سال 1404، سالی است که نقابها فروافتاد و جامعه با تلخی دریافتی روبهرو شد: پاسخگویی وجود ندارد. فساد، دیگر یک «خطای فردی» به شمار نمیرود این پدیده بهعنوان بیماریای ریشهدار ساختار زندگی روزمره مردم را فلج کرده است. در غیاب نظارت مؤثر، در نبود شفافیت و با برخوردهای گزینشی و نمایشی، فساد به یک قانون نانوشته بدل شده بود؛ خط قرمزی که جامعه حاضر به چشمپوشی از آن نبود و رانت یا سوءاستفاده، مانند خاری در چشم شهروندان فرو میرود. جامعه دیگر دنبال مقصر نمیگردد. پرسش این است که چرا ساختار خطا و فساد را تکرار میکند؟ این تغییر تمرکز، نشانه بلوغ نسبی مطالبه گری اجتماعی است؛ بلوغی که بسیاری از مسئولان هنوز قادر به درک آن نیستند و گمان میکنند با برخورد نمایشی و صدور اعلامیه میتوان رضایت جامعه را جلب کرد. از منظر اقتصادی، مردم زیر فشار تورم، کاهش قدرت خرید و ناامنی شغلی جان میدهند. فساد دیگر صرفاً یک جرم اخلاقی نیست؛ بلکه تهدیدی علیه زندگی شهروندان است. هر ریالی که بهواسطه سوء مدیریت یا رانت از دست میرود، سیلیای است که بنیان خانوادهها را میلرزاند. این فشار اقتصادی، مطالبه عدالت را از یک الزام اخلاقی به یک ضرورت حیاتی تبدیل کرده است؛ جامعه بیش از هر زمان دیگری درک کرده است که فساد مستقیماً هزینهای سنگین بر زندگی شهروندان تحمیل میکند. در این میان، شبکههای اجتماعی نقش دیواری شکن را ایفا میکنند، فضایی که روایت رسمی بدون ارائه مستندات و شواهد پذیرفته نمیشد. مردمفریب سخنان شیرین و بیعمل مسئولان را نمیخورند و انتظار دارند هر ادعا با شفافیت و عملکرد واقعی همراه باشد. اما پاسخهای دیرهنگام، ناقص و نمایشی، فاصله عمیق میان دولت و جامعه را عریان کرده، نسل جوان، با دسترسی به اطلاعات رشد کردهاند و ناکارآمدی سیستم را طبیعی نمیدانند. آینده مبهم دغدغه آنهاست و مطالبهشان فراتر از اعتراض است: آنها خواهان آیندهای عادلانه قانونی و قابل پیشبینیاند. برای این نسل، مبارزه با فساد دیگر صرفاً شعار سیاسی نیست؛ شرط بقا و پایه امید به آینده است. وعده بدون اصلاح و سخن بدون تغییر، دیگر خریدار ندارد. جامعه از توجیه عبور کرده است و خواستار پاسخ است؛ پاسخی که با شفافیت، عدالت و عمل ملموس همراه باشد، نه با کلمات تهی و نمایش تبلیغاتی.