در زمانهای که ترجمه بسیاری از آثار ادبی معاصر صرفاً به قصد سرگرمی یا دنبالکردن مدهای بازار انجام میشود، علیاصغر حداد، مترجم برجسته ادبیات آلمانیزبان، همچنان بر ترجمه آثار کلاسیک پافشاری میکند. او در تازهترین اثر خود، رمان «لوته در وایمار» نوشته توماس مان را به فارسی برگردانده؛ رمانی که گذشته و حال آلمان، از دوران گوته تا زمانه نازیسم، را در هم میتند و با نثری غنی، مسائلی بنیادین چون هنر، هویت ملی، تحول فردی و نوکرصفتی اجتماعی را به تصویر میکشد.
توماس مان، نویسنده بزرگ آلمانی، در «لوته در وایمار» بازگشتی ادبی به رمان عاشقانه «رنجهای ورتر جوان» گوته دارد. شارلوته، الهامبخش شخصیت زن ورتر، سالها بعد از جدایی، به دیدار دوباره گوته میرود؛ اما این سفر ساده عاشقانه نیست. مان با نگاهی تاریخی-فلسفی، این دیدار را به بستری برای کندوکاو در سیر تحول فردی و اجتماعی بدل میکند. از دید حداد، گوته نماینده شخصیتی است که از عاشقپیشگی جوانی به چهرهای بزرگ در فرهنگ و سیاست بدل شده، در حالیکه لوته، نماینده انسانی است که در «روزمرگی» متوقف مانده است.
یکی از نکات مهمی که حداد بر آن تأکید دارد، همپوشانی ظریف میان زمان وقوع داستان (قرن نوزدهم) و زمان نگارش آن (آستانه جنگ جهانی دوم) است. او معتقد است توماس مان در لایههای زیرین اثر، بهشکلی ضمنی به سلطه فاشیسم و روحیه «نوکرصفتی» جامعه آلمانی اشاره میکند؛ روحیهای که باعث شد بخش زیادی از مردم، از جمله اتریشیها، با آغوش باز از هیتلر استقبال کنند. توصیفی که توماس مان از تغییر سریع رفتار مردم در برابر قدرتهای نظامی ارائه میدهد، چیزی فراتر از تاریخنگاری صرف است: نقدی گزنده بر بیثباتی اخلاقی تودهها.
حداد که پیش از این هم رمانهایی از توماس مان مانند «بودنبروکها» را ترجمه کرده، اذعان دارد که ترجمه «لوته در وایمار» بهمراتب دشوارتر بوده است. بخش زیادی از رمان از دیالوگهای بلند تشکیل شده که هر کدام ساختاری ادبی و غیرگفتاری دارند. در عین حال، یکی از فصول مهم رمان به مونولوگ درونی گوته اختصاص دارد؛ فصلی با نثری فشرده، ارجاعدار و پر از پیوندهای ضمنی به آثار دیگر گوته مانند «فاوست» و «دیوان غربی-شرقی». برای ترجمه این بخش، حداد مجبور شد بارها به سراغ این متون برود و در لایههای پنهان آنها کاوش کند تا منظور نویسنده را دریابد.
اما مسئله فقط ترجمه واژهها نیست. حداد معتقد است ترجمه کلاسیکهای مدرن نهتنها تجربه ادبی متفاوتی در اختیار خواننده میگذارد، بلکه بهطور مستقیم به تکامل زبان فارسی کمک میکند. به گفته او، ما در ایران آنقدر نویسنده، فیلسوف یا متفکر نداریم که با تولید آثار جدید زبان را بسط دهند؛ اما مترجمان با وارد کردن ساختارها و مفاهیم تازه از متون ادبی جهانی، باعث رشد و پویایی زبان فارسی میشوند.
او دوره اواخر قرن نوزدهم تا نیمه نخست قرن بیستم را دوره طلایی رمان میداند؛ دورانی که آثار نویسندگانی چون توماس مان، بروخ، شنیتسلر و والزر تولید شدند. این آثار، از نظر او، فقط برای سرگرمی نیستند، بلکه جزو گنجینههای فرهنگی بشریاند که میتوانند بینش ما را نسبت به انسان، جامعه و زبان عمیقتر کنند.
در همین راستا، حداد بر اهمیت ترجمه مستقیم از زبان اصلی نیز تأکید میکند. به باور او، هر ترجمه، در بهترین حالت، یک «کپی» از اثر اصلی است، و وقتی این کپی از روی کپی دیگری انجام شود، فاصلهاش با اصل اثر بسیار بیشتر خواهد بود. او حتی خاطرهای نقل میکند از نویسندهای که کتابش را اول به آلمانی نوشت و بعد خودش آن را به فارسی برگرداند؛ کاری که بهزعم حداد بیشتر شبیه بازنویسی است تا ترجمه.
ترجمه «لوته در وایمار» نمونهای است از تلفیق دانش ادبی، مهارت زبانی و شناخت تاریخی. اثر توماس مان، با همه پیچیدگیها و اشارات چندلایهاش، در ترجمه علیاصغر حداد بهگونهای زنده و دقیق بازآفرینی شده و مخاطب فارسیزبان را با یکی از مهمترین گفتوگوهای ادبی قرن بیستم مواجه میکند: گفتوگویی میان گذشته و حال، میان هنرمند و انسان عادی، و میان زبان و معنا.
برگرفته از: ایبنا