. سومین دوره ترجمه او کتاب های معنویت گرا و عرفان محور بود مثل آخرین حجاب (سفری به تعلیمات دراویش) اثر رشاد فیلد، فرستادگان نور اثر جیمز توئیمن، یک پیام از مجو گوریه اثر ویلیام ویبل و زندگی در جذبه عشق اثر سوفی بورتهام. از دیگر ترجمه های او، اسکارلت از نویسنده برباد رفته مارگرت میچل، پائولو نوشته ایزابل آلنده، اگر زندگی بازی ست، این قوانینش است ، نوشته اسکات، در جستجوی صدف نوشته رزا موند پیلچر و چندین کتاب دیگر باید یاد کرد.
بیات در ترجمه وسواس به خرج میداد تا لحن ترجمه فارسی هرچه نزدیکتر به لحن نویسنده اصل باشد. قلم او شیرین و قدرت ترجمه اش عالی بود. خاطرات از او بسیار دارم. چند نایب را بی آداب و ترتیب یاد می کنم: در ایجاد ارتباط به دوستان کمک می کرد. چندین بار گفت که خوب است با حسن کامشاد که من او را چهل سال پیش در لندن در خانه سیروس غنی دیده بودم، ملاقات کنم. من حوصله نکردم. با خبر فوت همسر کامبیز رزم آرا را او با حسن نیت به من داد که بتوانم در روزنامه اطلاعات تسلیت بنویسم. یک بار دختر مهندس مهدی بازرگان و شوهرش را دعوت گرفته بود و چندین بار شخصیت های مختلف فرهنگی و ادبی را برای همکاری با مجله حافظ به من معرفی کرد.
در مجلس ختم استاد ایرج افشار در مسجد نور گفته بودندکه با رفتن افشار دیگری نیست که جای خالی او را پر کند. وقتی مرا که آن روز تصادفی محمود دولت آبادی با ماشینش از میدان مادر در میرداماد به مسجد نور در میدان فاطمی رساند، در ویدئوی مسجد دیده بود، گفته بود: امین جای خالی افشار را پر می کند. یک بار در دفتر ما با سیما هدایت دختر سرلشکر عیسی هدایت (برادر صادق هدایت) که او هم اهل قلم بود، رو برو شد، من چون این دو را به هم بی توجه دیدم، به رسم آداب دانی هر یک را به دیگری معرفی کردم، هیچ کدام به زبان نیاوردند که سیما هدایت زن برادر مریم بیات بوده است. ایضا یک بار مریم بیات، من و همسرم سهیلا را به شام دعوت گرفته بود و محمدرضا جعفری (پسر جعفری صاحب انتشارات امیرکبیر) که ناشر کتاب « زنی از مصر» بود و قرار بود من بر آن مقدمه بنویسم, هم حضور داشت و ما نمی دانستیم که در مقطعی این دو با هم چه پیوند و پیوستی داشته اند. این پیوند و گسست را من از طریق سهیلا که زن اول محمدرضا جعفری با او دوست بود، فهمیدم، مناسباتی انسانی و طبیعی بدون تزاحم و با درجه بسیار بالایی از مدارا و رواداری و انصاف و اخلاق که زیبایی ها و برکاتش حتی پس از مرگ مریم هم ادامه داشت. کوچ این دوست عزیز دانا و توانا را به خاندان بزرگ و اصیل بیات و بهویژه دختران خویش مرجان و نیلوفر منتظمی و خیل عظیم دوستان و دوستدارانش و البته جامعه فرهنگی،مترجمان و کتابخوانان ایران تسلیت می گویم. روحش شاد و یادش گرامی باد.